طرحنو| در یک اداره دولتی مشغول به کار است. رأس ساعت 8صبح لحظه ورودش را ثبت میکند و تا ساعت 5/4 پشت میز کارهای اداری را انجام میدهد. خودش میگوید برای این کار ساخته نشده اما ترجیح میدهد یک آب باریکهای همیشه در زندگیاش داشته باشد. با اینکه عصرها به کار عکاسی و کارهای گرافیکی مشغول است و با عشق و علاقه این کار را انجام میدهد و اتفاقا هم درآمد بدی ندارد اما حاضر نیست یک کار اداری که میتواند برایش مزایای زیادی به همراه داشته باشد را ترک کند. نیاز مالی را بهانه دو شغله بودنش نمیداند و بیشتر بحث آیندهنگری را مطرح میکند. اینکه شغلهای آزاد و بهخصوص هنری به دلیل نداشتن بیمه و بازنشستگی ممکن است آینده خوبی نداشته باشد. از آنجایی که متاهل است و دو فرزند دارد، بیشتر نگران آینده است و همین هم باعث میشود تا از شغل اداری و کاملا دولتیاش دست نکشد. خودش میگوید، همین که شغل اولش را با عشق و علاقه انجام نمیدهد، از نظر روحی آسیب میبیند اما معتقد است، همهچیزِ زندگی بر وفق مراد نیست و باید این بخشی که نمیتواند با آن کنار بیاید را تحمل کند. دو شغلش از نظر کاری با یکدیگر متفاوت است اما میگوید: از آنجا که آینده را کسی نمیتواند پیشبینی کند، ترجیح میدهم جایی کار کنم که از استرسهای همیشگی زندگیام کم کند و خیالم راحت باشد در نبودم یک حقوقی هست که به دست
خانوادهام برسد.
دیگری مردی 48 ساله است که به تازگی فرزند دومش به دنیا آمده. سالهاست در ادارهای دولتی مشغول به کار است و همزمان از مهارت دیگری که دارد نیز استفاده میکند. بعدازظهرهای او بهجای اینکه در کنار خانواده بگذرد تا شب در یک مغازه که متعلق به برادرش است، آرایشگری میکند. میگوید: باید در زندگی غیر از شغل اصلی، کار دیگری هم بلد باشیم تا بتوانیم زندگی را بچرخانیم. و میگوید: به پسرم هم همین را یاد دادهام که زندگیکردن با یک شغل به جایی نمیرسد. نه اینکه به دنبال زندگی تجملاتی باشد اما حساب هزینههای دانشگاه آزاد پسرش و فکر آینده او نمیگذارد که به پادرد ناشی از سالها سرپا ایستادن تسلیم شود. میگوید: اگر زندگی با حقوق کارمندی میگذشت بهجای این کار به علاقههایم میرسیدم و دوست داشتم در باغچه حیاطمان گل بکارم. این رویا را برای روزهای بازنشستگی میگذارد. البته به قول خودش اگر آنروزها هم مجبور نباشد چندجا کار کند.
چند شغلهها موجودات غریبی نیستند. یک نگاه به اطرافیانمان کافی است تا کسی را پیدا کنیم، البته اگر خودمان جزو آنها نباشیم. حتما حسابدار جوانی را میشناسیم که عصرها شاگرد خصوصی دارد یا مهندسی که بعد از تمام شدن ساعت کاری اداره، مسافرکشی میکند. دغدغه آنها هرچه که باشد به قیمت از دست رفتن بخش مهمی از زندگیشان به بهانه کار و کار و کار تمام میشود. به بهانه به دست آوردن شرایط بهتری برای زندگی یا به بهانه درآوردن خرج یک بیماری، ورشکستگی، هزینه
دانشگاه و...
هزینههای چند شغله بودن برای جامعه از نگاه اقتصاددانان دور نمانده است. آنها مدام از کسانی میگویند که از چند حرفه امرارمعاش میکنند و شاید با این کار نرخ بیکاری را نیز افزایش میدهند. روانشناسان نیز در مقابل این پدیده بياعتنا نیستند، آنها به خوبی به مسائلی که چند شغلهها با آن درگیرند و مشکلاتی که ممکن است از نظر روحی برای خودشان یا خانوادهشان پیش بیاید، اشاره میکنند.
اما حرف کسانی که چند شغل دارند چیست؟ آیا تنها درآمد کم است که آنها را وادار میکند وقتی را که میتوانند صرف رشد خود کنند در محیطهای کاری که اغلب به دلخواهشان هم نیست بگذرانند؟
جوانی 25ساله که به صورت حقالتدریسی در مدارس درس میدهد در پاسخ به این سوال میگوید: «بیشتر امنیت شغلی برایم مهم است.» او که بهطور پارهوقت در شرکتی کار میکند، انگیزهاش را برای کار دوم، بیمه میداند: «معلمهای قراردادی را بیمه نمیکنند و من هم مجبورم برای اینکه در آینده نگرانی نداشته باشم، وقتم را صرف این کار کنم.» وقتی از او میپرسیم که اگر شرایط کارش مناسب بود و امنیت شغلی داشت، دوست داشت به جای شغل دوم چه کار کند، میگوید: «ترجیح میدادم ادامهتحصیل دهم و وقت بیشتری را به مطالعه بگذرانم.»
روز و شبشان با کار میگذرد اما همچنان احساس مفید بودن و ارزشمندی نمیکنند. این نظر دختری است که کارمند اداره استانداری است و بعدازظهرهایش را به تدریس زبان در یک آموزشگاه مشغول است. او درباره دلیل دو شغله بودن خود میگوید: «فقط مسأله اقتصادی منجر به این وضع میشود.» او درباره نقش این پدیده در اینکه احساس ارزشمندی و مفید بودن نداشته باشد، میگوید: «کمبود کار در بازار کار و کمبود امکان انتخاب در رابطه با کار مورد علاقه باعث میشود این احساس را داشته باشند. افراد نمیتوانند با علایق و تحصیلات و مهارتی که دارند، کار انتخاب کنند و به کار مورد علاقه خود بپردازند و هر پیشنهادی که به آنها میشود به ناچار میپذیرند. زمانی هم که وارد آن کار میشوند، به خاطر ترس از دست دادن همان کار دیگر دلیلی برای جدایی از آن نمیبینند. موضوع دیگر هم بحث مدیران ما است، اغلب این رفتار را از مدیرانمان نظارهگر هستیم که در رفتار یا تقابل با زیردستان خود دچار ضعف و عدم رفتار درست هستند زیرا بهترین انگیزه برای یک کارمند این موضوع است که در محل کار خود احساس مثبت و ارزشمند بودن کند. این مسأله هم روی تمرکز در کار اول تأثیر دارد و احساس ثبات را در فرد به وجود میآورد.» او میگوید وقتی 40درصد تورم وجود دارد، این نیاز را احساس میکنم که کار دیگری در کنار شغل اصلیام داشته باشم. او ادامه میدهد: «زمانی که حقوق ما امسال فقط 20درصد افزایش یافته و آن هم 20درصدی که واقعی نیست و با کسر مالیات همراه است، چگونه میشود انتظار داشت که افراد به کار دوم روی نیاورند. اما این مشکلی بسیار فراوان و عظیم است، مخصوصا برای کسانی که متاهل هستند. چه خانمها و چه آقایان با دو شغل در رابطه با زندگی مشترکشان دچار ضعف و بياهمیتی میشوند و نوسان و ضعف بسیار زیادی را در رابطه با این موضوع کسب خواهند کرد. معمولا ما 8 ساعت سر کار هستیم و با این وضع ترافیک در شهرمان تبدیل به 10 ساعت کار یا بیشتر میشود. آیا فکر میکنید کسی با پشتسر گذاشتن این حجم کاری در قبال موضوعات دیگر رمق یا حوصلهای دارد؟»
حوصله در قبال خانواده و حتی همشهریان و همزیستی با آنها وقتی زمانی برای استراحت و آرامش ذهنی ندارند و نمیتوانند بهدرستی تمرکز کنند، باقی نمیماند. او میگوید: «مهمترین اصل برای ایجاد ارتباط با افراد دیگر یا شهروندان، اعصاب راحت و آرامشخاطر است که ساعتهای طولانی کار اثر مستقیم در روابط آدمها در این شهر دارد.»
دو شغله بودن آنقدر عادی شده که گاه بسیاری از آدمها در مکالمات روزمره منتظرند تا از شغل دوممان بگوییم و گاهی از اینکه با یک کار هزینه زندگی را تأمین میکنیم، تعجب میکنند. کم نیستند کارمندان، مهندسان و پزشکان و خیلی از مشاغل دیگر که بعد از اتمام ساعت کاری شغل اول به مسافرکشی با خودرو شخصی و فروشندگی در فروشگاهها میپردازند. در این بین البته هستند کسانی که شغل دومشان ساعت کاری ندارد، یعنی در طول روز که در اداره یا مطب هستند، تلفنی دلالی میکنند، ارز، سکه و طلا میخرند و میفروشند.
مهمترین دلیل برای این افراد که کار مضاعف را بر آسایش و استراحت و در کنار خانواده بودن ترجیح میدهند، مشکلات اقتصادی است؛ اینکه درآمد یک شغل کفاف گذراندن یک زندگی که اغلب متاهلی است را نمیدهد. پسدرصد زیادی از مردان یا حتی زنان این شهر مجبور میشوند در دو شغل کاملا متفاوت و نامرتبط فعالیت کنند تا پول بیشتری درآورند و بیشتر بتوانند جوابگوی نیازهای خانواده باشند. باز هم اگر در اطرافیانمان دقت کنیم شاید مهندس تکنیسین فنی هواپیمایی را به یاد بیاوریم که چندی پیش دوره پیرایشگری آقایان را گذرانده و الان در ادارهشان بعد از ساعت کاری، موهای همکارانش را کوتاه و صورتهایشان را اصلاح میکند؛ در کنار این فعالیت هر از گاهی با خودرو هم در سطح شهر دور میزند. دلیلش هم همان مشکلات اقتصادی است وگرنه هیچکسی دوست ندارد بعد از 12 ساعت کار فنی در آشیانههای پروازی، برای درآوردن چند دههزار تومان در این تهران شلوغ و خستهکننده دور بزند. یا نمونه دیگری از یک مهندس عمران که با رتبه دو رقمی وارد دانشگاه خواجهنصیر شده و چندسالی استخدام قراردادی یک خودروسازی بود ولی به دلیل حقوق و مزایای ناچیز استعفا داد و همراه با چند دوست همرشتهایاش دفتر مهندسی مشاور راه انداختند. خودش تعریف میکرد که چندماه یکبار یک پروژه خوب قرارداد میبندند که اغلب در استانهای دورافتاده است و بعد از اتمام کار باید ماهها دنبال حق و حقوقمان از کارفرما باشیم. یکی، دوسال پیش پرایدش را فروخت و سمند تاکسی گرفت؛ خودش هیچوقت مستقیم ابراز نکرد که با خودرو هم کار میکند ولی مشخص است تاکسی خریده تا در روزها و ماههایی که بیکار است، مسافرکشی کند و خرج همسر و دو فرزند کوچکش را درآورد.
با این حال دو شغله بودن اگرچه درآمد افراد را حتی تا دوبرابر افزایش میدهد، ولی معایب جدی و در مواردی جبرانناپذیر بههمراه دارد، مردی که پس از چندین ساعت حضور در اداره و چند ساعت خیابانگردی در پی مسافران شهری، خسته، بيحوصله و اغلب عصبی به خانه برمیگردد، نه دیگر اعصاب سروکله زدن با بچههایش را دارد و نه حرفهای معمولی محبتآمیز با همسرش. یا آنطور که برخی دیگر از شهروندان میگویند، دیگر فرصتی باقی نمیماند تا از حال و روز همسایههایمان باخبر باشیم و چیزی به اسم همزیستی با همشهریانمان دیگر وجود ندارد.