[شهروند] بعد از سالهای جنگ، آمارهای مختلفی بهعنوان شهدای دفاعمقدس ارائه شد. بهعنوان مثال در سال 1380، آمار شهدای جنگ 188هزار نفر اعلام شد. در سال 1396، تعداد شهدا را 196هزار و 837نفر عنوان کردند. آخرین اعلام اما مربوط به آماری است که رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران سال گذشته عنوان کرد. بر این اساس در جنگ تحمیلی که از ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ آغاز و تا ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ ادامه یافت، ۱۹۷ هزار و ۳۳۷ نفر به فیض شهادت نایل شدند. دلیل تفاوت آمار در سالهای مختلف نیز به تعداد مفقودین و مجروحین برمیگردد. بهعنوان مثال تا سال 1380هنوز آمار مفقودین را جزء شهدا بهحساب نمیآوردند اما بعد از گذشت بیش از دو دهه از آغاز جنگ دیگر طبیعی بود که اسامی این عزیزان جزء شهدا به شمار بیاید. در سالهای بعدی نیز عزیزانی که در طول جنگ مجروح شده بودند و بهخاطر این مجروحیت بهتدریج به شهادت رسیدند، جزء شهدای سالهای دفاعمقدس ثبت شدند. به همین دلیل این آمارها در دهههای مختلف متغیر بود تا اینکه سال گذشته تعداد آنها 197هزار و 337نفر عنوان شد. در میان این عزیزانی که به شهادت رسیدند، اقلیتهای مذهبی نیز حضور داشتند که به تفکیک، 90شهید مسیحی، 11شهید کلیمی و 32شهید زرتشتی بودند. آنچه در ادامه میخوانید، مروری است بر زندگی سه شهید مسیحی، زرتشتی و کلیمیِ سالهای دفاعمقدس. این گزارش مستند است به خبرگزاریهای ایرنا، ایسنا، سایت تبیان و نهمین جلد از مجموعه کتابهای مادران که به زندگی شهید کامران گنجی (از شهدای زرتشتی دفاعمقدس) پرداخته است.
اولین شهید مسیحی دفاعمقدس
درباره شهید زوریک مرادیان
شهید «زوریک مرادیان»، تنها پسر «واهان» و «کاتاری»، در هفتم تیرماه 1339در تهران به دنیا آمد. او عضو خانوادهای هفت نفره بود با چهار خواهر به نامهای «دیانا»، «اُفیک»، «ژانت» و«روبینا» که همگی در یک اطاق زندگی میکردند. بین بچهها، زوریک اما شاگرد اول مدرسه بود. تحصیلات دوره راهنمایی و متوسطه را هم در دبیرستان ارامنه «کوشش داوتیان» ادامه داد، اما خانواده باور نمیکرد چنین فرزند شایستهای ناگهان درس و تحصیل را رها کند و به خدمت سربازی برود. ماجرا از این قرار بود که زوریک در کنکور آن سال شرکت کرد و نتوانست در رشته موردعلاقهاش قبول شود اما در عین حال، بهخاطر تلاشش در تحصیل توانست بورسیه اعزام به خارج را دریافت کند. درواقع با اینکه میتوانست تحصیلات دانشگاهش را خارج از ایران ادامه بدهد، در ایران ماند.
بورسیه تحصیلی خارج را رها کرد و رفت سربازی!
مادر شهید مرادیان در اینباره میگوید: «زوریک گفت من هیچوقت از ایران نمیروم. دوست دارم به خاک وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم. گفتم مگر من میگذارم تنها پسرم به سربازی برود اما هر طوری بود توانست دل من را نرم کند و رضایتم را بگیرد و به خدمت سربازی برود. سال پنجاه و هشت عازم خدمت سربازی شد و سه ماه آموزشیاش را در شاهرود گذراند. بعد از سه ماه آموزشی، زنگ زد که دوره سربازیام افتاده ارومیه و قرار است با قطار برویم ارومیه.» زوریک به لشگر 64ارومیه منتقل شده بود؛ آن هم زمانی که تازه جنگ تحمیلی آغاز شده بود.
قبل از جشن تولد...
شهادت زوریک مرادیان بسیار تأثیرگذار و غمانگیز است. دوستانش میگویند داخل سنگر برای تولدش غذا آماده کرده بودند و با چوب کبریت برایش هدیه ساخته بودند. درواقع قرار بود جشن تولدش در سنگر برگزار شود اما زوریک هنوز داخل سنگر نیامده بود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره و جراحت شدید، در ماه آغازین جنگ تحمیلی و در تاریخ 19مهر 1359، به خیل عظیم شهدای دوران هشت سال دفاعمقدس پیوست. او نخستین شهید نظامی ارمنی تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود. پیکر این شهید عزیز، پس از انجام مراسم آیینی ارمنیان، 24مهر 1359در گورستان ارامنه (در جاده خراسان) در میان حزن و اندوه جمعیت کثیری از مردم به خاک سپرده شد. مادر این شهید عزیز درباره همدلی هموطنان مسلمان و ارمنی میگوید: «اگر همدردی و کمک مردم نبود، ما نمیتوانستیم داغ از دست دادن فرزند خود را تحمل کنیم. پدر زوریک یکبار در خواب دید که زوریک کنارش آمده و میگوید: «پدر چرا اینجا ایستادهای؟» پدرش گفت: «پس چه کار کنم؟» گفت: «بیا اینجا پیش من، ببین چه باغ بزرگی خریدهام، ببین چه باغی است، وسط آن، درخت سیب قرمز است.» پدرش بعد از شهادت زوریک مریض شد و فوت کرد. خبرگزاری صداوسیما آورده است که زوریک مرادیان ازجمله شهدای ارمنی است که رهبر معظم انقلاب به خانه ایشان رفته و با خانوادهشان دیدار کردهاند. این درواقع رسمی است که مقام معظم رهبری هر سال و در شب میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) به جا میآورند و به دیدار خانواده شهدای اقلیتهای دینی میروند.
اولین شهید زرتشتی دفاعمقدس
درباره شهید کامران گنجی
شهید کامران گنجی، متولد ۱۴ مهر ۱۳۳9بود و پدرش را در همان دوران از دست داد. در همان سنین جوانی، ظلم و جور رژیم پهلوی را هم به چشم خود دیده بود. شادروان «تابندهرستم آذرکیش»، مادر شهیدکامران گنجی که در بهمن سال ۹۸ درگذشت، پیشتر گفته بود: «نیمههای روز بود که کامران با رنگ پریده و سراسیمه به خونه اومد. تعریف میکرد که چطور مأمورها (متعلق به رژیم پهلوی) جوونها رو دنبال و تیراندازی میکردند و هر کسی رو که میتونستن دستگیر کرده و با خودشون میبردن.» بعد از پیروزی انقلاب، شهید گنجی به خدمت نظام وظیفه رفت. روایت مادرش این است: «کامران به سرپل ذهاب منتقل شد. من نمیدونستم سرپل ذهاب کجاست و چرا کامران رو به اونجا میبرن. کامران پیش از رفتن به سرپل ذهاب، چند روزی برای دیدن و خداحافظی به مرخصی اومد. خدایا چقدر پسرم بزرگ شده بود. چه قد بلند و رشیدی داشت.»
کبوتری که در لانه آرام گرفت
مادر شهیدگنجی همچنین گفته بود: «یه بار هم از سرپل ذهاب نامهای برای من نوشته بود که از بیرحمیهای عراقیها میگفت. نوشته بود یک بیمارستان رو بمباران کردن که بیشتر بیمارها و پرسنل اون کشته شدن. اینکه عراقیها سرپل ذهاب رو گرفتن و سربازهای ایرانی با تمام توان و قوا میجنگن تا عراقیها رو از خاک ایران بیرون کنن، اما بعد از اون، یک شب همسرم رو به خواب دیدم که به من گفت: «تابنده، نگران نباش، من کبوترم رو گرفتم و توی لونهاش گذاشتم؛ جایش امنه.» صبح بیدار شدم. ولی همهاش به خواب دیشب فکر میکردم. مقصود همسرم از جا دادن کبوتر در لانه چی بود؟ ولی به دلم بد نیاوردم و دنبال کار خودم رفتم. شب باز خواب دیدم که پایان دوره سربازیه و بعضی از سربازها برگشتن. ولی هر چی دنبال کامران میگردم پیداش نمیکنم. (بعد از خواب، وقتی بیدار شدم) دیدم برادر و خواهرم و سیما، دخترم، با روسری سفید وارد شدن و اونجا خبر شهادت کامران رو به من دادن. نمیدونم چه کردم و چطور این شوک بزرگ رو تحمل کردم. شهید گنجی دهم مهر سال 1359در جبهههای غرب کشور به شهادت رسید.
پیشنهاد عراقیها به خانواده شهید کلیمی!
درباره شهید فریبرز موریم
قبل از پرداختن به این شهید بزرگوار باید توضیحی درباره تفاوت کلمه «کلیمیان» و «یهودیان» ارائه کنیم. واقعیت این است که این دو تعبیر، مصداقا تفاوتی با هم ندارند و کلیمیان همان یهودیان و پیروان حضرت موسی(ع) هستند، اما حسین توفیقی در کتاب «آشنایی با ادیان بزرگ» دلیلی درباره کاربرد «کلیمیان» در ایران آورده است که بهنظر منطقی میرسد. یهودیان غیرصهیونیست، درواقع به دلایل مختلف ازجمله ظلم و جور صهیونیستها، تصمیم گرفتند بهتدریج عنوان «کلیمیان» درباره آنها بهکار برده شود تا تفاوتشان با بنیادگرایان صهیونیست را نشان بدهند. «کلیمی» از واژه «کلیمالله» (سخنگوینده با خدا) گرفته شده که لقب حضرت موسی(ع) است. با این مقدمه، شهید فریبرز موریم در سال 1338در قصرشیرین به دنیا آمد. خانوادهاش در سال 1359، بر اثر حمله رژیم بعثی عراق و اشغال قصرشیرین، خانه و کاشانه را از دست دادند و ناچار به مهاجرت به باختران شدند. وضعیت حتی به قدری وخیم شد که فریبرز موریم همراه تنی چند از جوانان دیگر شهر، به اسارت نیروهای رژیم بعثی درآمدند. با این حال فریبرز توانست از دست آنها فرار کند و خود را به نیروهای ایرانی در سرپل ذهاب برساند.
از آن خانه، فقط یک کلید برایمان ماند!
خواهر شهید فریبرز موریم درباره او گفته است: «چند روز پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی، دشمن وارد قصر شیرین شده بود. آن زمان ما در پناهگاهی بودیم که آنها با مسلسل آمدند و همگی را در مسجد جامع شهر جمع کردند. عراقیها به ما گفتند شما یا بیایید کربلا، یا به ایرانِ خودتان بازگردید. ما به آنها گفتیم قصر شیرین هم بخشی از خاک ایران است و میخواهیم در خاک خودمان بمانیم، اما آنها ما را به اجبار سوار و در وسط راه پیاده کردند. بعد به «سرپل ذهاب» رفتیم و در منزل دانشجوی برادرم ساکن شدیم. به همین دلیل تنها وسیلهای که با خودمان از منزل در قصر شیرین آوردیم فقط یک کلید آهنی زنگزده بزرگ است. ما حتی نتوانستیم شناسنامههایمان را هم برداریم و پس از جنگ هم دیگر نتوانستیم به آن خانه بازگردیم.»
از مجروحیت تا شهادت
شهید فریبرز موریم، در تاریخ 22بهمن ماه 1360، خود را به نظام وظیفه معرفی کرد تا برای دفاع از کشورش به جبهه برود. به این ترتیب بعد از گذراندن دوره آموزشی، در گردان توپخانه لشکر 77خراسان، در پست دیدهبانی قرار گرفت و در چندین عملیات بهطور فعال شرکت کرد. شهید موریم، در عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر هم شرکت داشت. او در عملیات والفجر همچنانکه به دیدهبانی توپخانه لشکر 77خراسان مشغول بود و تا قلب دشمن پیش رفته بود، زمانی که در پشت خاکریز دشمن قرار داشت، پس از عبور از موانع و میادین مین دشمن، بهواسطه نارنجکی که از سوی یکی از نیروهای دشمن به سمتش پرتاب شده بود، از ناحیه شکم بهشدت مجروح شد. شهید موریم را ابتدا به یکی از بیمارستانهای اهواز منتقل کردند و او را تحت عمل جراحی قرار دادند. پس از دو روز هم به بیمارستان شیراز منتقل شد اما وضعیت مجروحیتش بهقدری وخیم بود که بعد از گذشت 10روز، در تاریخ 30بهمن 1361، به درجه رفیع شهادت نایل شد.