[ شهروند ] چند وقتی است که دوستداران نمایش و صحنه شاهد اجرای کنسرتنمایش «سیصد» در مجموعه فرهنگیتاریخی سعدآباد هستند- که البته پیش از این در سال ۱۴۰۱ نیز روی صحنه رفته و این روزها با تغییراتی در داستان، شخصیتها و بازیگرانش البته با همان تم قبلی اجرا میشود. کنسرتنمایشی که در اجرای قبلی به موضوع حمله مغول به نیشابور و داستان کتابسوزی و نجات شاهنامه فردوسی میپرداخت؛ اینبار اما این نمایش جدید- که با عنوان «سیصد؛ گات» روی صحنه رفته- داستانی در امتداد نسخه قبلی، درباره دفاع و مبارزه مردم شیراز برای جلوگیری از هجوم مغولها به تختجمشید و تصرف جام جم را دستمایه روایتش قرار داده است.کنسرتنمایش «سیصد» پروژه جدید برادران پورناظری که بر اساس متنی از محمد رحمانیان و بازی نوید محمدزاده، دلنیا آرام، علی براتی، بهرام رادان، سهراب پورناظری، اشکان کمانگری، آرشاک ساهاکیان، اهورا ابوالحسنی، بهرام افشاری، گوهر خیراندیش، هدیه آزیدهاک و با حضور علی نصیریان در مجموعه سعدآباد روی صحنه است؛ با وجود تمام ضعفها و قوتهایی که دارد، سعی دارد در راستای تکریم و تجلیل ایران و پاسداشت زبان فارسی باشد. اما اینکه در رسیدن به این اهداف تا چه حدی موفق بوده؛ موضوع این نوشته است که توسط آروین موذنزاده به رشته تحریر درآمده است...
یک دنیا حاشیه
«سیصد» از همان ابتدا انگار که با حاشیه و جنجال سرشته بوده- و کلا میتوان گفت که اجرای این نمایش چه در دور اول و چه این بار به دور از حواشی نبوده است. در واقع از اعلام نکردن اسم عوامل و قیمت بلیت و حامی مالی نمایش در گامهای آغازین تا عیان شدن اختلافات درون گروهی و به توافق نرسیدن با خواننده مورد نظر سازندگان اثر و بعدتر در دور اخیر نیز شایعه انصراف محمد رحمانیان از نویسندگی کار و بیتوجهی و بیتفاوتی پورناظری و گروهش به رسانهها همه و همه حواشی پرتعدادی بودند که بیتردید روی اجرا نیز تاثیر گذاشتهاند.
بهرغم این حرف و حدیثها و حواشی؛ «سیصد» به واسطه حضور ستارهها، اعتبار برادران پورناظری، موضوع نمایش و خاطرات خوب اجراهای قبلی با استقبال قابل توجه مخاطبان روی صحنه میرود؛ آنهم در شرایطی که مخاطبان چند برابر یک اثر نمایشی معمول هزینه کردهاند تا شاهد اجرایی فاخر و پرزرق و برق در فضایی متفاوت باشند- که البته ظاهر کار هم همین ذهنیت پرزرقوبرق و باشکوه را منتقل میکند، ولی با این حال بعد از مدت زمانی که از اجرای کار میگذرد و تماشاگر به شکوه ظاهری اثر عادت میکند، مشخص میشود که «سیصد» این قابلیت را داشت که در زمینههای گوناگون- چه در بخش موسیقایی، چه نمایشی و چه فضاسازی و پرفورمنسی که ارائه میدهد- یک اثر تمام و کمال یا حداقل کمنقص باشد؛ اما اینگونه نشده است.
همه در خدمت خواننده!
«سیصد» بیش از اینکه بر جنبه نمایشی کار تاکید کند؛ بهانهای شده برای خودنمایی بخش موسیقایی اثر- تا جایی که انگار همه جمع آمدهاند تا سهراب پورناظری که این بار خودش به عنوان خواننده اصلی روی صحنه رفته، بیشتر به چشم بیاید. در واقع به جای این که بخش موسیقایی تکمیلکننده بخش داستانی و دراماتیک اثر باشد؛ شاهد حضور بیش از اندازه و غیرضروری خواننده روی صحنه هستیم، تا جایی که این حضور باعث گسست ذهنی مخاطب از بخش داستانی و دنبال کردن روند نمایش میشود. بله؛ سهراب پورناظری نوازنده و آهنگساز چیرهدستی است و در همین نمایش نیز قدرت خود را در این زمینهها به رخ میکشد. مخاطبان موسیقی نیز اجراهای جذاب او را در سالهای گذشته در گروه «شمس» از یاد نبردهاند. پس کاش اینبار نیز به آهنگسازی و نوازندگی و تمرکز بر هدایت گروهش بسنده میکرد و خوانندگی را به فردی حرفهایتر و خبرهتر میسپرد.
سایه بلند بیضایی
محمد رحمانیان شاگرد خلف بهرام بیضایی است و در نمایشنامهای که نوشته با استفاده از واژههای پرطمطراق و حماسی سعی در نمایش شکوه و جلال ایران و پاسداشت زبان فارسی دارد. در واقع استفاده از زبان آرکائیک، شاعرانه و استعاری، اجرایی پرغرور را رقم زده که یادآور برخی آثار بهرام بیضایی است و البته در بسیاری از مواقع، زیرکانه، نقبی به شرایط روز جامعه نیز میزند که واکنش تماشاگران را هم به دنبال دارد.
با این حال با وجود مونولوگهای جذاب و پرشور در وصف وطنپرستی و شکوه و جلال و تاریخ چندهزارساله ایران، اما، کلیت بخش نمایشی «سیصد» انسجام لازم را ندارد و انگار در میان یک کنسرت موسیقی، پاساژهایی باز میشود و کاراکترها روی صحنه می آیند و صحنههایی را اجرا میکنند و میروند- که این نیز به نبود کارگردان برای ایجاد ارتباط و پیوستگی میان صحنههای مختلف نمایش بازمیگردد. شاید اگر خود محمد رحمانیان- که یدطولایی در نگارش و کارگردانی نمایشهای تاریخی و حتی کنسرتنمایش دارد- کارگردانی کار را برعهده میگرفت؛ پرفورمنسی یکپارچهتر شکل میگرفت که میشد نامش را تئاتر گذاشت.
تولد یک ستاره
کنسرت نمایش «سیصد» با بهرهگیری از ستارههای سینما و تئاتر ایران در جذب مخاطب موفق است. در اجرای «گات»؛ نوید محمدزاده در نقش فردوسی سخت تلاش میکند روح شاعر از گوربرخاسته را احیا کند و تصویری حماسی از او به نمایش بگذارد- که تا اندازهای هم موفق است. بهرام افشاری اما در نقش جوانمردی به نام دارا که چند سال است تارک دنیا شده؛ بهترین بازی را در میان ستارههای نمایش ارائه میدهد. با این حال بهرام رادان در نقش دلاوری از پنجشیر- بهرغم گریم مناسبی که دارد و از زبان بدنش نیز استفاده درستی میکند- به دلیل بیان نامناسب موجب گسستگی ارتباط مخاطب با کاراکتر شده و در واقع او را در این نمایش به تماشای بهران رادان سوپراستار دعوت میکند، تا دلاوری از پنجشیر!با این حال بهرغم بازیهای دلنشین گوهر خیراندیش در نقش زنی شیرازی، علی نصیریان در نقش چنگیز و هدیه آزیدهاک در نقش خورشید؛ اما، بدون شک ستاره اول و آخر نمایش، دلنیا آرام است. خواننده سوپرانویی که در نقش دختر چنگیزخان مغول بازی حیرتانگیزی دارد و با خلق کاراکتر زنی که به انتقام عشق از دسترفتهاش، با خشم و نفرت و قساوت تمام سعی در نابودی زبان و هویت ملی ایران دارد، کفه ترازوی بازیها را به نفع خود سنگین کرده است.
تجلیل مفاخر ایرانی
«سیصد» گفته میشود که در تجلیل از «مفاخر ایرانی» و یادآوری شکوه از دست رفته ایران باستان و تلاش برای حفظ زبان فارسی است. بنابراین انتظار میرود در چنین نمایشی به جز مونولوگ و شعر و شعار و شور و شوق ناشی از موسیقی، روند داستان نیز در جهت خلق و دستیابی به چنین فضایی باشد. مهمترین صحنههای نمایش اما حمله مغولها و کشتن «خورشید» دختر ایران به دست بیگانگان هستند- و جالب اینکه صحنه حمله دختر چنگیزخان- با ارابهای که بر آن سوار است و آواز طنیناندازی که بر زبان دلنیا آرام جاری است- بیشتر از صحنههای کاراکترهای ایرانی شور و شوق و هیجان به وجود میآورد- و همین یک صحنه میتواند حکایت از این داشته باشد که اجرا از هدفی که داشته تا اندازهای دور شده است.