[سیما فراهانی] چندین روز است که عملیات در استانهای سیلزده کشور ادامه دارد. امدادگران پای کار ایستادهاند و ماموریتهای سخت و طاقتفرسایشان همچنان انجام میشود. نیروهای هلالاحمر، در این روزهای سخت در کنار مردم بودند. از نجات نوزاد 6 روزه بیمار گرفته تا خطر در دل تاریکی یک روستای سیلزده؛ آنها تا پای جان با مردم ماندند. سرخپوشان جمعیت هلالاحمر در این چند روز کوتاهی نکردند و چندین شبانهروز برای حفظ جان مردم، از جانشان گذشتند.
امدادرسانی به بیش از ۳هزار نفر
صبح دیروز بود که رئیس سازمان امدادونجات آخرین آمار سیل و آبگرفتگی در کشور را اعلام کرد و با اشاره به وقوع سیل و آبگرفتگی در ۱۲ استان و در چهار روز، از امدادرسانی به بیش از ۳هزار نفر خبر داد.
محمودی، رئیس سازمان امدادونجات، با اشاره به امدادرسانی در سیل و آبگرفتگی از ٤ تا ٨ اردیبهشت ١٤٠٣ گفت: «١٢ استان (اصفهان، البرز، تهران، خراسانجنوبی، سمنان، سیستانوبلوچستان، فارس، قم، گلستان، مازندران، کرمان و یزد) و ۵۶ شهرستان، نیاز به دریافت خدمات امدادی پیدا کردند.» او با بیان اینکه امدادگران در این مدت به هزارو۷۱ نفر امدادرسانی کردند، ادامه داد: «۱۸۰ تیم عملیاتی شامل ۶۹۰ امدادگر، در ۸۷ عملیات شرکت کردند، ۱۹۱ نفر را اسکان اضطراری دادند و ۱۲۲ نفر را به مناطق امن منتقل کردند. امدادگران با کمک دستگاه پمپاژ، آب تجمیعشده در ۲۸۷ واحد مسکونی را تخلیه کردند. ٢٥ دستگاه چادر، ٤٢١ تخته پتو، ٢٤٦ تخته موکت، ٥٩١ کیلوگرم نایلون، ٢٣٠ بسته غذایی، ٣٥٦ قوطی کنسروجات، ١٩٤ قرص نان و ٥٤٠ کیلوگرم برنج بین افراد متاثر از سیل و آبگرفتگی توزیع شد.»
ماموریت در دل خطر
اما اینکه امدادگران در این چند روز چطور همراه با مردم روزهای سختی را گذراندند و ماموریتهای پرخطری را انجام دادند، باید از زبان خودشان شنید. محمد کبادی، مدیر تیمهای عملیاتی سازمان امدادونجات، به برخی از این ماموریتهای سخت اشاره میکند و به خبرنگار «شهروند» میگوید: « سیل در سیستانوبلوچستان بیشتر بود. امدادگران در این چند روز لحظههای سختی را پشتسر گذاشتند. یکی از این عملیاتها، ماموریت امدادگران شعبه چابهار و کنارک بود. آن دو روز امدادگران چیزی شبیه به میدان جنگ را پشتسر گذاشتند. شبانهروز با جان و دل جنگیدند و هر لحظه خطر آنها را تهدید میکرد. بچههای امدادگر چابهار و کنارک یک شب برای نجات جان روستاییها به شهرستان دشتیاری رفتند. آنها شب سختی را گذراندند. مسیر صعبالعبور، غرش آبهای خروشان، تاریکی شب و گذر از مسیرهای سیلابی آن هم با پای پیاده رمقی برای بچهها باقی نگذاشته بود. با این حال، آنها رفتند و خودشان را به روستاییان رساندند. مردمی که از میزان آبگرفتگی در روستایشان به شدت ترسیده و حتی خانه و زندگیشان را از دست داده بودند. آنها تا صبح در روستا در کنار مردم ماندند، آن هم با وجود اینکه در خطر بودند. روستایی که کل آن را آب فرا گرفته بود.»
سیل هر لحظه در کمین ما بود
باسط وحدتی، مسئول امدادونجات هلالاحمر چابهار، امدادگری که خودش در همین عملیات سخت حضور داشت، این ماموریت را برای خبرنگار «شهروند» اینگونه روایت میکند: «ما درست بعد از اعلام هواشناسی کلیه نیروهایمان را اعزام کردیم، چراکه احتمال مسدودی مسیرها وجود داشت. تیمها را در مسیرهای سخت آماده کردیم تا برای رفتوآمد مشکلی پیش نیاید. در همین زمان بود که از یک روستا در دشتیاری با ما تماس گرفتند و گفتند که کل روستا را آب فراگرفته است. مردم ترسیده بودند، با چهار امدادگر دیگر راهی محل شدیم. کل مسیرها و جادهها خراب و صعبالعبور بود. کمی از مسیر را با خودرو رفتیم. اما از یک جایی به بعد مسیر سیلابی شد. از خودرو پیاده شدیم و با قایق مسیر را ادامه دادیم. هوا تاریک بود و نمیدانستیم مسیر غرش سیل از کجاست. صدای آبهای خروشان را میشنیدم، ولی متوجه نمیشدیم سیل از کدام مسیر حرکت میکند. وقتی مسیر سیلابی تمام شد، چندین کیلومتر قایق را با پای پیاده حمل کردیم. چند نفر را در مسیر نجات دادیم. آنها را سوار قایق کردیم و با طناب و پای پیاده قایق را حرکت دادیم، چراکه عمق آب در قسمتهایی از مسیر بسیار کم بود. بچههای امدادگر ما با پای پیاده کلی راه رفتند و پاهایشان زخمی شد. آن شب خیلی ترسناک بود، چون هر لحظه ممکن بود گرفتار سیل شویم. جانمان در خطر بود، ولی با هر سختی بود که توانستیم به آن روستا برسیم و مردم را نجات دهیم. من 12 سال است که در هلالاحمر چابهار فعالیت میکنم. شاید گاهی وقتها در ماموریتها دچار ترس شده باشم، ولی وقتی عملیات به نجات انسانها ختم میشود، حالم خوب میشود و دلم میخواهد باز هم ادامه دهم.»
کسی کوتاهی نمیکرد
کبادی در ادامه صحبتهایش میگوید: «ماموریتها در روستاهای سیستانوبلوچستان با ریسک بالایی انجام میشد. بچهها واقعا شاهکار بودند. چند روز در میان مردم سیلزده مانده بودند. شرایط خیلی سخت بود، با این حال، استانهایی را که برای کمک فراخوانده بودیم، با شور و اشتیاق برای کمک به مردم میرفتند. کسی کوتاهی نمیکرد. یادم است که بچههای هلالاحمر خراسان برای کمک به سیستانوبلوچستان رفته بودند. یک بار برای رساندن بستههای غذایی به چند روستا هماهنگیهای لازم را انجام میدادم که دیدم چند تریلی به همان روستاها آمد و بستهها و اقلام مورد نیاز را به روستاییان رساند. همان لحظه متوجه شدم که تیمهای امداد خراسان به صورت خودجوش با خیران استان هماهنگ کرده و این بستهها را به مردم سیلزده رسانده بودند. خیلی از این کار آنها لذت بردم.»
ماجرای نجات مسافران اتوبوس و مادر باردار
حسن مصفا، معاون امدادونجات هلالاحمر استان سیستانوبلوچستان، نیز یکی دیگر از امدادگرانی است که در این مدت چند ماموریت سخت را در دل آبهای خروشان انجام داد. او به خبرنگار «شهروند» میگوید: «همان لحظه سیل، ما به همراه بچههای کنارک خودمان را به سختی به محل سیلاب رساندیم که تماس گرفتند و گفتند دو اتوبوس در مسیر جاده گرفتار بارندگی شدهاند. آب داخل اتوبوس میشد و هر لحظه ممکن بود این اتوبوس با مسافرانش در سیل غرق شوند. مردم ترسیده بودند و مرتب زنگ میزدند. همان لحظه هماهنگ کردیم و از هلالاحمر نیکشهر به محل اعزام شدند. ما هم دوباره برگشتیم و به محل رفتیم. راه باز بود و توانستیم بخشی از مسیر را با ماشین برویم، اما در راه با مشکل مواجه شدیم؛ کوهها ریزش کرده بودند و جاده هم توسط آب مسدود شده بود. مجبور شدم مسیرهایی را پیاده بروم تا ببینم راه برای خودرویمان باز است یا خیر. پیاده میرفتم و خودرو پشتسرم میآمد. جاده را خودمان در مسیر صاف میکردیم. سنگ کوهها را برمیداشتیم تا بتوانیم به محل حادثه برسیم. یک ساعت سخت را پشتسر گذاشتیم تا آنها را نجات دادیم. هیچکس آسیب ندید، 43 نفر را نجات و در پایگاه هلالاحمر اسکان دادیم. در حادثهای دیگر که خیلی برای ما مهم بود یک خانم باردار را با بالگرد به بیمارستان رساندیم. وضعیت این خانم خیلی بد بود. هر لحظه ممکن بود هم خودش و هم کودکش جانشان از دست بدهند. در ابتدا آن خانم را با بالگرد از روستایشان تا کنارک بردیم، زیرا خلبان گفت که سوختش اجازه نمیدهد تا چابهار برود و فرود بیاید. حال آن زن خیلی بد بود و نمیتوانستیم زمینی او را به چابهار برسانیم، به محض فرود در کنارک، با بالگردی دیگر به چابهار رفتیم و خوشبختانه هم مادر و هم فرزندش نجات پیدا کردند.»
انتقال با بالگرد برای رسیدن به مراسم دفن
مصفا در ادامه صحبتهایش به دو ماموریت سخت دیگر اشاره میکند و ادامه میدهد: «ماموریت دیگر، خیلی عجیب بود. مادری دو فرزندش را در سیل از دست داده بود. خودش و مادرش در روستایی که راهش مسدود بود، مانده بودند، مراسم دفن هم در جای دیگری بود. به ما گفتند تا مادر نباشد بچهها دفن نمیشوند. التماس میکردند که هر طور شده آنها را به مراسم دفن برسانیم، چون در آنجا رسم بود تا پدر و مادر نباشند، فرزند را دفن نمیکنند. مسیر کوهستانی بود، برای همین مجبور شدیم با بالگرد آنها را به منطقه برسانیم. خلبان خیلی زحمت کشید و مجبور شد در شرایط سخت این مسیر را برود و مادر را به مزار بچههایش برساند. آخرین ماموریت هم مربوط به نوزاد 6 روزه بود که میگفتند غدهای در شکمش دارد و اگر به بیمارستان نرسد، میمیرد. او را هم با بالگرد رساندیم و خوشبختانه اعلام کردند که حالش خوب است.»