شماره ۵۰۸ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۴ اسفند
صفحه را ببند
يك داوطلب را امروز خاك مي‌كنند

سعید  اصغرزاده

زاون را امروز دفن مي‌كنند و من همچون هميشه غايبم. او يك شهروند اصفهاني بود كه يك‌تنه در تمام طول اين سال‌ها، سنگيني وزنش، اصفهان را به سمت فرهنگ دور مانده از آن در اين 40 ساله هل مي‌داد. يا بهتر بگويم، بسياري از اهالي دل، ذوق‌زده مي‌آمدند اصفهان تا قبل از هر چيزي كه از تاريخ گذشته برجاي مانده، او را ببينند! و من نيز، يكي دوباري...
بله! يك نفر در ايران بود كه تاريخ شفاهي سينماي ما بود و رفت! كمتر پيش مي‌آيد كه كسي داوطلب بيان تاريخ شفاهي بخشي از فرهنگ يك مملكت باشد. كمتر پيش مي‌آيد كه يكي بي‌پرده بگويد، آنچه را كه ديگران در پرده مي‌گويند و لفافه. كمتر كسي بود كه نداند، زاون داوطلبانه چه نيروهاي مستعدي را ساخت و روانه عرصه فرهنگ كشور كرد. نه كسي از او خواسته بود، نه شايد مي‌خواستند، اما او خود به خواست خويشتن آمده بود تا خود را وقف سينما كند. زاون واقف خوبي بود. او خودش را وقف پرده نقره‌اي كرد. وقف تاريخ سينما. وقف سينماي مستند. وقف جشنواره‌ها...
جايي براي معرفي ويژه‌نامه «به سلامتی زاون» نوشته بودند كه زاون طی نزدیک به ٤٠سال فعالیت مستمر، چه کار‌هایی که در زمینه گسترش فرهنگ و هنر این سرزمین نکرده. اشاره‌‌ای به برخی عناوین نوشته‌‌هاي ويژه‌نامه، می‌توانست معرف گوشه‌‌ای از شخصیت و هویت زاون باشد؛ کودک مهربان (جمشید ارجمند) در اصفهان، سینما یعنی زاون (محمدرضا اصلانی) زاینده‌رود اصفهان، اصفهان زاون (کیومرث پوراحمد) کاش سینمای ایران تعداد بیشتری مثل زاون داشت (کمال تبریزی)، از آشنایی با شما خوشبختم (پرویز دوایی) دوستی برای تمام فصول (مینو فرشچی) بیا دیگه زاون (احمد طالبی‌‌نژاد) اگر تو باشی، اصفهان همه جهان است (فاطمه معتمدآریا) و...
اين روزها همه دارند از زاون مي‌نويسند. شايد من نيز وظيفه دارم بنويسم. آخر داوطلبي كه فقط كمك مالي و گذاشتن وقت براي ايتام و درمان‌كردن ديگران نيست. داوطلبي گاه همان درسي است كه معلم مي‌دهد و مي‌تواند ندهد. داوطلبي گاهي يك ساز و آواز است كه كسي را منقلب مي‌كند و نمي‌كند. داوطلبي گاهي راه رفتن در زير باران است به فكر كسي كه ديگر نيست. داوطلبي يك فرهنگ است. يك درست زندگي‌كردن است. يك گذر از رنج‌هاست با رنج. رنج انسان بودن. شاملو اگر زنده بود مي‌سرود:   زاون به هيبت ما زاده شده بود. بله! داوطلبي يعني به هيبت ما زاده شدن.
زاون اين آخري‌ها رنج بسيار برد. خوشحالم كه رنج‌هاي زاون به ثمر نشسته است. خوشحالم كه قدرناشناس نبوده‌ايم. خوشحالم كه مي‌بينم در شبكه‌ها و رسانه‌ها از زاون مي‌گويند و مي‌نويسند. اما ما براي تربيت نسلي مانند زاون چه كرده‌ايم؟ چند نفر از ما بي‌چشمداشت براي تربيت فرهنگي يك نسل از جان و مال و روح و جسم‌مان‌ مايه مي‌گذاريم؟ ميراث سهمگين زاون را چه كسي زين پس بر دوش خواهد كشيد؟ چه كسي شبيه كسي مي‌شود كه شبيه هيچكس نبود؟
متن زیر بخش‌هایی از آخرین یادداشت زاون قوکاسیان برای کتاب «در سایه سرو» (سرو نگاره‌های سنگ آرامگاه‌های مردم اصفهان نوشته مهدی تمیزی) است. خوب نوشته است. خوب آخر خط را خوانده است. خوب ماندگاري را به تصوير كشيده است. خوب حمايت كرده است. خوب...
گفته‌اند گورستان آخرین منزل است؛ آخر ‌خط زندگی و زندگان. گورستان و قبرها و سنگ‌های روی قبر آن، مدام به رخ زنده‌ها می‌کشند و هشدار می‌دهد که همه باید در آخر بارشان را اینجا زمین بگذارند. از‌سوی‌ دیگر شکل و شمایل کلی گورستان‌ها و نمای سنگ‌قبرها در هر عصر و زمانه‌ای یکی از نمادهای عینی باورهای فرهنگی مردمان آن عصر و زمانه است. جوامع انسانی در اعصار مختلف تغییر می‌کنند و نمادهای اجتماعی و فرهنگی آنها نیز به اقتضای زمانه متحول یا دگرگون می‌شود. یکی از ابزارهای شناخت جوامع انسانی در اعصار مختلف بررسی همین آثار و بناهای به‌جامانده از آن دوران‌هاست؛ آثار و بناهایی که همسو و هماهنگ با شیوه زیست آدمیان در زمان‌های خاص ساخته شده است. شکل و شمایل گورستان‌ها و شکل و نوع تزیین سنگ‌قبرها هم از این دست آثار است. به‌همین ‌دلیل است که حفظ گورستان‌ها و سنگ قبرها ضرورت دارد. ارامنه اصفهان در طول قرن‌ها، در کنار همنوعان مسلمان خود، همیشه هویت مذهبی و قومی خود را حفظ کرده‌اند؛ و این امر میسر نمی‌شد مگر در احترام متقابلی که همیشه بین این دو آیین و مذهب وجود داشته است. ثبت و مستند ‌کردن این سنگ‌قبرها، به‌عنوان نشانه‌هایی از باورهای یک قوم و ملت در طول زمان نسبت به مرگ و جلوه‌های نمایش این باورها، کاری ارزشمند است؛ هم ارزشی نوستالژیک دارد و هم ارزش تاریخی، به‌عنوان منبعی برای تاریخ‌نگاران.


تعداد بازدید :  161