شماره ۵۰۸ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۴ اسفند
صفحه را ببند
تمنا و بهشت

|  جمشید رضایی |  کار‌شناس منابع طبیعی |

«عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت/نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت». با خواند این بیت از صائب تبریزی فکری در سرم شعله کشید و به این اندیشیدم همه ما در لحظه لحظه زندگى در معرض تصمیم‌هایی هستیم که به نظر می‌رسد حجت نهایی‌مان برای بهترین انتخاب، به خطر نیفتادن منافع مادی و معنویمان باشد. اما سوال اینجاست که در بزنگاه اخذ تصمیم و انتخاب مسیر، ما تا چه حد به فکر طرف مقابل هستیم و چقدر یادمان می‌ماند که او هم آدم است و خانواده‌اى دارد و احیاناً کودکی. متاسفانه اکثریت ما تنها چیزى که در نظر داریم و به آن می‌اندیشیم این است که منفعت‌مان (ما و خانواده ما، و نه هیچ کس دیگر) چیست و چگونه در حد اعلای خود می‌‌تواند تامین شود. البته شاید خیلی هم مقصر نباشیم و گاهى تجربیات تلخ قبلى و حس نامطبوع کلاه گشادی که روزی بر سرمان رفته در غلیان حس ناخواگاه‌مان برای انتقام و جبران معامله (!) بد پیشین بی‌تاثیر نباشد. در این قبیل موارد معمولا پروسه آسوده‌سازی وجدان از اینجا شروع می‌شود که چون همه دروغ مى‌گویند و غش در معامله (لطفا معامله را تنها در معنای داد و ستد بازاری آن نگیرید) به امری رایج تبدیل شده پس ما هم مى‌توانیم - و باید - همرنگ جماعت شویم تا به شکل خودکار از رسوا شدنمان جلوگیری به عمل آورده باشیم. حال سوالی که مطرح می‌شود و بد نیست کمی به آن بیاندیشیم این است که تا کى مى‌توان به این شکل ادامه داد؟ زیرا بالاخره روزی زرنگ‌تر، رِند‌تر و بى‌مروت‌تر از ما – که قطعاً تعدادشان هم کثیر است – پیدا خواهد شد و نقطه پایانی بر این بازی ۳ سر باخت خواهد گذاشت. روزی مهاتما گاندی با گفتن این جمله که «اگر مى‌خواهیم دنیا را درست کنیم اول باید خودمان را درست کنیم» راه رستگاری را به ملت خود نشان داد. اینکه ما چه زمان متوجه معنای نهفته در این اندرز خواهیم شد را تنها خدا می‌داند اما مسلم است که هرچه زود‌تر به آن دست یابیم درد و رنج کمتری را نیز متحمل خواهیم شد.


تعداد بازدید :  229