چند سال پیش تنبیه غیرمتعارف یک دانشآموز با کابل برق در یکی از مدارس جنوب کشور منجر به مرگ او شد و امسال نیز قتل یک معلم توسط شاگردی که با چاقو به او حمله کرده بود تا مدتی فضای رسانهای کشور و وجدان عمومی جامعه را درگیر خود ساخت. در همان زمان که مرگ دانشآموز جنوبی بر اثر تنبیه با کابل در روزنامهها و سایتهای خبری بازتاب گستردهای یافت، یکی از همکاران روزنامهنگار روی ایده جالبی برای ساخت یک فیلم مستند کار میکرد که در آن، وضعیت ۳ دانشآموز در ۳ فضای متفاوت مورد مطالعه قرار میگرفت. در واقع قصد بر این بود که در فیلم مورد نظر بدون هیچ قضاوتی شاهد ۳ مدل تربیتی متفاوت باشیم. به هر حال آن فیلم هم مانند بسیاری فیلمهای دیگر که مقابل دوربین نمیروند، به رغم مفید و حتی ضروری بودنش ساخته نشد و شاید خود آن همکار قدیمی هم امروز دیگر یادش نکند. این خاطره تقریباً از ذهنم پاک شده بود تا همین چند روز پیش که فیلمی کانادایی دیدم با عنوان «موسیو لازار» یا همان «آقای لازار» خودمان، ساخته فیلیپ فالاردیو. داستان فیلم، خیلی کوتاه و مختصر این بود که: «خانم معلمی در یکی از مدارس کانادا به دلایلی دست به خودکشی میزند و در حالی که مدیریت مدرسه برای پیدا کردن جایگزین برای او دچار مشکل است سروکله موسیو لازار به عنوان معلم جایگزین پیدا میشود. آقای لازاری که اصالتاً اهل الجزایر است و در اولین گام همین تفاوت فرهنگی بزرگترین مشکل او برای ادامه کارش به نظر میرسد. برقراری ارتباط با بچهها و سعی در پاک کردن خاطر بد صحنه خودکشی معلم قبلی مهمترین چالش آقای لازار در اولین گام است...» نکتهای که برای نگارنده این سطور به عنوان مخاطب این فیلم جالب توجه بود، تفاوتهای چشمگیر نحوه آموزش در فرهنگ غربی در مقایسه با فرهنگ شرقی بود. اصول بدیهی و پذیرفته شدهای که به قوانین قابل احترام و نانوشته میمانند و حال آنکه در نقطهای دیگر از این دنیای بزرگ به رغم تاکیدات قانونی، قابلیت اجرایی آنها اغلب نادیده گرفته میشوند. بحث تعلیم و تربیت اقلیم و جغرافیا و فرهنگ نمیشناسد هرچند مصداقها و اولویتها قطعاً در نقاط مختلف این کره خاکی هر یک تعریف خاص خود را دارند. نقش معلم به عنوان شکل دهنده بخشی از شخصیت و افکار نسلی که قرار است فردای یک کشور را در مشت خود بگیرند غیرقابل انکار است و شاید درست به همین دلیل لازم است در سپردن این مسئولیت کمال دقت و موشکافی از سوی دستاندرکاران امر مبذول شود. به بیان سادهتر تنها اشاره لسانی به این واقعیت مُسلم که معلمی شغل انبیاست دردی را دوا نمیکند و اهمیت موضوع را برای فردی که حتی واجد کمترین شرایط لازم برای بر عهده گرفتن این مسئولیت خطیر نیست، روشن نمیسازد. موسیو لازار داستان ما نیز به لحاظ قوانین و عرف پذیرفته شده در جامعه کانادا، معلم ایدهآلی برای تربیت دانشآموزان آن دیار محسوب نمیشد اما شاید تنها مای مخاطب این مطلب را دریافتیم که او میتوانست بهترین شانس بچههای آن کلاس برای فهمیدن و یاد گرفتن آنچه شایستهاش هستند باشد. این میان بر ماست که فراموش نکنیم امثال موسیو لازارها - شوربختانه - بر خلاف اتفاقی که در فیلم میافتد همین طور ناگهانی و بیخبر در بزنگاه احتیاج از در وارد نمیشوند و این مسئولان و متولیان امر آموزش هستند که باید در پی یافتن و پرورش امثال آنها و به کار گماردنشان باشند.