مهدی پازوکی اقتصاددان
چندپیشگی درحالحاضر یکی از مشکلات اساسی اقتصاد ایران است. بخشی از این مشکل به وضع اقتصاد ایران و عدم سلامت اقتصادی در جامعه و بخشی دیگر هم به سیاستهای نادرست و تصمیمگیریهای اقتصادی اجتماعی برمیگردد. وقتی اقتصاد جامعه نامناسب باشد، عدهای مجبورند در کنار شغل اصلیشان، پیشه دیگری هم اختیار کنند. چنین نمونههایی را زیاد میشنویم که کسی در یک شرکت کار میکند و در کنار آن مسافرکشی هم میکند، در شرایطی که یک فرد باید بتواند با 8 ساعت کار روزانه زندگی خود را تأمین کند و از بابت شرایط اقتصادی نگران نباشد. با این وجود چنین شرایطی تا حدی پذیرفته شده است و میتوان از آن چشمپوشی کرد. فاجعه در ایران آنجاست که خیلی افراد در مصادر مدیریتیکلان دو شغلهاند و اینها علاوه بر اینکه خلاف اخلاق است و برای کشور هزینه ایجاد میکند، مهمترین نوع فساد در اقتصاد است و هزینه فساد و مبادله و رانتجویی را بالا میبرد. فرض کنید اگر کسی عضو هیاتمدیره یک بانک است، حق ندارد در بخش دیگری مدیر شود چراکه ممکن است شرایط را برای رانت آن شرکت دیگر هموار کند. خیلی از اعضای هیأتمدیره شرکتهای بیمه دو شغلهاند و به این مسأله رسیدگی نمیشود. درمورد شرکتهای خصوصی، اگر کسی «گرید» سازمان برنامه را دارد، حق ندارد در دو شرکت امتیازش را بفروشد. سوال این است که چرا در دولت بعضیها چند شغلهاند. یا گاهی افراد بازنشسته را میبینیم که مجددا به کار برمیگردند و با آنها قرارداد بسته میشود. جالب توجه است که چنین افرادی در خیلی از سازمانهای دولتی مانع تحول اقتصادی و پیشرفت و توسعه هستند زیرا نه طرح جدید و نه نوآوری دارند. نوآوری در مدیریت منابع انسانی بسیار مهم است. پروفسور شومپیتر، یکی از عالمان اقتصاد توسعه میگوید؛ خوشا به حال کشوری که مدیرانش نوآوری اقتصادی داشته باشند یعنی دایم دنبال روشهایی باشند که هزینه آن بنگاه را مینیمال کنند و سود آن بنگاه را حداکثر کنند. از طریق روشهای جدید.
در ایران افراد زیادی داریم که از دو جا حقوق میگیرند درحالیکه افراد دیگر با حقوقهای پایین مجبورند شغل دیگری نیز داشته باشند تا زندگیشان را بگذرانند. برای حل چنین مشکلاتی باید اقتصاد را درست کنیم بهطوری که هزینه درآمد متوسط فرد با هزینههای زندگیاش هماهنگی داشته باشد. اگر بتوانیم سلامت اقتصادی را برقرار کنیم، این مشکل حل میشود. همانطور که در کشورهای توسعهیافته و با اقتصاد سالم مانند ژاپن، افراد دو کار نمیکنند چراکه میتوانند با یک شغل زندگی خود را اداره کنند. بخشی از این مشکلات در اقتصاد ما به دولت قبلی و هزینههای اقتصادی که متحمل کشور کرد، برمیگردد. احمدینژاد درحالی شعارهای عدالتمحورانه میداد که ناعادلانهترین دولتها از چند دهه قبل تا به حال بوده است. در دوران دولت او، آنها که خانه داشتند ارزش خانهشان 3 برابر شد و کسانی که نداشتند، دیگر نمیتوانند مسکن تهیه کنند. اینها نتایج این است که آن دولت منطقی و علمی فکر و عمل نکرد. قبل از اینکه احمدینژاد سازمان مدیریت را منحل کند، کل مسائل اداری استخدامی را معاونت توسعه منابع انسانی با چند پرسنل رصد میکرد. او آن سازمان را تبدیل کرد به دو معاونت که 29 نفر در آنجا حقوق بالا میگرفتند. به این ترتیب سازمانی که قرار بود توسعه کشور را رصد کند، اصلاحات اداری کند و دولت را کوچک کند، بیحد و حصر بزرگ شد.
این سیاستها به مرور مانع شد که نیروهای جوان و خوشفکر وارد سیستم شوند. وقتی با نیروهایی که بازار کار بینالمللی دارند خوب برخورد نشود، از کشور میروند درحالیکه عمده تحصیلاتشان را در ایران گذراندهاند. در این سیستم اقتصادی خیلی میتوانیم از این افراد بهعنوان مشاوران استفاده کنیم و وضع اقتصادی را طوری بهبود بخشیم که کسی مجبور نباشد دو شغل داشته باشد تا زندگیاش را بچرخاند.
نسل جدید را اگر خوب تربیت کنیم و به آنها آموزشهای کوتاهمدت بدهیم، خیلی بهتر از این است افرادی که بازنشسته شدهاند دوباره به کار برگردند. فساد اداری در معاونت منابع انسانی گواهی بر این مطلب است که اقتصاد بیمار است و افراد تکنوکرات سنتی نمیگذارند تحول در سیستم به وجود بیاید، در نتیجه نوآوری به وجود نمیآید. مقابله با ورود نسل جدید به سطوح بالای جامعه مانع تحول است. این وضع را در بنیادهای عمومی و نهادهای دولتی بیشتر مشاهده میکنیم. وضعیتی که نهتنها سلامت اقتصاد را میگیرد بلکه باعث میشود وضع معیشت مردم بهحدی برسد که نتوانند با 8 ساعت کار روزانه، زندگیشان را تأمین کنند و به ناچار وارد مشاغل دوم شوند.