مهدی بهلولی آموزگار
در جستوجوی کتاب «پایهگذاران نثر جدید فارسی» نوشته حسن کامشاد بودم. کتاب را 3،2سال پیش خریدهام و یکبار هم خواندهام اما چند روز پیش برای کاری به آن نیاز داشتم. نیمساعتی کمد جهیزیه همسرم را که درحال حاضر، شده است کمد کتابهایم - تو بگو کتابخانه- گشتم اما نیافتم. بعد یادم افتاد که به احتمال زیاد باید میان کتابهایی باشد که در کارتن و در انباری پایین خانه گذاشتهام. رفتن به انباری و یافتن آن، خود چیز چندانی کمتر از کشف آثار باستانی زیرخاکی نیست! از خیرش گذشتم. آمدم رایانهام را روشن کردم و کمی میان خبرگزاریها گشتی زدم. دیدم هیأت وزیران در یکی از مصوبههای این روزهای خود تصویب کرده که ضریب فوقالعاده شغل کارکنان دولت که مدرک کارشناسی دارند از 800 بشود 1500 و آنانی که کارشناس ارشد و دکترا دارند بشود 2000. خوشحال شدم و با خودم گفتم گویا صدهزار تومانی به حقوقمان افزوده شد اما خبر را که کامل خواندم دیدم به من یکی ربطی ندارد چرا که پیشه آموزگاری از پیشههای «حساس» کشور به شمار نمیرود و برای این افزایش حقوق، باید کارت حساس باشد: «برقراری فوقالعاده ویژه مشاغل تخصصی موضوع بند (۱۰) ماده (۶۸) قانون مدیریت خدمات کشوری برای کارکنان ستادی وزارتخانهها و سازمانهای مستقل زیر نظر رئیسجمهوری که انجام فعالیت و وظایف تخصصی، ستادی، تحقیقاتی و حساس را به عهده دارند.» گفتم راستی چگونه است که همگی از مهم بودن آموزش خوب نسل جوان و اهمیت پیشه معلمی سخن میگویند و بهخصوص هنگام انتخابات وصفی نیست که برای مقام و جایگاه معلم به کار نگیرند اما هنگامی که به قدرت رسیدند و کار تمام شد آموزش و آموزشگری از اهمیت میافتد و دیگر حساس نیست و آنچه به حقوقشان باید افزوده شود، همان برابر تورم است. آن هم نه تورم سالگذشته، بلکه پیشبینی تورم سال آینده که بیگمان همواره کمتر از تورم واقعی است.
امروز اما هوا خوب بود، آفتابی آفتابی. رفته بودم خیابان ری کاری داشتم. کارتنخوابی، زیر آفتاب، پتویش را بر سرش کشیده بود تا شاید کمی «حمام آفتاب» بگیرد. پس از ساعتی برگشتم. دیدم آفتاب از سرش گذشته اما او همچنان زیر پتویش، بیآنکه تکانی بخورد دراز کشیده است. رفتم جلوتر. گفت بیکاری و پتو را از سرش برداشت. گفتم نه، خواستم رد شوم دیدم هیچ تکانی نمیخورید، ترسیدم گفتم شاید حالتان خوب نباشد. گفت حال من هیچوقت خوب نیست اما با زندگی میسازم.