شهروند| زن جوان زماني كه ديد نميتواند از همسرش جدا شود، نقشه قتل او را به همراه پسردايياش اجرا كرد. اين زن که عاشق پسردايياش شده بود، براي ازدواج با او، شوهرش را كشت و جنازهاش را به آتش كشيد.
5 آذرماه سال 92 ماجراي ناپديد شدن مرموز يك مرد 47ساله به نام مجید پیش روی پلیس کرج قرار گرفت. زن جوان وقتی به کلانتری 22 مهرشهر کرج رفت، به ماموران گفت: همسرم راننده آژانس است. صبح زود یکی از مسافرانش را به فرودگاه امامخمینی(ره) برد. ساعت 11 صبح وقتی با او تماس گرفتم دیگر جوابگوی تلفنهایش نبود. موبایلش خاموش بود. گاهی اوقات شارژ تلفنش تمام میشد اما وقتی از دفتر آژانس تماس گرفتند و متوجه شدم که هنوز به محل کارش نیز نرفته، نگران شدم. مدام با تلفنش تماس گرفتم اما خاموش بود. مطمئنا برایش اتفاقی افتاده، شاید نیاز به کمک دارد.
با ادعاي اين زن جوان، ماموران پليس بلافاصله پيگيريهاي خود را آغاز كردند و به تجسس در اين رابطه پرداختند. درحاليكه تحقيقات در اين خصوص ادامه داشت، ساعت 6:45 فرداي همان روز، يك خودروی سمند زرد رنگ در خيابان ابوذر آتش گرفت. وقوع اين آتشسوزی خيلي زود به کلانتری 140 باغ فیض اعلام شد.
وقتی شعلههای سمند زرد رنگ خاموش شد ماموران به بررسی خودرو دست زدند. در صندوقعقب خودرو با جسد مردی روبهرو شدند. هیچکس باور نمیکرد که با جنایتی خاموش روبهرو شده باشد اما واقعیت داشت مردی 47ساله قربانی یک سناریوی سیاه، شد.
تحقیقات میدانی نشان میداد این خودرو دقایقی پیش از آتشسوزی و انفجار در حاشیه خیابان توقف کرده بود. در نخستین مرحله شماره پلاک تاکسی در رایانه پلیس ثبت شد. ماموران شماره پلاک را تحت بررسی قرار دادند.
خیلی زود مشخص شد مردی به نام مجید راننده تاکسی بوده که از روز پیش ناپدید شده و خانوادهاش در مهرشهر کرج زندگی میکنند. تحقیقات نشان میداد مجید صبح زود از خانه بیرون آمده اما دیگر بازنگشته است. ماموران در بررسیهای نخست متوجه شدند، 800هزار تومان پول، گوشی تلفنهمراه و مدارک شناسایی مجید به سرقت رفته است.
تیم تحقیق درحالی به دنبال ردی از عامل جنایت آتشین بود که با 2 فرضیه جنایی روبهرو شده بود که در نخستین فرضیه، این مرد قربانی زورگیری مرگباری از سوی یک مسافر شده و در فرضیه دیگر تصور ميشد مرد راننده در یک انتقامجویی کینهجویانه به قتل رسیده باشد.
همسر قربانی وقتی جسد سوخته همسرش را در سردخانه شناسایی کرد باور نداشت که مجید به قتل رسیده باشد. همسر مجید به «شهروند» گفت: «همسرم ساعت 4 صبح بیدار شد. همیشه برای رفتن به فرودگاه امامخمینی(ره) صبح زود از خواب بیدار میشد. مسافر داشت. نمیدانم اسم مسافرش چه بود اما وقتی ساعت 11 تماس گرفتم، تلفنهمراهش خاموش بود. تا ساعت 5 عصر مدام تماس گرفتم تا اینکه به پلیس مراجعه کردم. وقتی از ماموران شنیدم که باید تا 24 ساعت صبر کنم شاید به خانه برگردد کمی آرام شدم اما او برنگشت. صبح زود دوباره به کلانتری رفتم. درحالیکه در خیابانها سرگردان بودم از تاکسیرانی تماس گرفتند و از من خواستند به پلیس آگاهی تهران بروم. در آنجا بود که متوجه شدم شوهرم به قتل رسیده و خودرویش را به آتش کشیدهاند. همسرم یکسالی بود که بازنشسته شده بود. تاکسی خرید تا کمک خرج زندگی 3 دختر 19ساله، 13ساله و 5سالهمان شود اما...»
در ادامه رسیدگی به پرونده قتل «مجید»، کارآگاهان در تحقیقات پلیسی اولیه به هیچگونه اطلاعات قابل بهرهبرداری که آنان را در کشف پرونده کمک کند، دست پیدا نکردند اما همچنان تحقیقات پلیسی تخصصی در دستورکار کارآگاهان اداره دهم قرار داشت تا اينكه اطلاعاتی درخصوص وجود اختلاف مابین مقتول و همسرش به دست آمد که نشان میداد همسر مقتول چندینبار قصد متارکه از همسرش را داشته اما مقتول با این درخواست مخالفت کرده، اما مریم در همان تحقیقات اولیه به شدت منکر داشتن هرگونه اختلاف با همسرش و تلاش برای متارکه میشد.
با وجود انکار مریم درخصوص داشتن هرگونه اختلاف با مقتول، بررسی فرضیه «ارتکاب جنایت با انگیزه ازدواج با مرد ديگري» در دستورکار کارآگاهان قرار گرفت و با انجام اقدامات پلیسی، کارآگاهان موفق به اثبات این فرضیه و شناسایی پسردایی مریم به نام «حسین» 50ساله شدند. تحقیقات پلیسی درخصوص حسین نیز نشان داد که وی با وجود داشتن سه فرزند، چندی پیش از همسرش متارکه كرده است.
کارآگاهان این دو نفر را تحت مراقبتهای پلیسی قرار داده و سرانجام در دوم اسفند امسال، این زن 42ساله و حسین را با یکدیگر دستگیر کردند.
«حسین» و «مریم» در تحقیقات اولیه منکر هرگونه اطلاع از نحوه ارتکاب جنایت شده و ارتباط خود را صرفا به رابطه خویشاوندی نسبت دادند اما با توجه به دلایل به دست آمده، تحقیقات جداگانه از هر دو نفر آغاز و سرانجام حسین به ارتکاب جنایت اعتراف كرد.
حسین در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: «من و مریم از زمان مجردی به یکدیگر علاقهمند بوده و حتی قصد ازدواج با یکدیگر را داشتیم اما به علت مخالفتهای شدید هر دو خانواده بهویژه خانواده مریم، موفق به ازدواج نشدیم و هرکدام جداگانه تشکیل خانواده دادیم؛ از یکدیگر هیچ اطلاعی نداشتیم تا اینکه در مراسم بزرگداشت یکی از بستگان - پس از چندین سال بیخبری - همدیگر را ملاقات کردیم؛ از آنجا بود که ارتباطمان بیشتر شد. مریم در صحبتهایش ميگفت که از زندگیاش راضی نیست و قصد دارد از شوهرش طلاق بگيرد. اما وی حاضر به این کار نشده است. همین موضوع انگیزهای شد تا برای رسیدن به یکدیگر، طرح نقشه قتل را بریزم . مریم کلید در ورودی مجتمع محل زندگیشان را تهیه کرد و در اختیار من گذاشت . روز حادثه در انباری داخل پارکینگ پنهان شدم؛ پیش از آن مریم گفته بود که همسرش هر روز صبح خیلی زود از خانه خارج میشود. زمانی که مجید قصد داشت سوار ماشین شود، از پشت سر به او حمله کردم و با میلگردی که آماده کرده بودم، چند ضربه به ناحیه سر و گردنش زدم؛ پس از چند دقیقه، مریم به پارکینگ آمد و با کمک یکدیگر جسد را داخل صندوقعقب گذاشتیم. مریم، پیش از بیدار شدن بچهها به خانه بازگشت و من نیز ماشین مقتول را درحالیکه جسد در داخل صندوقعقب آن بود، از مجتمع خارج کردم. تاکسی را تا شهریار منتقل کرده اما به واسطه روشن شدن هوا مجبور شدم ماشین را بیرون از خانه پارک کرده تا پس از تاریک شدن هوا به تهران بیایم. پس از تاریک شدن هوا، ماشین را به تهران بردم و در تاریکی شب و با استفاده از خلوتی خیابان آن را آتش زده و به سرعت از محل دور شدم».
با توجه به اعترافات حسین درخصوص طراحی جنایت و معاونت همسر مقتول در جنایت، مریم نیز که چارهای جز اعتراف بیان حقیقت نداشت، سرانجام لب به اعتراف گشود و همه اظهارات پسرداییاش را تأیید کرد.