سیدیحیی یثربی
تغییر نگرش مردم به نفع اخلاقی شدن جامعه، آرزوی همه ما است. اما در جامعهای که مصداقهای خلاف اخلاق اغلب، جای هر ارزشی را گرفتهاند نمیتوان انتظار داشت زندگی اخلاقی چندان رواجی داشته باشد. مردم میبینند که خیلی از گروههای جامعه با کلاهبرداری، رشوه و رانتخواری به هر چه میخواستند رسیدهاند، پس میگویند من هم رشوه میگیرم چون همه این کار را انجام میدهند! یعنی دیگر آن عمل خلاف اخلاق قبح ندارد. رسیدن به هر آرزویی اعم از اخلاقی شدن و قانونی شدن جامعه شرایط و زمینههایی لازم را دارد که البته تغییر نگرش مردم آن جامعه ضروریترین آنهاست. شاید بتوان گفت الزامات رسیدن به یک جامعه اخلاقی؛ در گذشته موعظه و بیان اخلاقیات براساس آموزههای دینی و احادیث، نشان دادن زندگی اخلاقی برای مردم بود. در نظام سنتی گذشته تنها راه رسیدن به اخلاقی بودن جامعه نصیحت بود که مثلا واعظی آیه و حدیثی میخواند و میگفت این آیه برای احسان به پدر و مادر است یا این حدیثی برای راستگویی و درستکاری است و ... در واقع کار در دست واعظان، شاعران و نصیحتگران جامعه بود. اینکه چقدر جواب میداد؛ برای مردم همین قدر کافی بود و به بیش از آن موعظهها احتیاج نداشتند و اساسا اکثریت مردم درک هم نمیکردند که بیش از آن هم لازم است. همین آیه و حدیثها آنها را ارضا میکرد. اکنون اما یک قسم دیگر باید باشد. در دنیای مدرن بشر به این نتیجه رسیده است که موعظه تنها کافی نیست. ما در رهنمودها و آموزههای اسلام و معصومان این را داریم که شرایط موثر است و باید به شرایط هم فکر کرد. در جهان امروز آرزوی اخلاقی بودن جامعه نیازمند خیلیچیزهاست به غیر از موعظه. در کشور ما با این حال امروز از نظر ارزش اخلاقی وضع فعلی جامعه مورد رضایت هیچکس نیست. انقلاب اسلامی آرمانی داشت که ما بتوانیم با زندگی اخلاقی میان کشورهای منطقه الگو شویم و به جامعهای برسیم که در آن ربا نیست، دزدی نیست، رشوه نیست و به جای اینها برابری و برادری هست، اگر کسی گرسنه باشد همسایهاش نمیتواند سر سیر به بالین بگذارد و... اینها همه آرزو و چشماندازی است که کشور ما باید به آن میرسید. اما چطور میتوان به آن رسید؟ موعظه رایجترین و آشناترین وسیله ما است اما عملا میبینیم که جواب نمیدهد یا به قدر کافی جواب نمیدهد. مسأله دوم تنبیه است. کسانی را که رفتار غیراخلاقی میکنند را تنبیه کنیم. این روش هم زیاد پاسخ نمیدهد یا به قدر لازم جوابگو نیست. مسئولان کشور خودمان و نه رسانههای بیگانه تاکنون درباره فساد، کمفروشی و اختلاس گزارشهای زیادی داده و میدهند. پس تنبیه و زندانیکردن هم برای تغییر نگرش جواب نمیدهد.
پس چه باید کرد؟ به عقیده من، نخست ضرورت دارد برای مردم رفاه و شخصیت ایجاد کنیم. بعد از انقلاب اسلامی، از نظر ایجاد رفاه اجتماعی برای مردم مشکل داشتهایم آن هم به دلیل این است که دشمنان حساب شده نشانهگیری و هدفگیری کرده و کاری کردند که ما دچار رکود اقتصادی شویم. اینها را باید در اولین فرصت جبران کنیم؛ به عبارت دیگر باید علاوهبر موعظه و تنبیه، زندگی سالم برای مردم ایجاد کنیم. دوم اینکه ضروری است عدالت اجتماعی را در جامعه برقرار کنیم. در صداوسیما و رسانهها خیلی راحت اعلام میشود فلان شخص 3هزار میلیارد تومان و فلان شخص 10هزار میلیارد تومان اختلاس کرده است. همه این افراد از مسئولان هستند نه افراد عادی جامعه؛ همین خبرها اخلاق مردم را به زلزله درمیآورد و آسیب شدیدی به جامعه میزند. ما باید تبعیض موجود در جامعه را چاره کنیم. حداقل مسئولان دلسوز شرایط زندگی خود را با طبقه متوسط و پایین جامعه هماهنگ کنند. همه میبینند مسئولان چگونه زندگی میکنند و مردم عادی چگونه زندگی میکنند. در اطراف ما هم خیلی از این تناقضها و تبعیضها وجود دارد؛ هستند خانوادههایی که در آنها یک نفر کار میکند و ماهی 500هزار تومان درآمد دارد، خانه هم ندارند و در مقابل هستند خانوادههایی که فقط قیمت خانهشان 100میلیارد تومان است؛ از دیگر چیزهایشان بگذریم.
موضوع الزام تغییر نگرش مردم به نفع زندگی اخلاقی مسألهای بسیار حساس و مهم است. مسئولان مملکت باید بدانند، موعظه و تنبیه درحالیکه شرایط لازم برای زندگی اخلاقی وجود ندارد، کافی نیست. اما باید به 3 چیز بیشتر از موارد دیگر فکر کنیم. اول رفاه اجتماعی، دوم عدالت اجتماعی و پس از گذر از این مراحل و برقرار کردن این دو فاکتور باید بتوانیم شخصیت الگویی در جامعه ارایه دهیم. باید بتوانیم در جامعه یک اباذر بهعنوان الگو نشان دهیم. من این مسائل را به دلیل همین موضوع اقتصاد مقاومتی که رهبری روی آن تأکید دارند، یادآور میشوم؛ در اقتصاد مقاومتی ابتداییترین اصل این است، کسی که 10میلیون درآمد ثابت بدون قطعی دارد دیگر در پست دولتیاش حقوق نگیرد. بسیاری از مسئولان ما شاید بتوانند بخش یا کل حقوق دریافتیشان را حذف کنند تا مردم ببینند مملکت ما هم مسئولی دارد که بگوید من نیازی به این پول ندارم. این را باید بدهند به کارگری که پول نانش را هم به زحمت درمیآورد. ما امروز الگوهای شخصیتی که مردم بتوانند زندگی اخلاقی را از او یاد بگیرند کم داریم یا اصلا نداریم. زندگی اخلاقی را مردم از چه کسی باید یاد بگیرند!
مسئولان و نمایندگان مجلس میتوانند پیشگام شوند و بخشی از درآمدشان را برگردانند و بگویند از این بیشتر نمیخواهند. عمر من با تحقیق میگذرد. هیچ جایی ندارم جز اتاق خودم در یک آپارتمان 3 خوابه 140 متری یک اتاق خواب دارم که محل کارم است. بعضی اوقات مراکز پژوهشی حمایتهایی میکنند و روزگار با همین میگذرد. آقایانی که دفتر و تشکیلات و دم و دستگاه دارند، میتوانند از ریاست دست بکشند و در دانشگاه یا در خانه خودشان کار کنند. دانشگاههای بزرگ ما که کتابخانههایشان اکثرا از محقق و اهل پژوهش خالی است! مگر نمیشود مسئولان ما از حقوقشان بگذرند.
دوستی داشتم که وقتی امام (ره) حساب 100 را برای کمک به مستضعفان راهاندازی کرد، خانهاش را فروخت و مقدار زیادی از پول خانهاش را به این حساب ریخت. آن دوران اما گذشت! امروز هم چارهای نیست جز اینکه الگوهای اخلاقی به مردم جامعه نشان دهیم. الگوهایی علیوار و کارگزارانی مانند مالک اشتر و... باید با فساد مبارزه کنیم تا زمانی که حتی در میان مسئولان فساد وجود داشته باشد اخلاق روزبهروز تضعیف میشود. چرا حضرت علی(ع) به عثمانابنحنیف حساس بود که چرا به مهمانی آبگوشت رفتهای؟ خب ما چرا حساس نیستیم؟ روشهای مبارزه با فساد، تشکیل سمینار و همایش نیست! اولین دستور اسلام جیبگردی است یعنی مواظب بودند مسئولشان در جیبش چه دارد. اگر 2کیلو خرما داشت، میگفتند این را با چه پولی خریدهای...
اخلاق در عرف سنتی ما بر موعظه و تنبیه متکی بود. اما در ساختار کنونی جهان که هزاران وسوسه به جان مردم افتاده است، اخلاق مبتنیبر پولدار شدن است.
امروز باید علاوهبر موعظه و تنبیه بر برقراری رفاه و عدالت اجتماعی تمرکز کنیم و جلوی فساد و دزدی را در هر سطحی که هست بگیریم. بگذارید در پایان اشارهای به رفتار علی(ع) داشته باشم. برادرش عقیل نزدش آمد و از وضع بدش خیلی شکایت کرد و انتظار داشت حضرت به او کمک کند. امام علی(ع) فرمود وضع من هم مثل تو است. اگر بخواهیم وضعمان خوب شود باید به مکانی که تجار زیادی هستند برویم و دزدی کنیم! عقیل گفت تو به من میگویی دزدی کنم! حضرت فرمود: آن دزدی شرف دارد! چون دزدیدن مال یک ثروتمند است اما این دزدی، ربودن از گلوی دختری است که در حسرت یک پیراهن نو است.