ساعد سهیلی بازیگر
«چند متر مکعب عشق» فیلمی است که به موضوع «عشق» میپردازد. شاید یکی از نکات مهمی هم که از ابتدا در فیلمنامه وجود داشت و بازی در آن را پذیرفتم، توجه به همین مسأله بود. در این فیلم عشق و همچنین واقعیتهای زندگی بهگونهای به تصویر کشیده شده که تصمیمگیری و قضاوت درباره آنها به عهده خود مخاطب گذاشته میشود. اگرچه اولویت فیلم قصه است، اما شخصیتهای آن بهگونهای خلق شدند که بخش دیگری از آن به حضور شخصیتها برمیگردد. صابر در این فیلم اگرچه برای اولینبار است که عشق را در زندگیاش تجربه میکند، اما برای من چندان هم با من غریب نبود و او را از قبل میشناختم. حتی آدمهایی هم که در این فیلم حضور دارند چندان با من بیگانه نبودند. چون خودم مشهدی هستم و از بچگی با افغانها بزرگ شدم، خیلی راحت با آنها ارتباط برقرار کردم و هیچ مشکلی با حضور آنها در این فیلم نداشتم.
گاهی اوقات این اتفاق میافتد که مردم کشورمان به غلط با مهاجران افغان رفتار میکنند و این مایهتاسف است چون در هر حال ما ایرانیها هم به کشورهای دیگر سفر میکنیم و بعضا ممکن است در مقابل چنین اتفاق تحقیرآمیزی، ناراحت شویم و بهمان بربخورد اما در این فیلم اکثر بازیگران به غیر از من و نادر فلاح، افغان بودند. حتی بازیگری که مقابلم (حسیبا ابراهیمی) بازی میکرد خودش افغان بود. با اینکه این فیلم، اولین کارش بود ولی کاملا باانگیزه در این کار حضور پیدا کرد. با اینکه در سکانسهای مقابلمان تمرینهای زیادی نداشتیم، اما سعی کردیم تا جایی که میتوانیم و با استفاده از تخیل نقشها را باور و درک کنیم چون این فیلم از فضایی برخوردار بود که به سبب آن، باید بدون تمرین جلوی دوربین میرفتیم؛ کارگردان یک مسیری را برای ما تعریف میکرد و بلافاصله ما با تخیلی که از نقش داشتیم بازیمان را شروع میکردیم. یادم است حتی برای پلان آخر هم بدون هیچ دکوپاژی ما جلوی دوربین ظاهر شدیم. جمشید محمودی با اینکه دست بازیگران را کاملا در این کار باز گذاشته بود، اما از هر جهت کمکهای بسیاری در این کار به بازیگرانش کرد؛ در طول کار حرف همدیگر را راحتتر میفهمیدیم و از این جهت که سطح فکری و دغدغههایمان به هم نزدیک بود، سادهتر به نتیجه میرسیدیم. کار کردن با او هم مثل سایر کارهای دیگری که انجام داده بودم، برایم لذتبخش بود چون هر فیلمی که بازی میکنم مثل کلاس درس میماند و از آن چیزهای مهمی یاد میگیرم.