زهرا رامهران کارشناسارشد زبان و ادبیات فارسی
از مهمترین آثاری که تابعیت نثر ادبی را از دگرگونیهای اجتماعی و تحولات سیاسی پس از مشروطه تا سال 1320 نشان میدهد، ظهور داستان کوتاه بهعنوان سرآغاز واقعگرایی است. ترکیب واقعگرایی خود شاهدی است بر اینکه نویسنده این دوره در تلاش است تا واقعیات زمان را بیهیچ تردید و اغماضی، کاملا عینی و ملموس و به دور از شعار منعکس کند. با بررسی آثار خلق شده مشهود است که بازنماییها به انحاء مختلف صورت گرفته است. طنز، یکی از آن روشها است. وجود طنز از منظر ثأثیر و قدرت آن، هم به لحاظ رسالت انتقادی خود، نیز برخورداری از هدف اصلاح اجتماعی و هم به لحاظ کارکرد کنترل اجتماعی و چه بسا جنبه تعلیمی آن، اهمیت دارد. طنز در این عصر نیز با سیاقی شیرین و رسواکننده، نقش مصلح اجتماعی را برعهده میگیرد تا به گونهای صداهایی را که تا این زمان خاموش و دچار انکار بوده است، فریاد زند که خود، بیتردید دقت و نکتهبینی در ظرایف و مصائب زندگی مردم را میطلبد و بدین علت سند مهمی در بازشناسی اوضاع اجتماعی و گروههای مختلف مردم است که به یقین بیدلیل نیست که «فرانک اوکانر» داستان کوتاه را «مرتبط با گروههای مردم» میداند.
ظهور چشمگیر این ژانر اجتماعی با مجموعه «یکی بود یکی نبود» جمالزاده در ادب فارسی همراه است. با نظری گذرا در این مجموعه مبرهن است که هر شخصیت داستانی با توجه به عوامل و اعمال سیاسی، درواقع تیپ و بازنمودی از طیف اجتماعی آن دوره است که ضمن بیان نمایی کلی از جامعه و فترت اجتماعی، در آن نمایندگانی از اجتماع نظیر: عوام، فرنگی مآبها، روشنفکران متجدد، سنتگرایان، بیهنران، بیسوادان، نادانان؛ بیان عقبماندگیها، اخلاق، عادات، باورهای مردمی و... گاهی با طنز و گاه بیآن منعکس میشود، مثلا در «رجل سیاسی» باهالهای از طنزی خفیف، رسم تبرطل و دخول افراد عادی به مقامات سیاسی، «شکست آرمانهای مشروطیت، جایگزینی فرصتطلبان به جای انقلابیون راستین و وجود هرجومرج به جای نظم انقلابی» تصویر میشود. در کنار آن با نظر به تحولات تاریخی و سیاسی زمانه از اشغال وطن به دست بیگانه و بیان افسوس و انتقامجویی سخن میرود؛ مانند «دوستی خاله خرسه». البته با این مضمون آثاری از دیگر نویسندگان نیز خلق میشود؛ «خواب» کریم کشاورز از زمره آن است که علاوهبر تصویرنمایی زن و رشادت او در برابر متجاوزان روسی و حس وطنپرستی او، تصویری از زندگی روستاییان را نیز به دست میدهد که به لحاظ اقلیمی و زیست مردم زمان خود اهمیت مییابد. با این اشارت لازم است که همین جا به اقدامات و کوششهای رضاخان نقبی زده شود که بروز و بازتاب طبقات مختلف را در پی داشت. اهم آن طبقات عبارت است از: 1) طبقات بالا و متوسط، با مشخصه غربگرایی و فاصله از فرهنگ مذهبی و سنتی که تماما در راستای عرفیشدن جامعه و فرهنگ در زیر مقوله سکولاریسم رضاخانی صورت گرفت؛ 2)کشاورزان و بازاریهای شهری و توده مردم که پیرو علما و روحانیون بودند؛ 3)روشنفکران؛ که میدانیم 2 گروه اخیر به دلیل اقدامات استبدادی و سکولار رضاخانی، سرکوب قانون و آزادی و لیبرالیسم از حکومت رضاشاهی فاصله گرفتند.
با نظر به مورد اول مهمترین مضمونی که جریان فکری جامعه و گفتمان سیاسی این دوران را نشان میدهد، تقابل سنت و تمدن غربی است که در بطن آن ضمن انتقاد از موهوم پرستی و باورهای سنتی و خرافی، به جریان به سخرهگرفتن سنتگرایان نیز پرداخته شده است. این امر از ابتدای پیدایش داستان کوتاه تا آثار مهم هدایت و علوی و ... نیز رخ مینماید و عاقبت به جایی منتهی میشود که گاهی به مبارزه با سنتهای دینی در آثار میانجامد. با نگاهی کوتاه به آثار دربردارنده چنین مضامین، ضمن وجود اندیشههای فردی نویسنده، اندیشههای سیاسی رایج نظام رضاشاهی در دوری از مذهب و دینزدایی از دولت هم در این رویکرد قابل تأمل است که بدین لحاظ باز هم نمودی از عرفی کردن جامعه در زیر مقوله سکولاریسم نمایان میشود. یکی دیگر از علل اساسی ظهور این تقابلها در نثر داستانی، اقدامات سیاسی عرفی شدن فرهنگ است که با سفر دانشجویان و نویسندگان به خارج از ایران و آشنایی آنها با تمدن اروپایی صورت میگیرد. بسیاری از این نویسندگان از روشنفکران طبقه متوسط و بالا و فرنگ رفته بودند که با دیدن تضادهای موجود فرهنگ ایرانی و غرب آن را به سلک داستان کشیدند. در بیان مهمترین مضامین این آثار که نگارنده به جهت دوری از اطاله کلام از ذکر عنوان اثر خودداری میکند، میتوان به موارد چنین اشاره کرد: تقریر خرافهپرستی و جنبههای زندگی کهنه؛ ناآگاهیها و جهالت عوام؛ کیفیت تودههای ناآشنای مردم با وضع خویش؛ بیزاری و نفرت از عامه جاهل و دلسوزی بر آن؛ باورهای عامیانه، خرافی و... . این جریان تا جایی پیش میرود که نویسندگانی چون هدایت به دام شوونیسم افتاده، اعتقادات ناپسند و باورهای خرافی را نتیجه تسلط اقوام ایرانی مفروض دارد؛ لذا با احساس وطنپرستی افراطی و با خلق رمان تاریخی و رجوع به ناسیونالیسم گذشتهگرا، به دنبال منجیای برای گریز از حقارت زمانه خود میگردد که اساسا وجود ندارد. این احساس تحقیر به دلیل استبداد سیاسی حاکم پدیدار شده که نویسنده در پی رهایی از آن بوده است؛ بنابراین به جای نمایاندن واقعیت اجتماعی موجود به دنبال واقعیت مطلوب میرود. در بیان تقابل سنت و تمدن اروپایی دوگانگیهایی در میان نویسندگان و آثار خلق شده مشهود است؛ مثلا در اثری از جمالزاده انطباق تمدن اروپایی بر خصوصیات فرهنگی و اجتماعی ایران پذیرفته و سنتگرایان به استهزا گرفته میشوند یا نویسندگانی چون حسن مقدم مروج زندگی به شیوه غربی میشوند؛ از آن سو هدایت، هم نافی زندگی سنتی و صاحب اندیشه زیروروکردن زندگی سنتی میشود و هم دنیای مدرن را با شیوه جدید نمیپسندد. حال پرسش اینجاست که سرمنشأ این دوگانگیها کجاست؟ این امر میتواند ناشی از «دوقطبیهای جعلی» حکومتی در اقدامات سیاسی رضاخانی هم باشد. گفتمان سیاسی از یک سو خواهان مدرنیسم و از سوی دیگر نگهبان سنتی است که به آنچه در گذشته بوده شباهت زیادی ندارد[1] وگویی سنتی برخاسته از قدرت است؛ پس عملا دو رویه متناقض دیده میشود و حال فهم اینکه کدام صاحب برتری است، جامعه زمان خود را دچار دوگانگی میکند که به شکلی واقعی در آثار نویسندگان نمود مییابد. در کل، این امر باعث میشود که نویسندگانی به شکل اعتراضآمیز به ضدیت با فرهنگ کهنه و سنتهای پوسیده بپردازند که در خلال این آگاهیها و حدت جهل عمومی، شکافی عمیق بین آنها و جامعه ایجاد شود؛ بنابراین علاوهبر اینکه خود به کنج عزلت پناه میبرند، شخصیتهای داستانی خود را از تیپهایی قرار میدهند که در انزوا فرو رفتهاند و به دنیای پوچی گام مینهند. این جریان، قدم نهادن در وادی ادبیات پوچ نماست که «به نحوی بر پوچی، بیهودگی، بیمعنایی و بیهدفی شرایط هستی و زندگی انسان تأکید دارند». انگیزه ظهور آن اعتراض بر ارزشهای سنتی و پذیرفته شده پیشین است که حاصل دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی عظیم در کشور است [2]. همین امر باعث میشود که روشنفکر این دوره با دیدن تناقضها و پوچی حاصل از هستی نمود یافته در آثارش دچار سرگردانی، تنهایی و غربت شود و همانگونه که خود در واقعیت بوده است، شخصیتهای داستانی دور از اجتماع بسازد. هدایت از بارزترین شواهد است. بیشتر آثار او مبین مضامینی چون خفتباری در جهان بیگانه، تنهایی، رهاشدگی، فریب و امیدهای تهی شده است که نشأت گرفته از تفکرات اگزیستانسیالیستی و چه بسا رواج آن میان قشر روشنفکر است که اجتماع و جامعه را پاسخگوی نیازهای اجتماعی خود نمیداند؛ لذا از آنجا که شخصیتهای داستانی را انسانی صاحب توانمندی و جزیی از یک ساختار اجتماعی میداند او را با خودکشی قدرتمند جلوه میدهد که خود این اتفاق در دنیای واقعی او و چند نویسنده دیگر چون جهانگیر جلیلی و رضا کمال شهرزاد نمودار میشود. تمام این موارد ذکر شد تا نشان داده شود که یکی دیگر از انحای واکنش نویسندگان در برابر شرایط اجتماعی و سیاسی دوران روان نژندی است که به شکل بازنمایی پوچی دنیا، انزوا و خودکشی مطرح میشود و به لحاظ روانشناسی اجتماعی نیز اهمیت مییابد که بیتردید اختناق و استبداد سیاسی نیز عامل بروز آن بوده است. انسان تصویر شده این برهه در داستان، آنچنان در بند تنهایی و عزلت است که حتی از روابط عاطفی دچار ترس میشود و دیدگاه او نسبت به عشق با خیانت، ناکامی و شکست همیشگی همراه میشود؛ بنابراین به گریز از عشق و دعوت به خودکشی میگراید. اعتزال در جامعه ایران بیسابقه نیست؛ چرا که دیده شده گاها پس از چیرگی استبداد، آحاد جامعه ایرانی در تاریخ به کنج عزلت پناهنده شدهاند که نمونه بارز آن گوشهنشینی عارفان به دور از سیاست، پس از حمله مغول است. تمام موارد یاد شده باعث شد که غمینی جامعه در لحن غمگنانه نویسندگان نمود یابد، اما رضاخان با اقداماتش در این مورد هم، آزادی را سلب کرده و ممنوعیت نوشتار غمگنانه را اعلام میدارد؛ لذا او در این میان قصد میکند که از اجزای سهگانه قدرت برای عملی شدن خواستهاش بهرهبرداری کند، یعنی تولید، بازنمایی و تکثیر واقعیت، اما چه واقعیتی؟ واقعیت جعلی. درواقع او خواستار بازنمایی جعلیای میشود که اساسا با مدرن بودن جامعه و مناسبات اجتماعی و دولتی که قصد کرده بود، طباق داشت. همین کوچک اشارت نشان میدهد که او درصدد سلب یکی از عناصر تفکر مدرنیسم است. البته گفتنی است که 3عنصر مدنظر مدرنیته: خردگرایی، ایده پیشرفت و آزادی در دوره او دچار ترک و فروپاشی میشود. بسیاری از تحولات هم با خشونت انجام و هم ناقض پیشرفت و تمدنطلبی و آزادی میشود [3]. با نگاهی به نظر «جرج هربرت مید» که دو عنصر آزادی و تحمل را در تفکیکیافتگی اجتماع و توسعه اجتماعی امری اساسی میداند و بر این باور است که هرگاه آزادی نباشد تحملپذیری نیز وجود ندارد، واکنش نویسندگان در نوشتار و اعمال عینیشان، در اجتماع توسعهنیافته آن روزها غیرقابل باور نمینماید. نیز همین کوته تقریرات کافی است تا نشان دهد که اساس جهانبینی مطرح شده در این زمان بیشتر حول محور جهان، خودآگاهی و شناخت میگردد که در واکنش بیشتر نویسندگان درونگرا دیده میشود؛ لذا مجددا ارجاع داده میشود به یکی دیگر از تئوریهای «جرج هربرت مید» مبنی بهنظریه فعالیت متعدد و متنوع ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی که آن را عامل تفکیکیافتگی و توسعهاجتماعی و عدم آن را معرف یکدست بودن جامعه و عقاید میداند. نکته حاضر از دو سوی در نوشتههای این عصر قابل بررسی است: از یکسو، جهانبینی و باور عوام و از دیگر سو، جهانبینی روشنفکران نویسنده. در کل با خوانشهای آثار این دوره میتوان گفت که ایدئولوژیهای متعددی در اجتماع این دوره دیده نمیشود؛ بنابراین جدای از قشر قلیل روشنفکر آگاه، جامعه رو به سوی یکدستی دارد و از آن است که قشر روشنفکر به انزوا میگراید.
بیگمان، مضامین مذکور در بردارنده تمامی محتوا، ماده و واکنشهای آثار این دوره از تاریخ نیست، چرا که داستان این دوران توصیفی انتقادی از جامعه تحت استیلای استبداد و نمایان ساز زندگی خرده بورژوای جدید شهری است؛ پس شواهدی دیگر را نیز میتوان برشمرد: توصیف دلهره عامه مردم و کیفیات زندگی ایشان، پشت کردن به محیط متعصب و مبارزه با آن، توصیف فقر و بیخانمانیها و بیماری، بیزاری از ابتذال و هرج و مرج و شهوتپرستی، حسرت بر ارزشهای اصیل و کهن ایران باستان، انسان مطرود از جامعه و وازده، ریاکاری، مالطلبی و جنجال بر سر ارث، یأس، جنون و مرگاندیشی، افشای عوامفریبان و سوءاستفاده آنان و سودجوییها، طلب عدالت اجتماعی و... . از دیگر مسائل، بیان وضع زنان است. همانطور که پیشتر اشاره شد گاه از رشادت، ایستادگی و دلیریهای زنان حتی زنان روستایی صحبت به میان میآید؛ اما گاه در بیبندو باریها و هتاکی آنها و گاه در ستم وارد بر زنان و حذف ایشان توصیفاتی صورت میگیرد. در برابر، گاها به شکل نمادین جامعه مردسالار به نمایش درمیآید و مورد انتقاد قرار میگیرد که این مورد بیشتر در تجلی اولین رمان مدرن، «بوف کور»، دیده میشود و تماما بازنمود حیات اجتماعی این دوران و دیدگاه پدرسالارانه سیاسی است.
تا بدینجا به گروهی از طبقات مذکور در این جستار پرداخته شد و حال جای آن است که نگاهی به طبقه دوم اشاره شده، یعنی کشاورزان و زندگی روستایی نیز صورت گیرد. بیشک همانگونه که بسیاری از اعمال سیاسی در داستانها بازتابهایی داشته، مسأله زندگی روستایی و نوع زیست آن هم مطرح شده است. در این عصر داستانهایی با مضمون زندگی مشقتبار روستاییان در آثار جلیل محمد قلیزاده، شخصیت کشاورز در «آدمها و ماجراهای کوچه نو» کریم کشاورزـ که به لحاظ جامعهشناسی و زیست زندگی کشاورزی و کارکرد اقلیمشناسانه دارای ارزش است ـ نیز مطرح شده است. نکته توجهبرانگیز در اثر اخیر اشاره به توده مردم است که در کنار روحانیون و علما باقی میمانند تا خواسته خود را مبنیبر برقراری عدالت اجتماعی جامهعمل بپوشانند. این مسأله به کلی حاکی تبعات کنار گذاشتن روحانیون به دست رضاخان و اقدامات مختلف او در دور کردن علما از حکومت است؛ پس دگر بار بازنمودی از تحولات سیاسی آشکار میشود.
در آخر، با بیان نکات فوق آنچه میتواند رهنمون به یک برداشت کلی در مطالعه رابطه ادبیات و اجتماع این عصر باشد نظریه «رنه ولک» و «اوستین وارن» است. هر دو معتقدند که در شناخت رابطه واقعی ادبیات و جامعه، نخستین مسأله خاستگاه و منزلت اجتماعی نویسنده، سپس محتوای اجتماعی و اشارات ضمنی و مقاصد اجتماعی اثر و مسأله آخر تأثیرات اجتماعی ادبیات بر جامعه است [4] که با بررسی اجمالی مسائل مذکور در آثار و شخص نویسندگان این دوره میتوان به این نتیجه رسید که نویسنده سرخورده این دوره بیشتر با اتخاذ گوشهنشینی به واکنش در برابر بیپاسخی به نیازهای اجتماعی خویش پرداخته و به انحای مختلف برای آنچه که درک میکند دست به انتقاد میزند (با طنز انتقادی یا بازنمایی واقعیت مذموم) تا بر اذهان یکدست جامعه خود تأثیر گذارد؛ پس واکنشی دوبعدی دارد: الف) روان نژندی و جامعهگریزی که در متون نیز بازتاب مییابد (البته گفتنی است که در خلال استبداد و خفقان سیاسی واکنشهای عینی دیگر از نویسندگان دیده شد، چون: ترک وطن، تغییر رویهدادن)؛ ب) بازنماییهای انتقادآمیز اجتماعی و سیاسی عصر.
پی نوشت:
[1] صادقی، فاطمه.کشف حجاب. صص70 و 71
[2] داد،سیما. فرهنگ اصطلاحات ادبی. صص 20 و 21
[3] صادقی، فاطمه. کشف حجاب. صص 27 و 28
[4]ر.ک. ولک، رنه و وارن، اوستین. نظریه ادبیات. ص101
بخشهای دیگر این مطلب بهطور متوالی روزهای یکشنبه و چهارشنبه منتشر میشوند.