|طرح نو| ماندانا فتحیجو| ناهماهنگی در تأمین دخل و خرج و بالا رفتن هزینههای زندگی باعث شده است، تا معاش مردم روزبهروز با سختی بیشتری مواجه شود. اكنون آمار چند شغلهها و افرادی که با شغلهای کاذب به کسب درآمد میپردازند، به7میلیون نفر رسیده است. اما بیش از 5میلیون نفر آماده کار، هیچ شغلی نداشته و در آمد مالی برای تأمین هزینههای اولیه زندگی را هم نمیتوانند تأمین کنند. در شرايط كنوني یکی از مهمترین مسائل مطرح شده در بازار کار کشور وجود میلیونها دو شغله و حتی چند شغلههایی است که برخی از آنها عملا به دلیل تأمین نیاز مالی در آن شغلها نماندهاند، بلکه به دلیل نزدیک ماندن به منشأ قدرت و حفظ نفوذ خود، همچنان بر جایگاههای متعدد مدیریتی تکیه زدهاند. اغلب کارشناسان بازار کار معتقدند، دوشغله بودن افراد راهی است که آنها برای تأمین نیازهای مالی و جبران کسری منابع موردنیاز خود طی میکنند و اغلب افراد به منظور اتلافوقت به سراغ شغل دوم نمیروند. اما در شرایط فعلی اقتصادی، تغییر نگاه به تأمین درآمدهای مالی باعث شده است تا برای رفع حتی پایینترین نیازهای اولیه زندگی، یک شغل کفاف تأمین هزینههای خانواده را ندهد و به ناچار سرپرست خانواده به سراغ شغلهای دیگری برود. درخصوص معضل چندشغلهها و تبعات آن در اجتماع به سراغ بهمن آرمان اقتصاددان رفتهایم تا ایشان با نظرات کارشناسانه شرایط را برای ما واکاوی کنند. ماحصل این گفت وگو را در ادامه میخوانید.
شغل چیست و به چه کسانی چندشغله گفته میشود؟
در جامعه امروزی به کسب درآمد از طریق کارهای معمول که متداول است و برای تأمین معاش انتخاب میشوند، شغل گفته میشود و افرادی که چندین کار را همزمان برای کسب درآمد بیشتر برمیگزینند، از آنان بهعنوان چند شغلهها نام برده میشود. اما اکنون در شرایط فعلی، انتخاب شغل با توجه به رشتههای تحصیلی افراد در ايران انتخاب نمیشود. بلکه با توجه به نياز بازار افراد ناخواسته مجبور میشوند در شغلی غیر از رشته تحصیلی خود مشغول به فعالیت شوند. همچنین شغلهایی که درآمد بیشتری را برای افراد به همراه داشته باشد مورد توجه قرار میگیرند و مسلما تقاضاهای بیشتری برای کسب آنها وجود دارد.
علت اصلی چند شغله شدن افراد چیست؟
موضوع چندشغله شدن افراد به اقتصاد و شیوه اداره کردن کشور بازمیگردد. در طول سالهای گذشته، به دلیل کاهش شدید سرمایهگذاری در ایران، با افت تولید و سرمایهگذاری در بخشهای مهم اقتصادی روبهرو شدیم و آن هم به رکود اقتصادی منتهی شد. همچنین بسیاری از سرمایهگذاریهایی که قرار بود برای رونق اقتصاد و حرکت چرخهای تولیدی کشور در بخش دولتی و خصوصی صورت پذیرد، به دلیل نابسامانی در ساختارهای تشکیلاتی اقتصادی، امنيت سرمايهگذاري و تنشهایی که در روابط خارجی کشور بهوجود آمده است، صورت نگرفت و برتعداد بیکاران و افرادی که نیاز به کار داشتند، افزوده شد. این درحالی است که مردم روزانه با مشکلات متعدد اقتصادی دست به گریبان هستند. اگر بخواهيم آمار رسمي بيكاري را بيان كنيم بين 10 تا 15درصد واجدين شرايط كار را شامل ميشود. حال آنكه اگر آمار مشاغل كاذب و ساختگي و صوري را بدان بيفزاييم، عدد حاصل شده خيلي بيشتر از اين خواهد بود. به همین دلیل با بالا رفتن هزینههای زندگی و کاهش درآمدها، به ناچار افراد باید در چند شغل فعالیت كنند، تا شاید بتوانند هزینههای زندگی خود را پوشش دهند.
یکی از مهمترین دلایلی که از سوی کارشناسان برای دوشغله شدن افراد عنوان میشود، ناتوانی خانوادهها در تنظیم هزینهها و درآمد ماهیانه است، تا جایی که افراد تنها با انجام یک شغل نمیتوانند نیازهای مالی خود و خانواده را برآورده کنند؛ بنابراین ناچار میشوند به سراغ انجام کارهای دوم و حتی سوم بروند، به نظر شما علت اصلی این اتفاق چیست؟
در چندسال اخیر به خصوص، در دولت قبلی، با سیاستگذاریهای بسیار غلط در بخش مدیریت اجرایی کشور، منابع درآمدی خانوادهها به شدت کاهش یافت. بهطوری که بسیاری از خانوادهها درآمد پایداری نداشته و مجبور به کسب درآمد از محل شغلهای متعدد شدند. درحال حاضر هرم جمعيتي کشور بهگونهای رقم خورده است که جوانان دهه 60 باید وارد بازار کار شده و دهه هفتادیها هم باید شغلی برای آنها تعریف شده باشد. این بدین معناست که چرخ شغل و کسب و کار در کشور همچنان لنگ میزند و تاکنون سیاستگذاریهای مهمی برای تغییر این سیستم از سوی دولتمردان درنظر گرفته نشده است، تا شرایط به حالت طبیعی بازگردد و هر روز بر تعداد بیکاران کشور افزوه نشود و توازن درآمد و هزينههاي خانوادهها معقول شود.
با این تفاسیر نقش افراد برای افزايش راندمان کاری جهت توسعه اقتصادی و اجتماعی چه خواهد شد؟
در حال حاضر جامعه ما روز به روز فقیرتر میشود و عملا دیگر طبقه متوسط به معنای واقعی نداریم و جامعه به دو بخش غنی و فقیر تقسیم شده است. در یک خانواده جوان هم زن و هم مرد باید دو یا چند شغل داشته باشند تا بتوانند هزینههای جاری زندگی خود را تأمین کنند. دیگر برای آنها امکان سفر و تفریح فراهم نمیشود، چگونه میتوان از آنها توقع داشت تا به بهبود روحیه و روابط اجتماعی خود فکر کنند؟ آنها باید بدوند تا تنها نان بخور و نمیری در آورند. در چنین شرایطی نمیتوان توقع داشت تا راندمان کاری افراد بالا باشد و جای تعجب و شگفتی است، چگونه مردم ما بر دریایی از ثروت قرار گرفتهاند، اما روز به روز فقیرتر میشوند و این تنها بهدلیل سوءمدیریت و ناکارآمدی برنامههای تعریف شده در طول سالیان متمادی است که ما را به سمت نابودی سوق داده است. حال اگر فردی دو یا حتی چند شغل برای کسب درآمد داشته باشد، باید به آن بهعنوان یک ابر مرد نگریست. چگونه میتوان، توان محدود آدمی را همزمان و با فکر متمرکز در چند بعد صرف کرد تا مسیر درست کاری طی شود. مسلما به این باور میرسیم که از اینجا مانده و از آنجا رانده خواهیم بود و هیچگاه کاری به درستی انجام نخواهد شد.
تغییر ارتباطات اجتماعی و کاهش ظرفیت مردم در برخورد با دیگران در این چندسال اخیر بهشدت افزایش یافته است، از آن جمله باید به بیحوصلگیها و رشد نزاعهای خیابانی اشاره کرد، چگونه میتوان از این وضع بیرون آمد؟
من بهعنوان یک اقتصاددان نمیتوانم در جایگاه یک صاحبنظر اجتماعی به بررسی این علت از بعد اجتماعی بپردازم. اما به خوبی میدانم چه از نظر بعد معنوی و چه مادی، زندگی مردم بسیار سخت شده است و مردم خسته و فرسوده نمیتوانند، روابط سالم اجتماعی داشته باشند. در کشورهای اروپایی کارفرمایان برای تجدید قوای پرسنل خود به اجبار به آنها مرخصیهای مسافرتی میدهند تا با روحیه مناسب برای بالابردن بهرهوری کار باز گردند، چراکه سود آن بسیار بیشتر خواهد بود. اما در شرایط فعلی به دلیل کمبود درآمد افراد به ناچار در ساعتهای متمادی بدون بهرهوری مناسب و با خستگی مفرط کارهای متعددی را انجام میدهند. اما باز به درآمد مناسب دست نمییابند و با تحمیل سیاستهای غلط اقتصادی به خانوادهها هر روز بر تعداد خانوادههای از هم پاشیده در اجتماع اضافه ميشود.
معضل چندشغلهها در میان مدیران ارشد بسیار متداول شده است، بهنظر شما ريشههاي اين بحران چيست و راههاي برون رفت از آن كدام است؟
مسلما در ساختار معیوب سیاستگذاریهای ما در بخش کلان، شاهد معضلات مختلفی بوده و هستیم. این مسأله را که مدیران ارشد، دارای چندین شغل و پستهای مهم مدیریتی هستند و جایگاههای مهم را برای خود و اطرافیانشان نگه میدارند باید به بعد سیاسی آن بیشتر توجه کرد. چرا که این افراد باید برای حفظ موقعیت خود به منشأ اصلی همواره نزدیک باشند. آنها برای رسیدن به مطامع خود حلقههای قدرت و نفوذ را میان خود و طرفدارانشان تقسیم میکنند و اجازه ورود به دیگران را نمیدهند. زیرا میدانند با حفظ این موقعیتها است که میتوان همچنان به مقاصد سیاسی و اقتصادی خود دست یابند. برای اینکه موضوع کاملا روشن شود به مدیر یکی از بزرگترين بنگاههای اقتصادی كشور اشاره میکنم که وی علاوهبر آنکه عضو هیاتمدیره چندین شرکت مختلف و انجمن تولیدکنندگان کشور است، بهتازگی عضويت هیأت علمی یک دانشگاه معتبر نیز به ایشان داده شده است. وی علاوهبر پستهای متعدد اقتصادی بهعنوان استاد هم در سر کلاس حاضر شده و سعی دارد به آموزش جوانان این مملکت بپردازد. این پرسش به ذهن من متبادر میشود که چگونه میتوان با وجود این همه شغل و مشغله کاری و مدیریتی، به امر بسیار مهم تعلیم هم پرداخت؟ زیرا این مرتبه علمی باید شرایطی را داشته باشد تا فرد بتواند به ارایه علم و دانش بهعنوان جایگاه مقدس تعلیم و تعلم بهخوبی بپردازد. اما بهدلیل دارا بودن مرتبه بالای مدیریتی ایشان حایز شرایط شناخته شده است. چندشغله بودن در میان مدیران ارشد به طاعونی بدل گشته که به جان پستهای مدیریتی افتاده است. باندهای قدرتی که برای حفظ خود پستهای مدیریتی را به موروثاتی برای خود و اطرافیانشان تبدیل ساختهاند.
و در پایان...
زمانی که یک جامعه به سوی چندین شغلی پیش میرود؛ باید به بررسی زیرساختهای معیوبی پرداخت که از قبل به درستی تعریف میشدند، اما به خوبی این عمل صورت نگرفته است و نیاز به بازبینی جدی و سریع دارند تا به سمت بازگشایی گرههای کور اقتصادی مردم حرکتی سازنده صورت پذیرد. این بازبینی بايد تمامی بخشهای اقتصادی و حتی سیاسی کشور را شامل شود، تا با يك اراده سياسي محكم و برنامهريزي دقيق از اين بحران خارج شويم.