شماره ۲۵۰۷ | ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۸ فروردين
صفحه را ببند
اعترافات عجیب قاتل مجنون بعد از حمله مرگبار به یک مرد 70 ساله در نازی‌آباد
اشباح از من خواستندپیرمرد را بکشم!

سیما فراهانی| رفتارهای عجیبی دارد. مرتب از توهماتش می‌گوید. اینکه چه کسانی به او دستور دادند تا پیرمرد بی‌گناه را به قتل برساند. یک‌بار می‌گوید که مادرش را دیده و به دستور او این قتل را مرتکب شده و یک‌بار هم دو زن ناشناس را مقصر این ماجرا می‌داند. هر چه هست بی‌دلیل در خیابان به یک پیرمرد حمله کرده و او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده است. اما سلامت روحی درستی ندارد و در اعترافاتش هربار موضوع عجیب‌وغریبی را مطرح می‌کند. ماموران پلیس پایتخت این قاتل مجنون را درست 30 دقیقه پس از جنایت جنون‌آمیزش دستگیر کردند.
ظهر پنجشنبه 25 فروردین ماه بود. پیرمردی از اهالی نازی‌آباد پس از خرید، در حال رفتن به خانه‌اش بود که ناگهان پسری جوان به او حمله کرد. بی‌آنکه حرفی بزند این پیرمرد را هدف ضربات متعدد چاقو قرار داد و در مقابل چشمان وحشت‌زده مردم، پا به فرار گذاشت. اهالی خیابان هزار دستگاه، در حالی که ترسیده بودند، بلافاصله وقوع این درگیری خونین را به مرکز فوریت‌های پلیسی 110 گزارش دادند. با اعلام این خبر، نیروهای گشت کلانتری 130 نازی‌آباد به طرف محل حادثه حرکت کردند. دقایقی بعد، ماموران با پیرمرد 70 ساله‌ای رو‌به‌رو شدند که بر اثر واردشدن ضربات پیاپی چاقو از ناحیه کمر، سینه، شکم و پهلو با خون‌ریزی شدید، نقش بر زمین شده بود.
حمله در مقابل چشمان وحشت‌زده مردم
همان لحظه امدادگران اورژانس که همزمان با پلیس به محل وقوع حادثه رسیده بودند، پیکر غرق در خون این پیرمرد را به بیمارستان انتقال دادند. تلاش برای نجات جان این پیرمرد آغاز شد، ولی نتیجه‌بخش نبود و او به دلیل اصابت هفت ضربه چاقو جان خود را از دست داد.
با مرگ این پیرمرد موضوع به محمدرضا صاحب‌جمعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی تهران اطلاع داده شد و تحقیقات در این‌خصوص کلید خورد. شاهدان این ماجرا در تحقیقات به ماموران پلیس گفتند: «این پیرمرد از اهالی همین خیابان است. او برای خرید از خانه خارج شده بود، اما ناگهان پسری جوان بی‌دلیل و بدون هیچ حرفی به او حمله کرد.»
در تصاویر دوربین‌ها و چهره‌نگاری شاهدان، تصویر متهم به دست آمد و ماموران کلانتری خیلی زود دریافتند که او از اهالی همان محله نازی‌آباد است. بنابراین هویت و مخفیگاه قاتل شناسایی شد.
تیم پلیسی پس از دریافت این اطلاعات مهم، راهی مخفیگاه قاتل 34 ساله شدند. متهم در خانه‌اش بود و لباس‌هایش نیز همچنان خونین بود. او قصد فرار از دست پلیس را داشت که درنهایت پس از چند دقیقه تعقیب و مراقبت در پشت‌بام خانه‌اش دستگیر شد.
خشم مردم
در ادامه ماموران کلانتری موفق شدند آلت قتاله‌ای که متهم قبل از حضور ماموران پلیس از پنجره به خیابان پرتاب کرده بود نیز کشف کنند. همچنین هنگام انتقال قاتل به اداره پلیس، عده‌ای از شاهدان عینی که ناظر جنایت این فرد بودند، با هجوم آوردن به سوی قاتل، قصد کتک‌زدن قاتل را داشتند که باتوجه به امکان متواری‌شدن قاتل، ماموران پلیس یک تیرهوایی شلیک کردند.
درنهایت متهم پریشان تحت بازجویی قرار گرفت. با این حال، صحبت‌های عجیبی را مطرح کرد. او رفتارهای غیرعادی داشت. به‌طوری‌که تیم اولیه پزشکی‌قانونی سلامت روانی او را تایید نکرد. بنابراین به دستور بازپرس، او در بیمارستان روانی بستری شد تا تحقیقات درباره این پرونده و سلامت روانی او ادامه یابد.

اعترافات عجیب

شایان که 30 سال دارد، خودش هم متوجه نیست که چه می‌گوید. اعتیاد به ماری‌جوانا دارد. گویا همین اعتیادش هم باعث توهمات ذهنی او شده است. این پسر در گفت‌وگو با «شهروند» ماجرای این جنایت را روایت کرد:
 مقتول را می‌شناختی؟
نه، اصلا. اولین بار بود که او را در خیابان دیدم. حتی الان چهره‌اش اصلا یادم نیست.
 پس چرا او را کشتی؟
نمی‌خواستم کسی را بکشم. به من دستور دادند تا او را به قتل برسانم. اگر این کار را نمی‌کردم ممکن بود خودم کشته شوم.
 چه کسی به تو دستور قتل داد؟
داشتم در خیابان راه می‌رفتم که ناگهان چهره دو زن را دیدم. به من گفتند برو و این پیرمردی که از روبه‌رو می‌آید بکش. سعی کردم به آنها توجهی نکنم، ولی اصلا رهایم نکردند. گفتند حتما باید او را بکشی. وگرنه تو را می‌کشیم. می‌دانستم اگر این کار را نکنم مرا اذیت می‌کنند.
 همیشه چهره آن زن‌ها را می‌بینی؟
بیشتر وقت‌ها اشباح و ارواح در چهره‌های مختلف برای من ظاهر می‌شوند و درخواست‌های مختلفی دارند. این بار از من خواستند که آن پیرمرد را بکشم.
 چهره زن‌ها را می‌شناختی؟
نه اصلا برایم آشنا نبودند. البته تا آنجایی که یادم می‌آید فکر می‌کنم که لحظه قتل چهره مادرم در نظرم آمد. بله، درست است. مادرم گفت که او را بکشم.
 مادرت یا آن دو زن جوان؟
مادرم بود. چهره او به نظرم آمد. از من خواست مقتول را بکشم. مرتب می‌گفت بزن چاقو بزن. می‌خواستم بی‌اهمیت باشم، ولی نشد. صدا بیشتر شد. من هم او را کشتم.
 چاقو برای چی همراهت بود؟
مدت زیادی است که ارواح و اشباح مرا اذیت می‌کنند. اصلا امنیت ندارم. مرتب احساس می‌کنم که به زودی کشته می‌شوم. برای همین، به خاطر حس امنیت، چاقو همراهم می‌بردم که اگر در معرض خطر قرار گرفتم بتوانم از خودم دفاع کنم.
 اعتیاد داری؟
من سال‌هاست که ماری‌جوانا مصرف می‌کنم. حدودا 10 سال است.


تعداد بازدید :  366