شماره ۵۱۱ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۷ اسفند
صفحه را ببند
چند کلمه با متولیان هنر

احمدرضا دالوند

کلان‌شهری مثل تهران نیازمند برخورداری از سالن‌هایی است که به‌طور پیوسته در تمام طول‌ سال به ارایه و نمایش آثاری بپردازند که حالا دیگر به آثار تثبیت شده هنر معاصر ایران تبدیل شده‌اند.  آثاری که بر استادانه بودن و ممتاز بودن آنها چندین دهه است اجماع و توافق در سطوح عالی وجود دارد و به دارایی ملی تبدیل شده‌اند.
اینکه آثار درگذشتگانی چون: کمال‌الملک، صنیع‌السلطان، برادران پتگر( جعفر و اصغر)، علی محمد حیدریان، رسام ارژنگی، کاتوزیان و جلیل ضیاءپور، سهراب سپهری،‌ هانیبال الخاص، چنگیز شهوق، جعفر روحبخش یا نام‌هایی همچون: حسین کاظمی، ویشکایی، مسعود بهنام و ...  در کجا و چگونه حفظ و نگهداری می‌شود بر ما خیلی معلوم نیست؛ اما هر پژوهشگر و دانشجو یا هر مشتاق و علاقه‌مند هنر چنانچه نیاز داشته باشد، دیدار آثار این نام‌ها و بسیاری نام‌های دیگر برای او اصلاً به سادگی میسر نیست. راستی پس از درگذشت چنگیز شهوق چه بر سر آثار این هنرمند بزرگ آمد؟ از آثار هنرمند بی‌بدیلی چون مرحوم جعفر روحبخش چه کسی خبر دارد؟ بی‌شک، اگر این دو زنده بودند هم اینک در زمره پرفروش‌های کریستیز و بونامز و ساچی و ساتبی بودند. آیا تلخ نیست که بدانیم وارثان، همسران یا فرزندان این هنرمندان ممکن است بر اثر نیاز‌های رقت‌انگیز مالی دست به فروش آثار به ارث رسیده‌شان بزنند؛ آثاری که در حقیقت می‌بایستی در اختیار فرهنگ معاصر این ملت قرار بگیرند، متصدیان امر آنها را خریداری و در موزه‌هایی تحت عنوان مثلاً:  موزه سهراب سپهری، موزه ‌هانیبال الخاص، موزه علی محمد حیدریان و...  حفظ و نگهداری کنند.
دیری است که چشم هنر معاصر ایران و هنرمند ایرانی به دوبی دوخته شده تا بلکه دلالی، واسطه‌ای، یا موجود زیرک بی‌هنری که روابط عمومی خوبی دارد و خوب لفظ قلم می‌آید از راه برسد و دست حمایت‌اش را بر سر هنرمند جویای نامی بکشد. در این میان آوردن نام دوبی و وعده بردن آثار او به دوبی متاسفانه قند در دل برخی از هنرمندان معاصر ایرانی آب می‌کند.
تا حالا از خود پرسیده‌اید که فرزندان «آقا لطفعلی صورتگر شیرازی»  و «کمال‌الدین بهزاد» و «رضای عباسی» و «میرزا غلامرضا» و «علی‌اکبر گلستانه» و «میرعماد» و «کلهر» و ...  چرا باید دست به دهان دلالان و پورسانت‌خوارانی باشند که آدرس گالری‌های دوبی را با وعده‌های آنچنانی در جیب دارند؟
خطاب من به متصدیان امر به‌ویژه در بخش هنرهای تجسمی اين است: تاریخ را بخوانید تا بدانید که فرزندان این خاک هر بار مجالی یافته‌اند بر تارک هنر عالم تکیه زده‌اند. حال، دوبی باید مرکز تجمع، فروش، خرید و عرضه هنر منطقه باشد؟ آن هم در جوار سرزمینی که شیراز، اصفهان، تبریز، کاشان، لرستان با مفرغ‌های بی‌بدیلش، کرمان و اردبیل و بی‌شمار شهر و دیار در پهنه خود دارد که مثلاً برای نمونه می‌توان در منطقه زنجان ریشه‌های دست‌کم 5 تا 6هزار نقش فراموش شده را در طراحی قالی ردیابی کرد، چرا که مردم هر روستا دارای سلیقه و روش طراحی خاص خود بوده‌اند؛ چنین نمونه‌هایی را در هر منطقه‌ای از ایران می‌توان به وفور یافت. حتی اگر به آرایه‌ها و تزیینات مخصوص برای سر و صورت و سم و دم و یال و کوپال اسب و قاطر و الاغ توسط هنر روستاییان خود با دیده غفلت ننگریم، خواهیم دید که از جدید‌ترین مزون‌های اروپایی نیز جدیدتر و برازنده‌ترند. و‌ هزار دلیل و برهان که از ایستادن در چنین صحنه‌ای باید بر خود بلرزیم.


تعداد بازدید :  229