اکبر نامجو نظامی بازنشسته
حرفه به مثابه شغل و رسالت به مثابه آرمانهای مستتر در آن شغل همواره موردتوجه نگاههای اخلاقی بودهاند. من بهعنوان یک نظامی (که البته 7 سالی از بازنشستگیام میگذرد) این دو مفهوم را در فضایی که حضور داشتهام معنا میکنم. حرفه برای من به معنای تخصص در یک رسته مشخص است و رسالت آرمانها و اهداف بنیادین آن تخصص را معنا میکند. من بهعنوان کسی که در نیروی زمینی جمهوری اسلامی ایران خدمت کردهام متخصص توپخانه پدافند هوایی هستم. با این توضیح که رسالت در چنین محیطی دفاع تمام عیار از میهن است. با این اوصاف میشود اختلافی که در معانی آرمانی واژه و آییننامهها (بهعنوان مسیری برای رسیدن به رسالت) با معانی واقعی واژه در عرف و بازار وجود دارد را تشخیص داد. خیلی از ما به یک حرفه مشغولیم تا به درآمد لازم برای تأمین هزینههای زندگی خویش دست پیدا کنیم. تعداد افرادی که خود را مامور به انجام یک کار خاص و رسیدن به یک هدف خاص میدانند بسیار کمتر از افرادی است که کاری انجام میدهند تا بیکار نباشند. در یک نگاه کلی رسیدن به مفهوم رسالت و تحقق آنچه بنمایه یک حرفه خاص را تشکیل میدهد، نیازمند عوامل درونی و بیرونی تعدادی است. در مورد ابعاد درونی موضع میشود به جهانبینی فرد و توقعی که از خود و کارش دارد اشاره کرد. همانطور که پیش از این اشاره شد خیلی از افراد مشغول به کار در هر رشته و جامعهای صرفا برای بیکار نبودن حرفهای برای خود انتخاب میکنند. برخی دیگر نیز صرفا نگاهی مادی به ماجرا دارند. با این وجود خیلیها هم تصور میکنند ماموراند تا فلان کار خاص را در عالم به عهده بگیرند و در حد بضاعت و توانایی خود از پس اجرای آن برآیند. عوامل بیرونی اما پرشمارتر هستند و در پارهای موارد محدودیت بیشتری پیش روی هریک از ما قرار میدهند. در بسیاری موارد تا زمانی که حرفهای که به آن مشغولیم نتواند نیازهای اقتصادی اولیه را برطرف کند فرد نمیتواند به واژههایی در تراز معنایی آرمان یا رسالت بیندیشد. این موضوع در توصیههای رهبران فکری و مذهبی نیز به کرات تکرار شده است. درواقع میشود نتیجه گرفت اگر نگاهی کوته بین نداشته باشیم و آدمی را محبوس در شرایط محیطی تصور کنیم، تا زمانی که محیطی آماده دریافت خدمت به معنای واقعی کلمه نباشد تحقق آرمان و رسالت در معنای حقیقی (اگر نگوییم بعید است) دور از ذهن است. با این وجود اما تجربه شخصی من در فضایی که سالها درونش قرار داشتم نشان داد افرادی نیز هستند که بدون توجه به عوامل محدودکننده پرشمار محیط، تنها به وظیفه ای که خود به عهده دارند، بیندیشند.
آنها در شرایطی که پذیرش تلاشهای بیحد و حصرشان برای افراد منفعتگرا تقریبا غیرممکن بود کارهایی انجام میدادند که جز معنای رسالت و تلاش برای رسیدن به آن هیچ معنای دیگری نداشت. با این وجود اما میخواهم نگاهی اجتماعی را مدنظر قرار دهم و بگوییم با توجه به وجود افراد مختلف با دیدگاهها و توقعات گوناگون از زندگی، جامعه در صورتی میتواند شهروندانی رسالتگرا داشته باشد که عوامل محیطی محدودکننده به حداقل برسند و از سوی دیگر افراد در سنین خردسالی، نوجوانی و جوانی با معنای حقیقی رسالت آشنایی یابند. در جامعهای که نفع فردی در آینه نفع جمعی معنا پیدا کند رسیدن به نقطه مورد بحث چندان پیچیده
نیست.