اسماعیل آمری 25 ساله لیسانس فلسفه
نوعدوستی یعنی قانونطلاییاخلاقی. چیزی که تحتعنوان Golden Rule شناخته میشود. قانونطلاییاخلاق، میان همه انسانها، همه اقوام و سنتها، تمام مردم دنیا، اعم از آسیایی و آمریکایی، عرب و ... و در تمام زمانها، پذیرفته بوده و هست. این قانون، قرائتهای متفاوتی دارد. اما مهمترین و اصلیترین قرائت آن، این است که: با دیگران آنطوری رفتار کن که اگر در جای او بودی، در شرایط مشابه، دوست داشته باشی با تو همانگونه رفتار شود. این یعنی نوعدوستی. یعنی اینکه بتوانی خودت را در جای دیگران و در شرایط مشابه با آنها تصور کنی؛ آنگاه طوری با آنها رفتار کن/ طوری رفتار نکن که دوست داری/ دوست نداری، با تو آنگونه رفتار شود/ نشود.
اینکه من تا امروز، نوعدوستی کردهام یا نه و اینکه در زندگیام نوعدوست بودهام یا خیر را دیگران باید بگویند. اما هر انسانی، خود میتواند تصوری از کاری که انجام میدهد داشته باشد. یعنی اینکه ملتفت باشد این کار صحیح است یا خیر. در زندگی هرکسی شرایطی پیش میآید که محکی برای سنجش نوعدوستی است. من هم از این قضیه، مستثنا نیستم. فکر میکنم در یکی از شبهای زمستان پارسال، رفتار نوعدوستانهای انجام دادم. در راه خانه بودم. پول زیادی نداشتم. تمام پول داخل جیبم 10هزارتومان بود. دخترکی که گل میفروخت، سر چهارراه جلوی خودروها را میگرفت تا به آنها گل بفروشد. من درون تاکسی، نشسته بودم که دخترک جلو آمد و با نگاهی معصومانه گفت، سرده. یکی از این گلهارو بخر تا زودتر برم خونه. نمیدانم چه شد که سرمای بیرون را در تمام تنم احساس کردم. پولم را از جیبم درآوردم. هزینه تاکسی را حساب کردم و همانجا پیاده شدم. 9هزار تومان باقی مانده را به دخترک دادم و همه گلهای باقیماندهاش را خریدم. باقی پولش را هم برای خودش گذاشتم. دیگر پولی برایم نمانده بود. آن شب تا خانه پیاده رفتم.