شهروند | «من در طول مسیر زندگی خوششانس بودم؛ شانس به این معنا که صدها نکته جمع شده و تبدیل به یک موقعیت برای طی کردن مسیر میشود.» اینها را استاد غلامحسین امیرخانی در مراسمی که برای نکوداشت وی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شده بود، گفت. مراسمی که همزمان با سالروز تولد 75 سالگی استاد امیرخانی برگزار شده بود و اساتید هنر خوشنویسی و شاعران، هر کدام براساس هنری که داشتند، شعر سروده شده خود را به استاد تقدیم کردند یا تابلوی خوشنویسی شده را به وی هدیه دادند. ضمن اینکه در این مراسم کتاب زندگینامه استاد امیرخانی به مدعوین داده شد؛ اما استاد امیرخانی در این مراسم به این مسأله اشاره کرد که استادان و فرهیختگان زیادی در طول عمر 70 ساله اوسهیم بودند و او را همراهی کردند ازجمله والدینش که از 4 سالگی نوشتن را به او آموختند: «در این لحظه اگر هر کسی جای من باشد در مقابل چنین گفتار از شخصیتهایی ترجیح میدهد که سکوت کند. بنده در این نکوداشت زبان سپاسگزاری از اساتیدی که در این محفل حضور یافته و حتی کسانی که از شهرستانها آمدهاند، ندارم. ما در یک نیرویی باهم مشترک هستیم که همان محبت و عشق است که در دل همه ما موج میزند. ما در این کار به دنبال نام و نان نیستیم نه اینکه بینیاز باشیم بلکه انتخاب اولمان نام و نان نیست.» استاد امیرخانی به مسأله شانس به این شکل اشاره دارد که در زندگیاش خوش شانس بوده است. شانس به این معنا که صدها نکته جمع شده و تبدیل به یک موقعیت برای او شده است. او، اولین شانس زندگیاش را مادرش دانست: «شاید نشنیدم که مادری مثل مادر من باشد. مادران در لحظه وداع میخواهند که عزیزترینشان را در آغوش بکشند، نفس او را حس کنند و این در دلشان است که بعد از او این عزیز زندگی میکند؛ اما مادر من در لحظه وداع بیش از 4 بار با اشاره مرا به بیرون از اتاق هدایت کرد تا در لحظه جان دادن او را نبینم و آزرده نشوم که بنده هم اطاعت کردم. شانس دیگر زندگیام پدرم بود که سختیهای موقعیت کشور در زمان جنگ جهانی اول و دوم را درک کرده بود؛ صبر، اطاعت و قناعت در وجودش بود و لحظهای ندیدم که او ناشکری کند. شانس دیگرم همسرم بود که در همه حال در کنارم بوده و همچنین استاد میرخانی و اساتید دیگری که از محضرشان استفاده کردم.»