حسین سناپور در نوشتاری در صفحه شخصیاش با نگاه به کتاب «عجوزک و عیاران» محمود دولتآبادی از «عیاران و تجلیل هوش» نوشته است.
قسمتهایی از متن او چنین است: «بهتازهگی آقای دولتآبادی از «هزارویکشب» دو قصه آن را -که مربوط به دلیله محتاله است- انتخاب کرده و با نام «عجوزک و عیاران» در نشر چشمه منتشر کرده است. در مقدمهای کوتاه (که کاش هر چه بلندتر میشد و مفصلتر) هم گفته است که جذابیتهای قصهگویی و راه و رسم عیاری و اساسا توجه به این پیشینه در ادبیات (که بخشی از آن هم مربوط به ایران است) دلیل چنین انتخابی بوده است... قصههای کتاب عجوزک و عیاران یکی از انواع داستانهای هزارویکشب هستند، یعنی از همان جنس «سمک عیار» و کارهای مشابه که کسی با هوشی بسیار مشکلاتی را حل میکند یا مشکلاتی را برای دیگران بهوجود میآورد. بهکارگیری هوش اساس چنین قصههایی است و عیاران اگر مورد توجه و تجلیل بودهاند و قصههایشان تا هنوز خواندنی، بهخاطر همین هوشی است که در کارهاشان بهکار میگیرند. یعنی گرچه عیاران در مثلا سمک عیار جنگ و گریز هم میکنند، اما آنچه مهم است و مایه عیاری سمک همان هوش اوست در حل مسائل پیچیده. گمانم در فرهنگ و زمانهای که حتی شاعران و متفکرانش اغلب توصیه به توسل و تسلیم در برابر سرنوشت و بیفایدگی عقل میکردهاند، چنین توجه و تجلیلی از عقل چقدر میتوانسته غریب باشد و چهبسا فقط هم در چنین قصههای جذابی قابلیت تفهیم و پذیرش داشته است. یا اصلا فقط در داستانهای عیاری یا جنایی (که نمونههایش را من در پیشینه ادبیمان سراغ ندارم) میتوان تمام کارکرد هوش را خوب دید و سنجید. چنان که در داستانها و فیلمهای غربی هم چنین است. شخصیتهای قصههای عیاری معمولا حقهبازانی هستند که سرِ آدمها یا دستگاههای بهشدت قوی و کنترلشده کلاه میگذارند، درست همان کاری که دلیله محتاله در همین کتاب عجوزک و عیاران کرده است... .»