شماره ۵۱۰ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۶ اسفند
صفحه را ببند
دورشدن از چالش‌های احساسی محیط زیست

بهزاد انگورج تقوی

برحسب مصوبه قانونی درباره جنگل‌ها در سال 1303 و عنوان ثروت ملی، باید بسیاری از اقدامات انجام می‌شد تا تغییر مالکیت که در آن بازه زمانی به صورت مالکیت اربابی بود، انجام شود. در این راستا باید خیلی از کارها در راستای ملی کردن انجام می‌شد و در این مسیر یعنی برای ایجاد مالکیت دولتی، نیاز به ابزار قانونی و اجرایی وجود داشت که باید در پروسه‌ای قابل تعریف، اقدام و تعقیب می‌شد. بنابراین اگرچه تغییر نظام مالکیت ارباب - رعیتی و ایجاد مالکیت دولتی از طریق ملی‌کردن، محتاج پروسه‌ تدریجی تشخیص و تملیک مالکیت بود و این موضوع طولانی شد اما از سوی دیگر در رابطه با اصلاح نظام بهره‌برداری، برخی از حقوق ارتفاقی و عرفی باقی ماند و ما در مجموع در ارتباط با بسیاری از فرآیند مربوط به مالکیت هنوز به قطعیت لازم نرسیدیم. نباید فراموش کرد تحصیل شرایطی که امروز در ارتباط با باقی ماندن جنگل‌ها در کشور مطرح می‌شود، در همین سطح اخذ سند و حفظ حقوق نسل‌ها در این مالکیت و این اندازه از مساحت جنگل‌ها، کار بسیار ارزنده‌ای بود که مرهون هدف‌گذاری‌های درست و خشت اول‌های صحیح و اصولی برای حفظ حقوق مالکیت برای نسل‌های آینده است.
چالش این مقطع می‌تواند چالش احساسی نشأت گرفته از باورهای اثبات نشده یا جزم‌اندیشی باشد. تخصص‌های غیرمرتبط و نگاه‌های احساسی در کارهای تخصصی ورود پیدا کرده و نظراتی ابراز می‌شود که تامین‌کننده منافع عمومی کشور در قالب حفظ حقوق نسل‌های آینده نیست. ما توسعه مدیریت را در طرح‌های جنگلداری کشور متبلور می‌بینیم. در طول این 50‌سال، سابقه تلاش توسعه مدیریت منسجم و متمرکز در این عرصه، دستاوردهای بسیار خوبی در قالب طرح‌های جنگلداری برجای گذاشته شده اما بسیاری از نگاه‌های جزم‌اندیشانه در تلاش هستند تا با عنوان تنفس و توقف اجرای طرح‌ها، شرایطی را که می‌تواند تامین‌کننده توسعه مدیریت و بسط دهنده ابعاد آن و جبران‌کننده نیمه‌های خالی لیوان باشد، از دست بدهیم. در این مقطع از زمان، بزرگترین چالشی که می‌تواند معرفی شود، چالش توقف و تنفس اجرای طرح‌هاست. ما باید خودمان را برای وضعیتی که کمبود‌ها را نشان می‌دهد، آماده کنیم و منابع را به سوی آسیب‌شناسی، دستیابی یا چگونگی دستیابی به مدیریت برتر، سوق دهیم. در آسیب‌شناسی روند اجرای طرح‌های شمال کشور در طول 50‌سال، آسیبی که می‌تواند معرفی شود، تک‌محصولی است. آسیب، حس بیگانگی مردم در روند اجرای طرح‌هاست. آسیب فقدان تأثیر اجرای طرح‌ها در معیشت مردم است. ما اگر در راستای برون رفت از این آسیب‌ها، پیشنهادات اجرایی را هم در کنارش قرار دهیم، می‌توانیم در رفع حس بیگانگی، توانمندسازی و ارتقا معیشت مردم، موثر واقع شویم. همچنین برای وجود رفع تک‌محصولی‌ بودن، استفاده از سایر کارکردها و ظرفیت‌های جنگل می‌تواند ازجمله اقداماتی باشد که باید در فرآیند اقدام، به آن دست پیدا کنیم. از اقداماتی که در رابطه با عدم تحقق اهداف مدیریت یا هدف‌گذاری برای توسعه پایگاه در منابع جنگلی، می‌توان انجام داد  تا تصور تنفس و استراحت جنگل (که ما پایه پژوهشی برای آن نداریم) را برمبنای پژوهش‌ها  و اقدامات خود، سامان دهیم این است که از نگاه احساسی پرهیز کنیم. مدیریت جنگل هم می‌تواند بر پایه مطالعات، تحقیقات و پژوهش سامان پیدا کند. بنابراین نظرات جزمی و دیکته‌ای برای مدیریت جنگل، نمی‌تواند مفید باشد. ما در مقاطع مختلف زمانی، با چنین ویژگی‌هایی، سطوحی از جنگل‌ها را مدیریت و تلاش کردیم در ارتباط با توسعه تعاونی‌ها، برای حفظ حقوق عوامل ذینفع در جنگل اقداماتی داشته باشیم ولی با تصمیماتی سیاست‌های اتخاذی را متوقف کردیم و در وضعی هستیم که مصادیق متعددی برای ضعف شناخته شده، ناشی از عدول سیاست‌های اجرایی داریم. یک مصداق برای این حرف می‌تواند احداث و ایجاد کارخانه چوکا باشد و به عنوان  سطوحی که برای تأمین ماده‌اولیه این کارخانه مورد نظر است می‌تواند جنگلی دست کاشت باشد که اگر تحت برنامه اجرایی درست هر سال ‌هزار هکتار تحت برش قرار بگیرد، زراعت چوب این سطح  ماده‌اولیه را بدون اتکا به جنگل‌های طبیعی تامین کند. با ذکر این مصداق و اشاره به عدول از سیاست‌ها، اگر بخواهیم برای حفظ جنگل و مدیریت پایدار اقدامات منسجم و اصولی داشته باشیم، باید راهبردهای اجرایی‌مان را متناسب با ترمینولوژی بخش تخصصی خودمان دنبال کنیم. ما مدت اجرا و دوره بهره‌برداری داریم. مدت اجرای ما 10 ساله و دوره بهره‌برداری ما 120 تا 160‌سال است. در مجموع با بلندنظری و هدف‌گذاری‌های بلندمدت بخش جنگل، نباید با تغییر سیاست‌ها (به شکلی که این سیاست‌های تغییر یافته هم منبعث از نگاه جزمی و احساسی جامعه باشد)، برای مدیریت جنگل تصمیم بگیریم.


تعداد بازدید :  134