شماره ۳۰۹۷ | ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ خرداد
صفحه را ببند
قرارداد غم انگیز هیرمند

اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهره‌ها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشت‌های علم» به چاپ رسیده‌اند و ما در این ستون به تناوب این یادداشت‌ها را مرور می‌کنیم.
قرارداد غم انگیز هیرمند
حسین داودی، سفیر شاهنشاه در کابل را پذیرفتم. شرح مفصلی می‌گفت راجع به قرارداد چند سال پیش دولت ایران با افغانستان که دولت ایران درباره هیرمند بست و اول افغان‌ها می‌گفتند بسیار بد است و امضا نمی‌کردند. دولت انقلابی جدید، بعد که مطالعه کردند دیدند کاملاً به منفعت آن‌هاست، چون مسئله سیلاب‌ها که باید به سیستان برسد در آن نیست و باید در پروتکل علیحده‌ای مبادله می‌شد و دولت سابق هم رفت. این‌ها هم جز به متن قرارداد به چیز دیگری اهمیت نمی‌دهند و حالا می‌خواهند جلوی سیلاب‌ها را بگیرند و به گودزره بیندازند. آمدن نعیم هم برای این منظور بود. دولت هویدا هم توجهی ندارد. این خبر مثل پتک بر سر من فرود آمد و شب تب کردم، تا فردا یا پس فردا عرض کنم با آن که در مجلس ما و آن‌ها تصویب شده قرارداد مبادله نشود تا بعد ببینیم چه خاکی بر سر بریزیم.56.2.21

مخالفت با بخشش یک اعدامی
یک نفر اعدامی (به مناسبت هدایت خرابکاران) اظهار ندامت کرده بود. عرض کردم محکومیت او تبدیل به حبس ابد شود. فرمودند: «نمی‌شود در کارهای کشوری اغماض کرد. من اگر از گناه او بگذرم، چند نفر دیگر را تشویق به این کار کرده‌ام و آن‌وقت تکلیف بی‌گناهانی که در نتیجه به خاک و خون کشیده می‌شوند چیست؟» درست هم می‌فرمایند، ولی من عرض کردم به هرحال چون خودش مرتکب قتل نشده از لحاظ قضایی و حتی مذهبی نمی‌توان او را اعدام کرد. فرمودند: «با جاسوس چه کار می‌کنیم؟ او هم مرتکب عملی شخصاً نمی‌شود، ولی جان هزاران نفر را به خطر می‌اندازد و از این جهت اعدام می‌شود. باز اگر مطلب مربوط به خودم بود چنان که ضاربین خودم را در قضیه کاخ مرمر عفو کردم ممکن بود فکری کرد، ولی راجع به کشور نمی‌توان شوخی کرد.» درست هم هست.52.2.23

چشم طمع خواهر به ثروت مادر
صبح عرض کردم والاحضرت شمس دستپاچه هستند که والاحضرت اشرف نسبت به ثروت علیاحضرت ملکه پهلوی و این که چگونه باید از آن مراقبت شود، از طرف ایشان عرایضی کرده‌اند. حالا ایشان عرض می‌کنند من خیلی ناراحت هستم که مبادا شاهنشاه ناراحت شده باشند، در صورتی که من فقط سلامتی و محبت اعلیحضرت را طالبم. فرمودند: «ایشان خیلی ساده و بی‌عقل است. یک وقتی به پدرم هم گفته بود پولی که بعد از مرگ شما به ما خواهد رسید، قبل از آن، یعنی همین حالا به ما بدهید و پدرم سخت آزرده شده بود. حالا هـم مـن عصبانیت از این حیث دارم که چرا تا مادرمان زنده است این مزخرفات را می‌گویند. به هر صورت چون می‌دانم از روی سادگی و بی‌عقلی است، ایشان را می‌بخشم.»53.2.24

 


تعداد بازدید :  180