شماره ۵۱۰ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۶ اسفند
صفحه را ببند
خاطرات سولفرینو

آه كه چه قدر ارزشمند بود اگر در شهرهاى لمباردى تنها صد بهيار و پرستار داوطلب با تجربه و لايق وجود مى‌داشت! چنين گروهى مى‌توانست يك هسته‌ مركزى تشكيل دهد كه كمك‌هاى ناچيز و تلاش‌هاى پراكنده‌اى به هدايت كار آمد و متبحرانه حول آن سامان يابد و شكل بگيرد. اما در آن شرايط،آن‌ها كه كار را بلد بودند فرصتى نمى‌يافتند تا توصيه‌ها و راهنمايى‌هاى موردنياز را دراختيار ديگران بگذارند و اكثر كسانى كه با نيت خير مشغول فعاليت بودند متاسفانه از دانش و تجربه كافى برخوردار نبودند و در نتيجه تلاش‌هاى آنها ناكافى و در اكثر موارد بى‌تأثير بود.  هنگام مواجه شدن با چنين وضعيت بحرانى با معدودى انسان شيفته و پر شور و شوق كه هر كدام جداگانه و پراكنده عمل مى‌كردند چه مى‌شد كرد؟ در پايان هفته يا  10 روز اول، حرارت و غيرت انسان‌دوستانه‌ مردم برسيا كه آن چنان خالصانه و بى‌شائبه بود، رو به سرد شدن نهاد.  به استثناى چند نفر از انسان‌هاى شريف و بزرگوار، مردم شهر خسته و فرسوده شده بودند.  علاوه بر اين، مردم بى‌تجربه و ناآگاه شهر غذاهايى به داخل بيمارستان‌ها و كليساها مى‌آوردند كه براى مجروحين اصلاً مناسب نبود و به همين علت لازم شد تا از ورود آنها به اين مراكز جلوگيرى شود.    
ادامه دارد...


تعداد بازدید :  123