متين مسلم كارشناس روابط بين الملل
دربار جديد سعودي اصرار دارد بگويد با رفتن ملك عبدالله چيزي تغيير نكرده است. ملک سلمان 79ساله روز جمعه در اولين نطق تلویزيوني خود كه از شبكه دولتي عربستان غير مستقيم پخش ميشد اعلام كرد: «بعداز مرگ برادرش ملك عبدالله تغييري در سياستهاي داخلي و خارجي كشورش نخواهد داد.» اعلامي کاملا نا امیدکننده. تردیدهاي قطعي درباره توانایی ملک سلمان در شرایطی که خاورمیانه عربی و خلیج فارس در حساسترین شرایط 50سال گذشته خود به سر میبرد، به نگرانیهایی جدی درباره آینده منطقه و ثبات آن دامن زده است. بهویژه که بحث قدرت و نفوذ ایالات متحده نیز به مسألهای پرابهام ومناقشهانگیز در واشنگتن تبدیل شده و به قدرت رسیدن ملک سلمان سالخورده سنتگرا، بر دامنه این ابهامات و سوالات پيرامون آن به شدت افزوده است. امنيت استراتژيك خاورميانه و حوزه خليجفارس، اينك به ما حق ميدهد سوال كنيم «عربستان ملك سلمان به كدام سو خواهد رفت؟»
شاه سلمان خود میگوید هیچجا!. اما این میتواند بالقوه نگرانکننده باشد. هم بهدلیل ناتوانی او و هم بهدلیل امنیت و ثبات منطقه که ارتباط مستقیمی با سیاستهای سعودی دارد. نگرانکننده و مهم نهتنها برای تهران که حتی برای واشنگتن که طی 4سال گذشته همواره از رهبران سعودی درخواست کرده سیاستهای منطقهای خود را مورد بازنگری قرار دهند. در کوتاه مدت اینکه تغییری در ساختار قدرت عربستان رخ نخواهد داد، شاید عدهای و ازجمله تندروهای کنگره مانند سناتور لیندزی گراهام و سناتور مککین و متحدان آنها در کنگره و نیز اعراب محافظه کار را راضی نگه دارد. اما تا آنجا که به آینده کشورهای عرب و لایههای پنهان اجتماع عربی مربوط میشود چنین رضایت کوتهبینانه و زودگذری، بسیار گمراهکننده و مخاطرهآمیز خواهد بود. رضایتی مهلک که تاکنون مانع از آن شده درک درست و عمیقی از واکنش لايههاي پنهان و بالقوه چالشبرانگیز طبقه متوسط شهري اما مشارکت خواه اجتماعی و طبقه نخبه تحصيل كرده نوگرا و مشارکت طلب سیاسی در برابر ما قرار دهد. این را به این دلیل میگویم که پس از حوادث 11 سپتامبر تا به امروز، تروریسم و عوامل ناامنی خاستگاه خود را در درون همین طبقات ستيزهگر مشاركت طلب، جستوجو کرده، از دل آنها برآمده و به نتایج مرگباری هم دست یافتهاند. تندروهای کنگره ميتوانند براي راضي نگه داشتن خود و دلگرمی سلاطین نفت و گاز چون شيخ تميم، الصباح و آلخليفه و اینک ملک سلمان، همچنان در مواضعشان باقی بمانند. اما بیشک قادر نیستند ضعف بیناییشان در عدم مشاهده شكافهاي پنهان درون جوامع عربي را انكار کنند. به قدرت رسيدن ملک سلمان با هر استانداردی صورت گرفته باشد، در درون خود مطلقا حاوي اين پيام نيست كه جامعه سنتی سعودي و در مقیاس وسیعتر جامعه عرب که تحتتأثیر آن قرار دارد بهزودی و در زمان حیات او تحولي بنيادين را تجربه خواهد كرد. اين از محالات است و خود ملک نیز ادعای آن را ندارد. اما شكي نيست پرنس سلمان 79ساله و بیمار كه حتي از بيان ساده تسليت فوت برادرش شاه عبدالله ناتوان بود، پس از خود (و نه در زمان حياتش) ناخواسته زمینه تحولی بزرگ در جامعه لایهبندی شده کشورش و به احتمال زیاد سایر جوامع عربی را فراهم خواهد کرد. نسل سیاسی فرزندان عبدالعزیز با رفتن فرزند بیست و پنجم او منقرض خواهد شد. تحولی که اساس ژئوپلتیک منطقه و تعریف سنتی از قدرت سياسي را دگرگون خواهد کرد. این همان زمانیست که نه مناسبات قبيلهاي و سنتهاي خانوادگي(فرآيند كنوني انتخاب پادشاهان منطقه)که قدرت اجتماعي و سياسي برگرفته از كنشگري طبقه قدرتمند متوسط شهري و گروههای تحصيل كرده سیاسی که حسی غریب و خطرناک از ناسیونالیزم عربی و سنتگرایی شاخصه اصلی و پیونددهنده شیرازه آنهاست، تعيينكننده مناسبات قدرت و ساختار حاكميت در داخل و ديپلماسي منطقهاي در خارج خواهد بود. دلايل متعددي وجود دارد كه نشان ميدهد شاه عبدالله تا حدودی متوجه این نکته درون اجتماعي شده بود. برداشتن گامهای ولو تبلیغاتی و روبنایی در این زمینه مانند حق رأی زنان و انتخابات شوراهای محلی موید این نکته است. اما ظاهرا بافت مقاوم جامعه عربستان او را از ادامه راه منصرف کرد. این انصراف تنها بهدلیل مقاومت سنتگرایان صورت نگرفت، بلکه شاید بیشتر به این علت بود که طبقات سیاسی و اجتماعی مدرن، اعتماد و اعتقاد خود را به حاکمیت از دست داده بودند و ترجيح دادند شاه را همراهی نكرده و مستقلا پروسه تحولگرایی موردنظرشان را دنبال کنند. اکنون نیز دلیلی وجود ندارد باور کنیم این دیدگاه تغییر کرده است، همانگونه که ملک سلمان هم گفت بنا نیست چیزی تغییر کند. با این وضع آیا حق داریم کماکان نگران باشیم؟