[ شهروند ]سیزدهمین روز آبان ماه در تقویم جمهوری اسلامی ایران به عنوان «روز مبارزه با استکبار جهانی» نامگذاری شده است. وقتی تاريخ مداخلات نظامي و غير نظامي كشورهاي سلطهگر در نقاط مختلف جهان را بررسی میکنیم، بيترديد نام آمريكا در صدر آنها قرار ميگیرد؛ بهانههای تهاجم هم مختلف بوده است از «تهدید جهانی کمونیسم بینالمللی» در دوران جنگ ویتنام تا «مبارزه با تروریسم» در حمله به عراق و افغانستان. به همین منظور با استناد به منابعی از جمله «نیویورکتایمز»، «واشینگتنپست»، «فوربس» و ... نگاهی انداختهایم به مداخله نظامی ایالات متحده در ویتنام؛ نبردی بر پایه دروغ و بهانههای گمراه کننده.
در پایان جنگ جهانی دوم، ویتنام به دو بخش شمال و جنوب تقسیم شده بود که «ویتمین»، سازمانی که برای بیرون راندن قدرتهای امپریالیستی خارجی از ویتنام فعالیت میکرد، کنترل ویتنام شمالی را در دست داشت و یک دولتی غیر کمونیستی به رهبری «نگو دین دیم» کنترل ویتنام جنوبی را. جنگ ویتنام حدود سال ۱۹۶۰ با شورش نیروهای کمونیست، ویتکنگ، در ویتنام جنوبی علیه دولت ویتنام جنوبی آغاز شد و تا آوریل سال ۱۹۷۵ ادامه داشت. دولت غیر کمونیستی ویتنام جنوبی در خطر سرنگونی توسط چریکهای ویتکنگ تحت حمایت کمونیستها قرار داشت و دولت آمریکا جلوگیری از گسترش کمونیست را بهانهای برای حمایت از دولت فاسد «نگو دین دیم» قرار داد و بسیار برای این هدف هزینه کرد. اما در نهایت به نظر میرسید نیرو لازم است و این به معنای حضور سربازان آمریکایی در ویتنام بود.
دروغهای جنگ ویتنام؛ قاعده نه استثنا
رابرت اس. مک نامارا، وزیر دفاع آمریکا بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۸ ، در کنفرانسی خبری در بهار 1965، گفت: «در چهار سال و نیم گذشته، ویتکنگها، کمونیستها، 89 هزار مرد را از دست دادهاند.» این یک دروغ بود. با گزارشهای محرمانه، مک نامارا میدانست که وضعیت در جنوب «بد و رو به وخامت» است. اطلاعات محرمانه میگفت ویتکنگ ابتکار عمل را در دست دارد و شکست حتی در میان سربازان در حال افزایش است. دروغهایی مانند آنچه مک نامارا گفت در سراسر دخالت آمریکا در ویتنام یک قاعده بود، نه استثنا. این دروغها برای مردم، کنگره، در جلسات غیرعلنی، در سخنرانیها و مطبوعات تکرار شد. اگر مکنامارا در سال 1967، درخواست گردآوری تاریخ محرمانهای را بر اساس اسناد طبقهبندیشده -که به اسناد پنتاگون معروف شد- نمیداد، ممکن بود داستان واقعی مکتوم باقی بماند. در آن زمان، او میدانست که حتی با وجود نزدیک به 500 هزار سرباز آمریکایی در میدان، جنگ در بنبست قرار گرفته است.
فریب بزرگ : مک نامارا به عنوان وزیر دفاع در زمان رؤسای جمهوری جان. اف. کندی و لیندون بی جانسون، معمار این جنگ بود و در دروغهایی که اساس سیاست ایالات متحده بود، دخیل. دانیل السبرگ، تحلیلگر این گزارش، سرانجام بخشهایی از آن را در اختیار نیویورکتایمز قرار داد و گستره دخالت آمریکا در جنگ ویتنام را افشا کرد، کسی که برای این کار «خطرناک ترین مرد آمریکا» لقب گرفت. نیویورکتایمز گزیدههایی از آن را در سال 1971 منتشر کرد. این افشاگریها در اسناد پنتاگون، کشوری را که از جنگ رنج میبرد، خشمگین کرد، کیسههای جسد جوانان آمریکایی، عکسهای فرار غیرنظامیان ویتنامی از حملات هوایی ایالات متحده و اعتراضات بیپایانی که کشور را حتی در زمان جنگ داخلی هم اینقدر جدا نکرده بود. برای بسیاری از مردم آمریکا، این فریب بزرگ باعث ایجاد سوءظن نسبت به دولت شد که امروزه حتی گستردهتر است.
این گزارش شامل 47 جلد بود که دولتهای روسای جمهوری فرانکلین دی. روزولت تا لیندون بی. جانسون را پوشش میداد. 7000 صفحه آن نشان میداد که چگونه ایالات متحده خود را در جنگی طولانی و پرهزینه در کشور کوچک آسیای جنوب شرقی با اهمیت استراتژیک مورد تردید گرفتار کرد. خطای اصلی تصمیم به حمایت از حاکمان فرانسوی در ویتنام بود. رئیسجمهور هری اس. ترومن به تلاش آنها برای بازپسگیری مستعمرات شبهجزیره هندوچین (شامل ویتنام، کامبوج و لائوس) کمک مالی کرد. ملیگرایان ویتنامی داشتند در مبارزه برای استقلال تحت رهبری هوشی مینِ کمونیست پیروز میشدند. هو در جنگ جهانی دوم با ایالات متحده علیه ژاپن کار کرده بود، اما در جنگ سرد، واشنگتن او را وسیله توسعهطلبی شوروی میدانست. افسران اطلاعاتی آمریکا در میدان گفتند که اینطور نیست، آنها هیچ مدرکی دال بر نقشه شوروی برای تصرف ویتنام پیدا نکردهاند، چه رسد به آسیای جنوب شرقی. اما با در نظر گرفتن چین، جایی که مائوتسه تونگ کمونیست در جنگ داخلی پیروز شده بود، رئیسجمهور دوایت دی. آیزنهاور گفت که شکست کمونیستهای ویتنام «برای جلوگیری از گسترش بیشتر کمونیستها در آسیا» ضروری است. اگر ویتنام کمونیست میشد، کشورهای جنوب شرقی آسیا دومینووار سقوط میکردند. به گفته جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه آمریکا، که در اسناد پنتاگون گنجانده شده بود، آمریکا چارهای جز ادامه کمک به ویتنام و حمایت از «نگو دین دیم»، رهبر خودکامه و ضد کمونیست ویتنام جنوبی نداشت.
کودتا علیه متحدان: در دوره ریاستجمهوری کندی هم مثل دوره آیزنهاور آمریکا از «نگو دین دیم» حمایت کامل کرد. رئیسجمهوری مستشاران نظامی آمریکا را 10 برابر افزایش داد و عملیاتهای هلیکوپتری را اجرا کرد. در ازای حمایت، کندی از دیم خواست اصلاحات دموکراتیک انجام دهد. دیم نپذیرفت. در پی آن، قیام مردمی در ویتنام جنوبی به رهبری روحانیون بودایی صورت گرفت. ژنرالهای ویتنام جنوبی که میترسیدند قدرت را از دست بدهند، مخفیانه موافقت آمریکا را برای سرنگونی دیم دریافت کردند. علیرغم انکار رسمی، مقامات ایالات متحده عمیقا در سرنگونی دیم نقش داشتند. اسناد پنتاگون فاش کرد: «اوایل آگوست 1963، ما به طرق مختلف تلاشهای کودتا را تایید، مجاز و تشویق کردیم. ما در طول برنامهریزی و اجرای کودتا با آنها تماس مخفیانه داشتیم و به دنبال بررسی برنامههای عملیاتی آنها بودیم.»
این کودتا با کشتن دیم و تعمیق دخالت آمریکا در جنگ پایان یافت. چنانکه نویسندگان اسناد پنتاگون نتیجه گرفتند: «همدستی ما در سرنگونی او مسئولیت و مشارکتمان را به اوج خود رساند.» سه هفته بعد، کندی ترور شد و مسئله ویتنام به دست رئیسجمهوری جانسون افتاد. او مخفیانه از مقامات خواستار طرحی برای کنگره شد که به او اختیار جنگیدن در ویتنام بدون اعلان رسمی جنگ را بدهد. در 4 آگوست 1964 کاخ سفید اعلام کرد که ویتنام شمالی به ناوشکن مادوکس آمریکا در آبهای بینالمللی در خلیج تونکین حمله کرده است. ژنرال ویلیام وستمورلند، رئیس نیروهای آمریکایی در ویتنام، فرماندهی ارتش ویتنام جنوبی را برعهده داشت هنگامی که آنها حملات مخفیانهای را در جزایر ویتنام شمالی ترتیب دادند. بر اساس گزارشی، قایقهای ویتنام شمالی به مقابله پرداختند و مادوکس را با یک کشتی اسکورت ویتنام جنوبی اشتباه گرفتند. (تحقیقات بعدی نشان داد که این حمله هرگز اتفاق نیفتاده است.)
هدف، فقط جلوگیری از شکست تحقیرآمیز: مک نامارا هنگام شهادت در مقابل مجلس سنا دروغ گفت و هرگونه دخالت آمریکا در حملات خلیج تونکین را انکار کرد: «نیروی دریایی ما مطلقاً هیچ نقشی در آن نداشت، با آن ارتباط نداشت و از هیچگونه اقدام ویتنام جنوبی، در صورت وجود، آگاه نبود.» سه روز پس از اعلام این «حادثه»، دولت کنگره را متقاعد کرد که قطعنامه خلیج تونکین را برای تأیید و حمایت از «تصمیم رئیسجمهوری، بهعنوان فرمانده کل قوا، برای انجام تمام اقدامات لازم برای دفع هرگونه حمله مسلحانه علیه نیروهای ایالات متحده و برای جلوگیری از حمله بیشتر به تصویب برساند.»؛ بسط و گسترش قدرت ریاستجمهوری برای به راه انداختن جنگ که هنوز هم بهطور منظم استفاده میشود. جانسون در انتخابات سال 1964 با قاطعیت پیروز شد.
هفت ماه بعد، او نیروهای رزمی خود را بدون اعلان جنگ به ویتنام فرستاد، تصمیمی که ملبس به دروغ بود. استقرار اولیه 20 هزار نیرو تحت عنوان «نیروهای پشتیبانی نظامی» توصیف شد. این چیز جدیدی نیست. همانطور که اسناد پنتاگون بعدا نشان داد، وزارت دفاع نیز در اهداف جنگی خود تجدید نظر کرد: «70 درصد برای جلوگیری از شکست تحقیرآمیز ایالات متحده، 20 درصد برای حفظ قلمرو ویتنام جنوبی (و سپس همسایهها) از دست چین، 10 درصد برای اجازه دادن به مردم ویتنام جنوبی برای لذت بردن از شیوه زندگی بهتر و آزادتر.» ویلیام وستمورلند، فرمانده نظامی، استقرار نیروهای اولیه را راه حل موقتی در نظر گرفت و 100 هزار نفر دیگر درخواست کرد. مک نامارا موافقت کرد. در 20 جولای 1965، او در یادداشتی نوشت که اگرچه «تعداد کشتهشدگان ایالات متحده در عملیاتها ممکن است تا پایان سال به 500 نفر در ماه برسد، استراتژی کلی احتمالا منجر به موفقیتی در ویتنام شود.»
تصویر در هم شکسته ابرقدرت:همانطور که اسناد پنتاگون بعداً نشان داد، «مک نامارا در زمانی که وزیر دفاع بود دیگر هرگز چنین اظهار نظر خوشبینانهای در مورد ویتنام نکرد، مگر در انظار عمومی.» مک نامارا که در نهایت کاملا مأیوس شده بود، سال 1967 در نامهای به رئیسجمهوری استدلال کرد که سربازان بیشتر و بمباران بیشتر موجب پیروزی در جنگ نمیشوند. او پیشنهاد کرد که ایالات متحده اعلام پیروزی و به آرامی عقبنشینی کند و در اعتراف نادری از رنج مردم ویتنام نوشت: «تصویر بزرگترین ابرقدرت جهان که هفتهای 1000 غیرنظامی را میکشد یا بهشدت مجروح میکند، در حالی که میکوشد آنچه را که حقانیت آن بهشدت مورد مناقشه است، به ملتی کوچک تحمیل کند، زیبا نیست.»
جانسون خشمگین بود و به زودی تعهد افزایش سربازان ایالات متحده به نزدیک 550 هزار نفر را تایید کرد. نزدیک پایان سال، او مک نامارا را مجبور به استعفا کرد، اما وزیر دفاع قبلا درخواست تدوین اسناد پنتاگون را داده بود. در سال 1968، جانسون اعلام کرد که برای انتخابات، مجددا نامزد نخواهد شد. ویتنام تبدیل به «واترلو» او شده بود. نیکسون با وعده برقراری صلح در ویتنام به کاخ سفید رفت. اما او این جنگ را با حمله به کامبوج گسترش داد، آنچه دانیل السبرگ را متقاعد کرد که باید تاریخ مخفی پنهانکاریها را فاش کند. پس از آنکه نیویورکتایمز در روز یکشنبه 13 ژوئن 1971 انتشار اسناد پنتاگون را آغاز کرد، ملت حیرتزده شد. واکنشها از وحشت تا عصبانیت و ناباوری متغیر بود. مخالفان جنگ احساس حقانیت کردند. کهنهسربازان، بهویژه آنهایی که چندینبار به ویتنام رفته بودند، از کشف این موضوع که مقامات آمریکایی میدانستند که جنگ تقریبا از همان ابتدا طرحی شکستخورده بوده است، بسیار آزرده شدند. ویتنام شمالی آخرین حمله را انجام داد، سایگون (پایتخت ویتنام جنوبی) را تصرف کرد و در آوریل 1975 در این جنگ پیروز شد. سه سال بعد، ویتنام به کامبوج -کشور کمونیستی دیگر- حمله و رژیم خمرهای سرخ را سرنگون کرد. این تنها کشوری بود که ویتنام کمونیست به آن حمله کرد و برای همیشه تئوری دومینو -دروغ اساسی جنگ- را زیر سوال برد.
سوغات ویتنام: گوش و پوست سر
آمریکا در جنگ ویتنام فجایع بسیاری خلق کرد. نیویورکتایمز در گزارشی داستانهای وحشتناکی درباره آنچه سربازان آمریکایی، کن کرنی، ویلیام دویل و ریون کیوسی، در ویتنام در سال 1967 دیدند یا انجام دادند نقل کرد. در آن سال، نیروهای آمریکایی عملیاتی را برای درگیری با دشمن و بیرون راندن دهقانان از دهکدهها به سمت «دهکدههای استراتژیک» انجام دادند. سربازان سابق گفتند که جنگ شدید بود و نتایج آن وحشتناک. روستاها بمباران، سوزانده و ویران شدند. با عبور نیروهای زمینی، در بسیاری از موارد مردان، زنان و کودکان به ضرب گلوله کشته شدند و گاهی اجساد را مُثله کردند و گوشها را برای درست کردن گردنبند بریدند! آنها نارنجکهای دستی را به جانپناههایی پرتاب میکردند که اغلب خانوادهها را میکشتند.
روزنامه The Toledo Blade مقالاتی تحقیقی چاپ کرد که بار دیگر سوالاتی را در مورد رفتار سربازان آمریکایی در ویتنام به وجود آورد. در این گزارش آمده بود در سال 1967، به مدت هفت ماه، سربازان در سراسر ارتفاعات مرکزی حرکت کردند و تعداد زیادی غیرنظامی غیرمسلح را کشتند. در برخی موارد آنها را شکنجه و مثله کردند. زنان و کودکان عمدا در پناهگاههای زیرزمینی منفجر شدند. کشاورزان در حالی که در مزارع بودند، هدف گلوله قرار گرفتند. زندانیان شکنجه و اعدام شدند. گوشها و پوست سر آنها برای سوغاتی بریده میشد. یکی از سربازان دندانهای غیرنظامیان اعدام شده را به خاطر روکش طلایشان میکشید!»
شمار اجساد، معیار ارتقای افسران
سربازان بعدها گفتند که آتشزدن کلبهها و روستاها، تیراندازی به غیرنظامیان و پرتاب نارنجک به پناهگاهها تاکتیکهای رایج نیروهای زمینی آمریکا در سرتاسر ویتنام بود. این را گزارشهای روزنامهنگاران، مورخان و سربازان سرخورده و ناامید تایید میکند. بر اساس بسیاری از گزارشها، این تاکتیکها –بهویژه در «مناطق آتش آزاد»، ناشی از ماهیت آزاردهنده جنگ چریکی و بالاتر از همه، اتکای ارتش به شمارش اجساد به عنوان معیاری برای موفقیت و دلیل ارتقای افسران بود.
در بهار 1971، کهنهسربازان خشمگین علیه جنگ در واشنگتن تظاهرات کردند و بسیاری مدالهای خود را دور انداختند. یکی از رهبران آنها، «جان کری»، که در آن زمان افسر نیروی دریایی اخراجشده بود، در آوریل 1971 در کمیته روابط خارجی سنا سخنرانی کرد. او گفت که سربازان آمریکایی در ویتنام «تجاوز کردند، سرها را بریدند، دست و پاها را قطع کردند، اجساد را منفجر کردند، بیهدف به سمت غیرنظامیان شلیک کردند، روستاها را بهگونهای با خاک یکسان کردند که خاطره چنگیز خان را زنده میکرد، برای تفریح به گاوها و سگها شلیک کردند، ذخایر مواد غذایی را مسموم کردند و بهطور کلی حومه ویتنام جنوبی را ویران کردند، علاوه بر ویرانی معمولی جنگ و ویرانیهای بسیار خاص که بمبارانها به بار آورد.»
زندگی در مشرق زمین کمارزش است
قتل عام «مایلای» صفحه ننگین دیگری از جنگ ویتنام بود بود که به دست سربازان آمریکایی ورق خورد. واشینگتنپست در گزارشی گفت که صبح 16 مارس 1968، هلیکوپترهای حامل سربازان آمریکایی به سمت روستایی در سمت شرقی ویتنام جنوبی پرواز کردند و انتظار داشتند که پایگاه دشمن خود، ویتکنگ، را پیدا کنند. اما آنچه دیدند غیرنظامیان بودند: زنان، کودکان و مردان. آمریکاییها که حدود 100 سرباز بودند، اقدام به قتل عام آنها کردند. طی چند ساعت، غیرنظامیان در مایلای و یک دهکده هدف تیراندازی قرار گرفتند و رها شدند؛ 504 (یا به روایتی 567) جسد از بیش از 240 خانواده. برخی از زنان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. خانهها سوختند، حتی دامها هم نابود شدند. این یکی از بدترین جنایات نظامی آمریکا در تاریخ بود. پس از این جنایت، سربازان -که شب قبل مافوقشان به آنها گفته بود هر کسی را ببینند چریک یا هوادار ویتکنگ است- در مورد کاری که انجام داد، سکوت کردند. مقامات ارشد نظامی ابتدا سعی کردند بر کشتارها سرپوش بگذارند و فرماندهان حتی این مأموریت را به عنوان شاهکاری نظامی در مطبوعات تبلیغ کردند تا اینکه یک افشاگر دولتی و یک روزنامهنگار این جنایت را افشا کردند.
هنگامی که مردم در نوامبر 1969 با عکسهای دلخراش روستاییان مرده در شبکههای تلویزیونی و هفتهنامههای خبری از این قتلعام مطلع شدند، جنجال بهپا شد. با این حال، در نهایت، عاملان این جنایت هرگز پاسخگو نبودند. فرمانده دسته، ستوان ویلیام کالی جونیور، ابتدا به حبس ابد محکوم شد، اما به دستور رئیسجمهوری نیکسون، به حبس خانگی رفت. او سه سال و نیم بعد آزاد شد. 26 سرباز در دادگاههای نظامی متهم شدند، اما هیچ کدام محکوم نشدند. این قتل عام و عواقب آن تا حدی بازتابی از باوری نژادپرستانه بود که سیاست آمریکا در ویتنام را شکل داد؛ همانطور که ویلیام وستمورلند، ژنرال فرمانده، در ویتنام گفت: «زندگی در مشرق زمین کمارزش است.»
«سم گیاهکش» هنوز هم جان میگیرد
نشریه «فوربس» در گزارشی اعلام کرد که در مجموع، هواپیماهای آمریکایی از سال 1961 تا 1971 بیش از 20 میلیون گالن سموم گیاهکش مختلف را برای تخریب جنگلها و کشف مخفیگاههای دشمن بر سر ویتنام، کامبوج و لائوس خالی کردند. با این حال، طبق گزارش EPA، (آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده) «عامل نارنجی» که حاوی ماده شیمیایی سمی دیوکسین است، رایجترین سم مورد استفاده بود. «عامل نارنجی» با مشکلات جدی سلامتی از جمله سرطان، مشکلات شدید روانی و عصبی و نقص مادرزادی، هم در میان مردم ویتنام و هم میان ارتش ایالات متحده مرتبط است. اثرات مرگبار این علفکش بر فرزندان و نوههای کسانی که در معرض این ماده شیمیایی بودند، تأثیر گذاشته است. بیش از 4 میلیون شهروند ویتنامی در معرض عامل نارنجی قرار گرفتند و دهها هزار کودک ویتنامی با نقص مادرزادی متولد شدند. پس از گذشت بیش از نیمقرن، هنوز هم جانهای بسیاری به دلیل مشکلات سلامتی وحشتناک و جهشهای ژنتیکی ناشی از مواد شیمیایی از دست میرود. این سموم همچنین 5 میلیون هکتار جنگل و 500 هزار هکتار زمین کشاورزی را در ویتنام نابود کرد. در این جنگ بیش از 2 میلیون غیرنظامی ویتنامی و بیش از 8/1 میلیون نظامی ویتنامی جان خود را از دست دادند. بیش از 6.1 میلیون تن بمب پرتاب شد، در مقایسه با 2.1 میلیون تن در جنگ جهانی دوم. جنگ ویتنام 168 میلیارد دلار در آن دوره هزینه داشت از جمله 111 میلیارد دلار هزینه در عملیات نظامی و 28.5 میلیارد دلار کمک به ویتنام جنوبی.
اگر فقط!
چند دهه بعد، رابرت مک نامارا، معمار کلیدی جنگ ویتنام که به عنوان وزیر دفاع برای هر دو رئیسجمهوری، کندی و جانسون، خدمت کرد، از آن ادعاهای زمان جنگ -همان ادعاهایی که او و دیگران برای توجیه جنگ به آنها استناد کرده بودند- دست کشید. مک نامارا در دو کتاب «نگاه به گذشته» (1995) و «جدل بدون پایان» (2000)، پذیرفت که مداخله ایالات متحده در ویتنام «اشتباهی وحشتناک» بود. او دلیل این شکست را نداشتن دانش و قدرت قضاوت دانست. نامارا نوشت: «اگر فقط شور میهندوستی ویتنامی را درک میکرد، اگر میدانست که هانوی مهره پکن یا مسکو نیست، اگر میفهمید که نظریه دومینو اشتباه است، شاید روسای جمهوری خود را متقاعد میکرد که از ویتنام خارج شوند و جان میلیونها نفر نجات مییافت؛ اگر فقط.» نیویورکتایمز در گزارشی درباره ویتنام در سالهای پایانی جنگ افغانستان نوشت: اگر به توجیه رفتار آمریکا در ویتنام به عنوان مداخلهای خیرخواهانه به جای اصرار هدفمند بر قدرت امپریالیستی ادامه دهیم، کمتر احتمال دارد مدیران جنگهای بعدی را که دوباره ما را گرفتار نبردهایی بر پایه دروغ یا بهانههای عمیقا گمراهکننده و مبهم کردهاند، به چالش بکشیم. رهبران ما در آن زمان و اکنون اصرار دارند که ایالات متحده «بزرگترین نیروی خیر در جهان» است که چیزی برای خود نمیخواهد و فقط به دنبال شکست «ترور» و آوردن «صلح، ثبات و خودمختاری» به سرزمینهای دیگر است. شواهد چنین ادعایی را تایید نمیکند. ما به بینشی جدید و روشن از رفتار جهانی خود نیاز داریم و ارزیابیای انتقادیتر از گذشته.