شماره ۴۸۹ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۱ بهمن
صفحه را ببند
گپ‌وگفتی با «علی فرامرزی» به بهانه نمایش «طرح واره»‌هایش در گالری سیحون
انسان ارباب طبیعت نیست

آزاده جعفریان | «طرح واره» عنوان تازه‌ترین آثار «علی فرامرزی» است که در گالری سیحون به نمایش در آمده است. طرح واره‌های تکرنگ فرامرزی توجه خاص او را به چشم‌‌اندازهای طبیعی دنبال می‌کنند با این حال ویژگی‌های تازه‌ای هم در خود دارند. علی فرامرزی درسال ۱۳۲۹ در محله قدیمی امام‌زاده یحیی تهران متولد شد و  از همان کودکی به کلاس نقاشی جعفر پتگر رفت. وی از‌‌ همان ابتدا به طراحی و نقاشی از روی طبیعت و چشم‌اندازهای آن پرداخت. فرامرزی در گالری سیحون  10 اثر به نمایش گذاشت که تمام آنها بین ۸ تا ۱۵‌میلیون تومان قیمت‌گذاری شده‌ و به فروش رسیده‌اند. آثار تازه فرامرزی به نوعی اشاره به چیزی بیشتر از طراحی دارد، آثاری که در آنها ترکیب‌بندی و سایرعناصربصری به جز رنگ اهمیت خودشان را دارند. بافت و تکسچر در این دوره از آثار نقاش اهمیت زیادی پیدا کرده‌اند. شاید به این دلیل که زبری وخشونتی درآن‌هاست.
کمی از «طرح واره»‌ها بگویید. این آثار چگونه شکل گرفت؟
از کودکی به دنبال رسیدن به دیوارهای روستایی بودم و اکنون به این‌ طرح‌ها رسیده‌ام. وقتی نوجوان بودم تابستان‌ها به ییلاق می‌رفتیم که برایم خیلی لذتبخش بود و تأثیر آن دوران در کار‌هایم به وضوح دیده می‌شود. قبل از نقاشی‌های شهر‌ها کارهای روستایی‌ام بودند که نقاشی کردم و آن روستا‌ها کم‌کم تبدیل به شهر شدند. درست مثل خودمان که از روستا به سمت شهر آمدیم. آیدین آغداشلو جایی نقل می‌کند و البته از سر لطف می‌گوید؛ من هر وقت درخت‌های تبریزی را می‌بینم یاد علی فرامرزی می‌افتم. اما به هرحال موقعی شد که از خودم این سئوال را کردم تو که یک عمر در شهر زندگی می‌کنی چطور از محیط خودت نگفته‌ای؟ و اینطور شد که به تدریج این اتفاق در نقاشی‌هایم رخ داد و دیوارهای روستایی تبدیل به دیوارهای شهری شد. من حدود سه‌سال پیش در گالری سیحون آثار رنگی‌ام را به نمایش گذاشتم اما این بار با مشورت با آقای سیحون تصمیم گرفتیم برای مکمل شدن دو نمایشگاه آثار سیاه و سفیدم را با عنوان طرح واره به معرض تماشای عموم بگذارم.
در تمام دوره‌های کاری شما طبیعت حضور پررنگی دارد.
بله، در جوانی که درحال آموختن نقاشی بودم خیلی در طبیعت کار کردم. درواقع در کارگاه‌های عمومی برای نقاشی از طبیعت می‌رفتیم و پس از آن به تنهایی نیز برای نقاشی، به طبیعت رجوع می‌کردم و تا سال‌ها این کار را ادامه دادم چون طبیعت با سکوتش و همه حسی که به من می‌داد برایم خیلی جذابیت داشت. این گونه بود که بر اثر مداومت در نقاشی از طبیعت، بعد‌ها هم در آتلیه هم به شکل ذهنی، از طبیعت نقاشی می‌کشیدم. فضاهاي نوستالژيک روستايي که در آن درخت، ديوارها و خانه‌هاي روستايي از المان‌هاي نقاشي‌هايم شده است.
به لحاظ تکنيکي از درخت به‌عنوان خط و عنصر برنده و امتداد دهنده استفاده کرده‌ام. آنچه در درخت‌هايم مشهود است معلق بودنشان است آنها به هیچ جا حتی زمین تعلق ندارند و ريشه در جايي ندارند و در عرض و طول کار پيش مي‌روند و ريشه و بنيادش مشخص نيست. این درخت‌ها بريده شده‌اند و شاخه‌هايش در جايي قطع مي شوند و سطحي را ايجاد مي کنند که این نیز از علاقه‌ام به سطوح می‌آید.
این گرایش به طبیعت در فرهنگ و هنر ایرانی چه پیشینه و جایگاهی دارد؟
همان‌طور که می‌دانید سنت نقاشی ما از مینیاتور می‌آید و در مینیاتور هم طبیعت بعد خیلی مهمی را داراست. ما اگر آن روند را نگاه کنیم و با آن جلو بیاییم در توجه به طبیعت به یک سابقه قوی می‌رسیم. می‌توان گفت در شاخه‌های دیگر هنری هم بحث طبیعت مطرح است و ادبیات یا حتی موسیقی ما هم به نوعی از طبیعت الهام گرفته‌اند. طبیعت درواقع در فرهنگ ما مقدس است مانند آب و درخت که در فرهنگ ما تقدس دارند. به‌عنوان مثال قطع یک درخت هم در فرهنگ مذهبی و هم در فرهنگ عامه قتل نفس محسوب می‌شود یا آب که در فرهنگ مذهبی جنبه‌های خیلی قوی دارد و مهریه فاطمه
 زهرا (س) است و آلوده کردن آن کار ناپسندی محسوب می‌شده. ما هم که قدیمی‌تریم و با آن فرهنگ آشنا هستیم وقتی که در طبیعت قرار می‌گیریم با یک نوع تقدس یا حرمت با آن رفتار می‌کنیم و این در تفکر یا حتی نوع رابطه ما با طبیعت موثر بوده است. وقتی به کارهای کمال‌الملک و شاگردانش هم نظر می‌اندازیم می‌بینیم که طبیعت به اندازه انسان حرمت داشته و انسان و طبیعت توأمان بوده‌اند و خیلی تفکیک نشده‌اند. چون انسان بخشی از طبیعت و طبیعت نیز بخشی از هستی انسان است. شخصا فکر می‌کنم شاید لذت بخش‌ترین ساعات عمرم را در طبیعت گذرانده‌ام.
غلبه فضای شهری در این «طرح واره‌ها» بیشتر از کارهای قبلی شماست. این مجموعه موقعیت خود ما و فرهنگ ما را نمایش می‌دهد.  نظر شما دراین‌باره چیست؟
بله درست است. مي دانيد که در اصل در جامعه شهري، اگر براي يک نسل عقب‌تر برويم، آنها از روستاها به شهرهاي کوچک يا بزرگ کوچ کرده و حالاهمه شهرنشين شده‌اند اما هنوز فرهنگ و نگاه روستايي بين ما هست چراکه ناخواسته به فضاي شهري پرتاب شده‌ايم و اين ما را دچار مشکلات و مسائل اجتماعي و فرهنگي مي‌کند. به همين دليل کمتر نقاشي داريم که بخواهد به مسائل شهر بپردازد يا بخواهد با نگاه تأييد و نوستالژيک، زندگي شهري را نقاشي کند. شهر بزرگ، خيلي محيط آرامش‌دهنده و پذيرنده‌اي نيست، به نظرم تحول و دگرگوني در خودم و شايد اکثريت فرهنگ مردم ما به شدت تغيير پيدا کرده است، انسان در شهر و در گذار، انسان خوشحالي نيست و اتفاقي است که بيرون از اراده آدم‌ها شکل مي‌گيرد و در اين تحول تصميم‌گيرنده نيست. من فکر می‌کنم انسان امروزی در هماهنگی و‌ هارمونی با طبیعت قرار نگرفته بلکه درگیر برتری‌جویی نسبت به طبیعت است و طمع و میل به غلبه کردن که به نوعی از منیت انسان سرچشمه گرفته موجب آن است. بالا‌ترین تکنولوژی‌ها و بهترین دکوراتور‌ها آیا می‌توانند یک کوه بسازند؟ مگر انسان می‌تواند چیزی را نابود کند که قابل تجدید نیست. این رفتار به قول قدیمی‌ها یک جور تیشه به ریشه خویشتن زدن است که جبران‌ناپذیر هم هست. انسان تنها بخشی از طبیعت است و ارباب طبیعت نیست که به خودش اجازه نابودی آن را بدهد.
به نظر شما جایگاه طبیعت در آثار یک نقاش کجاست؟
به گمان من نقاشی با انسان به دنیا می‌آید چراکه وقتی ما چشم باز می‌کنیم فرم، رنگ، نور، شکل و در مجموع عناصر بصری را می‌بینیم و اینها قبل از کلمات معنی پیدا می‌کنند. این تا زمانی که چشم از جهان فرو ببندیم بر قرار خواهد بود. به همین دلیل هم هست که انسان‌ها بدیهی‌ترین و خلاقانه‌ترین صحنه‌ها را در خواب‌های خودشان می‌بینند. جهان ما جهانی تصویری است و تفکر هم براساس تصویر شکل می‌گیرد. من فکر می‌کنم این خصیصه در همه ما انسان‌ها وجود دارد اما فقط نقاشان یا تصویرگران از طریق روش‌هایی که تجربه کرده‌اند یا آموخته‌اند می‌توانند به تصویرشان در آورند. بنابراین بدون بودن در طبیعت هم ذهن می‌تواند تصویرسازی کند منتها برای این‌که نقاش به این تصاویر تنوع، گستردگی، عمق و معنا دهد باید تجربه‌های بصری و تکنیکی را هم کسب کند وگرنه تا یک جایی پیش می‌رود و بعد به ورطه تکرار می‌افتد.


تعداد بازدید :  166