اسما روانخواه پژوهشگر اجتماعی
«آن اکلی» جامعهشناس و نویسنده و فرزند «ریچارد تیموس» تحلیلگر برجسته امور اجتماعی و از شالودهگذاران نظام رفاهاجتماعی، در کتاب جدید خود به نام «پدر و دختر» به تشریح زندگی و کار پدر پرداخته است. براي هر كسي كه در زمينه رفاهاجتماعي و سياستگذاري اجتماعي فعاليت ميكند، ريچارد تيموس بهعنوان كسي كه تحولي عظيم در حوزه سياست اجتماعي ايجاد كرده است جايگاه ويژهاي دارد. فردي كه بهعنوان فرزند دوم خانوادهای کشاورز، در حومه شهر بزرگ شد و در ۱۴ سالگی بدون هیچگونه مدرک رسمی مدرسه را ترک کرد و بهعنوان یک خودآموخته، به مدت ۱۶سال برای یک شرکت بزرگ بیمه کار کرد درحالیکه بهطور همزمان به دنبال علاقه به موضوعات اجتماعی از طریق مطالعه، بحث کردن و نوشتن بود و سالها تلاش كرد تا اينكه بالاخره رشته دانشگاهی مدیریت اجتماعی (که درحال حاضر تا حد زیادی در دانشگاه بهعنوان سیاست اجتماعی شناخته میشود) را تأسیس کرد و جایگاه موسس این مبحث را در مدرسه اقتصاد لندن برعهده گرفت. و حالا دختر اين فرد كه خود نيز یک جامعهشناس برجسته بریتانیایی، نویسنده و استاد دانشگاه شده است به روايت زندگي خود و پدرش ميپردازد. در قلب این کتاب، داستان یک خانواده در دهه 1950 وجود دارد. اکلی دوران کودکی خود را کسالتبار میداند. پدر و مادر او افرادی بسیار عادی بودند و کار پدر و آسایش خانواده در اولویت قرار داشت. اما در بخشي از اين كتاب جملهاي آمده كه حلقه مفقوده بسياري از آسيبهاي اجتماعي است. امري بسيار مهم كه اين روزها اكثر ما آن را فراموش كردهايم. اكلي میگوید: «در چنین خانوادهای بود كه بسیار زود متوجه شدم دلیل بودن روی کره خاکی تلاش برای رفاه عمومی است نه رفاه خصوصی».
بازتاب اين صحبت اكلي را كجا ميتوانيم بيابيم؟ اگر نگاهي به دور و اطرافمان داشته باشيم، اگر با دقت به رفتار خودمان و اطرافيانمان نگاه كنيم، تلاش همگاني براي رسيدن به رفاه خصوصي را خواهيم ديد و شايد در چنين شرايطي است كه مفاهيم بسيار مهمي مانند مسئوليت اجتماعي، مشاركت اجتماعي و فعاليتهاي داوطلبانه گم ميشود. آن وقت است كه هر كسي براي رسيدن خود و خانوادهاش به رفاه و بهزيستي تلاش ميكند و گاهي هم پايش را از مرز حد و حدود خود فراتر ميگذارد و به حقوق ديگران تجاوز ميكند، چرا كه خوشبختي را تنها در خندههاي كودك خود از خريدن اسباب بازي جديد يا خوشحالي همسر از داشتن خانهاي بزرگتر جستوجو ميكند. نميخواهيم بگوييم اين موارد خوشايند نيست يا نبايد براي معاش هرچه بهتر خانواده تلاش كرد، بلكه ميخواهيم اشارهاي داشته باشيم بر اين نكته كه اگر ياد نگيريم ديگران را هم ببينيم و اگر به كودكان خودمان ياد ندهيم ميتوانند با دوستانشان هم بخندند و شاد باشند و براي داشتن احساس خوشبختي تنها به قفسه اسباببازيها و مارك تبلتشان فكر نكنند، جامعهاي از هم گسيخته خواهيم داشت. اگر به هنگام سوار شدن در اتوبوس كودك خردسال ما روي يك صندلي مينشيند و با ورود فردي سالمند به داخل اتوبوس، به فرزندمان ياد نميدهيم براي كمك به ديگران و براي خوشنودي ديگران، صندلي خود را در اختيار فرد سالمند قرار دهد، اگر در مهدکودكهايمان هنوز هم بازي صندليها را ميگذاريم تا بچههايمان رقابت كردن و تلاش براي بردن از ديگران و به تنهايي خوشحال شدن را ياد بگيرند، آيندهاي خطرناك را رقم ميزنيم.
اما اين اتفاق در همه حوزهها ميتواند خود را نشان دهد. اگر من جامعهشناسي ميخوانم و قرار باشد پشت ميز خود بنشينم و كتاب نظريات جامعهشناسي را دوره كنم و نظريات ماركس، دوركيم، وبر و گيدنز را بازخواني كنم و اگر بنا باشد جامعه را تنها در لابهلاي خطوط كتاب ببينم، اگر آسيبي را ديدم در جستوجوي علت آن نباشم يا تنها به نوشتن مقالات علمي- پژوهشي اكتفا كنم، براي رفاهعمومي تلاش كردهام يا رفاهخصوصي؟ اگر ريچارد تيموس دغدغه اجتماعي نداشت و اگر با توجه به نداشتن تحصيلات دانشگاهي و كار بيوقفه در شركت بيمه، آدمهاي اطرفش را نميديد و رفاه خود و خانوادهاش را بر رفاه ديگران مقدم ميدانست، امروز شايد شاهد گستردگي مباحث سياستهاي اجتماعي و رفاهاجتماعي نميبوديم و شايد بسيار ديرتر از اين، رفاهاجتماعي شهروندان، وظيفه دولتها شمرده ميشد.
فرقي نميكند در كدام بخش فعاليت ميكنيم، اما آنچه كه نبايد فراموش شود، اهميت ديده شدن ديگران توسط ما است، رسيدگي به كودكان سرطاني، خانوادههاي زندانيان، كودكان كار يا زنان و دختران آسيبديده و افراد بدون سرپرست، تنها مسأله دولت نيست، بلكه مسأله همه ما است. اگر ما يكديگر را ببينيم دولت و مسئولان نيز ما را خواهند ديد. بايد براي خنديدن با يكديگر و براي خوشحال كردن يكديگر تلاش كنيم.