شماره ۵۱۴ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۱ اسفند
صفحه را ببند
مارمولكي كه كشته نشد!

بعضي از وقت‌ها بعضي از اتفاقات مضحك و فوري به نظر مي‌رسند. اما اگر قدري با تأمل به آنها نگاه كنيم متوجه مي‌شويم كه در نبود چاشني صداقت در زندگي، هر چيزي قابل انجام خواهد بود حتي طلاق!
شقايق که بعد از ۴ ماه زندگي با شوهرش ديگر جان به لب شده است به قاضي مي‌گويد: شوهرم ايليا مرد خوبي است اما يک مشکل بزرگ در زندگي ما وجود دارد ما در طبقه بالاي خانه پدرشوهرم زندگي مي‌کنيم. يک روز وقتي داشتم ظرف مي‌شستم يک مارمولک ديدم. از ترس داشتم قبض روح مي‌شدم.
بعد از يک دعواي مفصل قهر کردم و به خانه پدرم رفتم، اما ايليا مرا دوباره برگرداند و گفت: ديگر از مارمولک خبري نيست. او دروغ گفته بود فرادي روز آشتي‌کنان دوباره در خانه يک مارمولک ديدم. واقعا اين وضع غيرقابل تحمل است. لطفا حکم طلاقم را بدهيد.
به نظر شما آيا ايليا كار اشتباهي كرده است؟ آيا شقايق نمي‌توانست ايليا را ببخشد؟ مرز بين دروغ مصلحتي و بي‌خيالي كجاست؟ آيا اين تصميم شقايق به‌صورت آني به‌وجود آمده است؟


تعداد بازدید :  344