مسعود رفیعی طالقانی دبیر گروه طرح نو
[email protected]
شهرهایی که ما در آنها زندگی میکنیم حالا پر شدهاند از قهوه خانه و سفره خانههای به اصطلاح سنتی! کافی است نگاهی گذرا به محلههایی که در آنها زندگی میکنیم بیندازید. هرچند که آنها دیگر تنها، نام محله را بر خود دارند و از آن معنا تهی شدهاند. این نگاه گذرا موید مدعای طرح شده در آغاز این نوشتار است. سفره خانهها و قهوه خانهها هر دو، گرچه از سنتی که خود را منتسب به آن میخوانند، عاری هستند اما نام سنتی را بر خود دارند. انگار ایرانیان مدرنیسم را ندیده، باز فیل شان یاد هندوستان کرده باشد؛ هوای سنت دارند! اما هنوز دریغ آنجاست که نه آن را میشناسند و نه این را؛ ای بیخبران راه نه آنست و نه این! سری به اطراف خود بچرخانید، میبینید که از چه حرف میزنم. و قلیان؛ گل سرسبد تمام کالاهایی است که قهوه خانهها و سفره خانهها به مشتریان خود عرضه میکنند! به قانون عرضه و تقاضا در اقتصاد که توجه کنید خواهیم فهمید که این عرضه، حاصل تقاضایی است روزافزون! بیراه شاید نباشد اگر بگوییم جوانان ایرانی اعم از پسر و دختر، مشتاقانه و فزاینده به کشیدن قلیان روی آوردهاند! احتمالا بتوانیم بگوییم قلیانکشیدن، تفریح تمام عیار جوانان ایرانی است و همین اتفاق سبب میشود که بتوانیم قلیان را بهعنوان یک مسأله در ایران مطرح کنیم؛ مسأله قلیان!
قلیانکشی در ایران سابقهای دیرپا دارد اما بارزترین دورانش را در عصر قاجار تجربه کرده است، یعنی همان گاهی که ایران با سرعتی فزاینده رو به قهقرای تاریخی خود میشتافت. غرب پیش میرفت و ما عقب میماندیم و این حکایت همینطور تکرار میشد!
قلیان، خود هم در سیر اوج و حضیض ایرانیان شریک بوده است. روزگاری ایرانیان آن را شکستند تا در جنبشی اجتماعی شرکت کنند و پوزه شاه دوران را به خاک بمالند و روزگاری آن را باز مبارک آورده، بر صدر محافلش نشاندند و گردش حلقه زدند و به گفتوشنود پرداختند. قلیان گویا، شاهد تاریخ پس از آمدن مدرنیسم به ایران باشد؛ شاهد گردن نهادن ایرانیها به ضرورت مبارزه با استبداد و زهی عجب، شاهدی بر گردن فرازی ایرانیها در برابر تجدد و کار و عمل و تفکر ضروری آن! نگاه کنید به روزی که قلیانها در ایران شکسته شده و روزگار دیگری که قلیان در ایران مرکزیت یافت.
از آن عصر که بگذریم، سخن از اکنون جامعه ایرانی را باز هم نمیتوان بی قلیان آغاز کرد و به انجام و فرجام رساند. جوانان امروزی فوج فوج دارند به صف قلیان کشهای حرفهای پیوند میخورند . به جرات بتوان گفت از هر 10 جوان ایرانی – چه دختر و چه پسر- هفتتای آنها قلیانکشی را خوش میدارند و این یعنی قلیان کشی و مناسک روزآمدش، دیگر بدل به فرهنگ بدنه جوان جامعه ایرانی – چه شهری و چه روستایی – شده است. این مسأله بیتردید علتهای فراوانی دارد که البته تصمیمسازان و تصمیمگیران مملکت، چندان کاری به این علتها ندارند، چه آنکه آنها بیشتر نشان دادهاند با تمرکز بر معلولها میخواهند دردهای ما را دوا کنند. شاهد مثال این حرف آزاد شدن و ممنوعیت صدباره قلیانکشی در همین قریب به دو دهه گذشته است. چرا کسی از علتها چیزی نمیپرسد؟! جوانان ایرانی فردگرایی محفلی و ضروری حقنه شده به خود طی سالیان دراز را، با پیوستن به صف قلیانکشهای حرفهای، به جمعگرایی شبحوار و شبهه ناکی بدل میکنند که پاسخی تخدیری است و نه تحلیلی. آنها به قهوه خانهها و سفره خانههایی میروند که گرچه در دل خیابان است اما یک در با آن فاصله دارد و همین امر حس امنیتی حداقلی را به آنها میبخشد. در آنجا تحت لوای سنت، گرد هم جمع میشوند و کنشی جمعی را تجربه کنند که جمعیت آنها را دود میکند و به هوا میفرستد. باز اما در جستوجوی امنیت روانی و اجتماعی، این اماکن را به مکانها و اجتماعات دیگر ترجیح میدهند. احتمالا بارها از خود پرسیده باشند که فراغتم را چه باید بکنم و خود پاسخ داده باشند؛ هیچ! اما در فقدان عمل اثربخش اجتماعی و فردی، فراغت و بطالت، تنها راه باقی مانده خواهد بود و اینچنین است که قلیان این بار هم نقشی اجتماعی را برای مردمان ما ایفا میکند اما نقشی وارونه! و مسئولان امر، تا امروز فقط و فقط به وارونهتر کردن مسأله کمک کردهاند و لاغیر!