شماره ۲۵۱۵ | ۱۴۰۱ چهارشنبه ۷ ارديبهشت
صفحه را ببند
چند روایت از ماجرای پزشکی که کار داوطلبانه، مهم‌ترین عهد زندگی‌اش است
زلزله بم،‌ مسیر زندگی‌ام را عوض کرد

فاطمه عسگری‌نیا| زلزله بم حادثه تلخی بود که از حافظه مردم پاک نمی‌شود. زلزله ویرانگری که داغ بزرگی بر دل ملت ایران و به خصوص مردم بی‌پناه شهر بم گذاشت و مسیر زندگی بسیاری از ساکنان این شهر را عوض کرد. دکتر غلامرضا صدیقی آن روزها تازه از خدمت سربازی مرخص شده بود و مشغول برنامه‌ریزی برای آینده پزشکی خود بود. بعد از این زلزله و داغ اعضای خانواده‌اش‏، هم نگاهش به زندگی عوض شد، هم مسیر زندگی‌اش حسابی تغییر کرد. پزشکی که در زلزله بم با خود و خدایش عهدی جاودانه بست تا در رخت داوطلبی هر آنچه در توان دارد برای کمک به مردم چه در زمان حوادث چه غیر حوادث به کار گیرد. حالا بعد از گذشت 19 سال سر این عهد و پیمان قرص و محکم ایستاده است. او کسی است که هم اولین مرکز درمانی تخصصی را در ریگان به عنوان محروم‌ترین منطقه بم از لحاظ خدمات بهداشتی و درمانی احداث کرده هم با احداث اولین و تنها بخش تخصصی مراقبت‌های ویژه کودکان، سالانه جان 700 کودک نیازمند به این امکانات درمانی را نجات می‌دهد. دکتر صدیقی، متخصص کودکان و فوق تخصص آسم و آلرژی حتی در مقام استاد دانشگاه هم دست از فعالیت‌های داوطلبانه برنداشته و با تشکیل تیمی از پزشکان متخصص که همه روزی دانشجویان خود او بوده‌اند، کار سرکشی و ارائه خدمات درمانی به مردم مناطق محروم کشور را دنبال می‌کند.

نیمه‌های شب بود که زمین لرزید، فقط صدای جیغ و فریاد مردم از گوشه و کنار شهر شنیده می‌شد. ترک‌های ریز و درشت وحشتناکی بر پیکر خانه نشسته بود. مات و مبهوت از آنچه اتفاق افتاده بود در میانه خانه ایستاده بود و به دیواری نگاه می‌کرد که کج شده بود و اگر می‌ریخت جان سالم به در نمی‌برد: «دیوار کامل کج شده بود، اما انگار کسی نگهش داشته بود تا از آن مهلکه فرار کنم. از خانه بیرون زدم و با پس‌لرزه دوم دیوار سریعا فرو ریخت، انگار قیامتی در شهر به پا شده بود، مشابه همان چیزی که در سوره تکفیر آمده است.»
ساعتی از وقوع زلزله نگذشته بود که نیروهای هلال احمر در منطقه زلزله‌زده حاضر شدند: «شهر پر از تشویش و به هم ریختگی و آوار بود. هر کسی بر سر خرابه‌های خانه‌اش در پی عزیزانش می‌گشت و این امدادگران جمعیت هلال احمر بودند که از یک طرف پا به پای مردم شهر اشک می‌ریختند، از یک طرف در میان ویرانه‌ها در پی مردم مانده زیر آوار می‌گشتند. این صحنه تلنگری بزرگ برای من بود تا فعالیت داوطلبانه در جمعیت هلال احمر را شروع کنم.»
دکتر صدیقی جوان از همان روزهای نخست رخت داوطلبی هلال احمر به تن کرد و به کمک مردم شهرش شتافت: «انتقال مجروحان زلزله به کرمان را با ماشین شخصی خودم انجام می‌دادم و اولین محموله سرم اهدایی از یک شرکت داروسازی در کرمان را خودم در راه برگشت از انتقال مصدومان، به بم رساندم.»

عهدی که در بم بستم
دکتر که در همان زلزله 20 تن از اعضای نزدیک خانواده‌اش را از دست داده بود، با خود عهد بست که تا آخر عمر در چنین حوادثی داوطلبانه به یاری مردم بیاید. او می‌گوید: «اگر حضور و یاری داوطلبانه امدادگران هلال احمر در آن روزهای تلخ نبود، غم مردم بم سنگین‌تر می‌شد. من در میان همان آوار‌های شهر با بغض و دل خونی که داشتم عهد بستم خود را وقف مردم نیازمند کنم.»
دو سال بعد از زلزله بم هنوز نیروهای امدادی از صلیب سرخ و هلال احمر کشورهای مسلمان در منطقه بم حضور داشتند و این حضور نیازمند ساماندهی بود. به خاطر همین، دکتر صدیقی با برگزاری اولین انتخابات نظام پزشکی بم در این مسیر تلاش کرد: «تعداد «ان‌جی‌او»های پزشکی که از سراسر دنیا در منطقه حاضر بودند زیاد بود. خیلی‌ها در این میان به دنبال سودجویی بودند. در برابر پزشکان داوطلب و دلسوز، پزشکان قلابی هم کم نبودند که سعی می‌کردند در بم دنبال اهداف خود باشند. لذا تشکیل نظام پزشکی بم خیلی ضروری بود. با برگزاری انتخابات بیشترین آرا را در میان پزشکان حاضر کسب کردم و به عنوان نایب رئیس سازمان نظام پزشکی بم به مدت 4 سال انتخاب شدم. از همان لحظه نخست به پایش این فعالیت‌ها در بم پرداختیم. کیفیت فعالیت‌های ما به گونه‌ای بود که سال 85 به عنوان پزشک نمونه در بم انتخاب شدم.»

دو ساعت فاصله تا نزدیک‌ترین مرکز درمانی
چندین کشور آن سال‌ها در بم «ان‌جی‌او» داشتند و از آمریکا تا پاکستان آنجا کمپ و درمانگاه دایر کرده بودند. برنامه‌ریزی فعالیت‌های این مراکز  با مرکز بهداشت و نظام پزشکی بود. پایش و رصد این مراکز و همچنین شناسایی افراد سودجو که لباس پزشکی به تن کرده بودند بر عهده مرکز بهداشت و نظام پزشکی قرار داشت. چند سالی گذشت. غلامرضا صدیقی بعد از تکمیل دوره تخصصی در دانشگاه تهران، دوباره تصمیم گرفت به بم برگردد و در یکی از محروم‌ترین مناطق این شهر یعنی ریگان، طرحش را بگذراند. او می‌گوید: «من اولین متخصصی بودم که کارش را در ریگان شروع می‌کرد. همیشه پزشکان دوره‌های طرح خود را در این منطقه می‌گذراندند و می‌رفتند؛ کسی اینجا ماندگار نمی‌شد.»
پایش که به ریگان رسید، تازه دستش آمد که چرا هیچ پزشکی هیچ‌وقت در این روستا نمانده بود. خبری از امکانات اولیه زندگی و خدمات بهداشت و درمان نبود. اولین درمانگاه 160 کیلومتر با ریگان فاصله داشت. همین شد که کلینیک ریگان را با هزینه شخصی احداث و آن را وقف دانشگاه علوم پزشکی کرد. او می‌گوید: «اگر فردی بیمار می‌شد، بیش از دو ساعت باید با ماشین طی می‌کردند تا به نزدیک‌ترین درمانگاه برسند. این یعنی زمان طلایی برای نجات فرد بیمار از دست می‌رفت. درمانگاه ریگان‏ کمک بزرگی به سلامت، بهداشت و درمان این منطقه بود.»

150 ویزیت در روز
این روزها بیش از 150 نفر در روز در درمانگاه ریگان ویزیت می‌شوند و تمام تخصص‌های پزشکی در این کلینیک حضور دارند؛ کلینیکی که هزینه ساخت آن از طریق درآمد حاصل از نخلستان دکتر صدیقی تامین شد. این پزشک 48 ساله می‌گوید: «هنوز نذری را که آن روز زلزله در دلم داشتم از یاد نبرده‌ام. انگار کسی می‌خواست به من فرصت دوباره‌ای بدهد و من باید از این فرصت بهترین استفاده را کنم. قبل از ساخت درمانگاه، یک سال در ریگان و بم سیل شدید آمد و تعدادی از بچه‌های سیل‌زده را برای درمان به مطب من آورده بودند. اما نبود امکانات باعث مرگ این کودکان شد. وقتی با این اتفاق مواجه شدم، انگار صدایی درون من گفت که اگر می‌خواهی کاری کنی،‏ حالا وقتش است. این شد که تصمیم به ساخت درمانگاه گرفتم.»

تشکیل تیم‌های داوطلبی

حدود 6 سال است که بخش مراقبت‌های ویژه کودکان مرکز درمانی بم را راه‌اندازی کرده و خودش مسئولیت آن را بر عهده دارد. این تنها بخش مراقبت‌های ویژه کرمان است و 12 تخت در آن، ماهیانه 60 تا 70 کودک بدحال را پذیرش می‌کند؛ کودکانی که تا قبل از راه‌اندازی این بخش برای درمان و معالجه باید خودشان را به شیراز و یزد می‌رساندند. دکتر صدیقی می‌گوید: «برای بزرگ‌ترین استان کشور‏، تنها 12 تخت مراقبت‌های ویژه کودکان بسیار کم است و ما نیاز به گسترش این مرکز داریم. تاسوعا و عاشورای امسال بود که مردم و خیران با نذرهای خود‏، به تجهیز این مرکز کمک کردند و امیدوارم این کمک‌ها ادامه پیدا کند.»
این استادیار دانشگاه دانشجویان را به تشکیل تیم‌های داوطلبی و فعالیت در مناطق محروم دعوت می‌کند. فهرج، ریگان و قلعه گنج از روستاهایی هستند که در سال‌های گذشته از خدمات داوطلبانه او و دیگر همکاران و دانشجویانش بهره‌مند شده‌اند. او می‌گوید: «تجربه‌های بم هنوز هم برای من درس‌آموخته‌های بزرگی دارد. از این تجربه‌ها در راه‌اندازی تیم‌ها و کاروان‌های سلامت به مناطق محروم استفاده می‌کنم و همچنان یادم هست که چه عهدی با خود بسته بودم.»

 


تعداد بازدید :  282