مرضیه موسوی | مثل اثر انگشت منحصر به فردی که هر فرد از خود به جا میگذارد، حادثه هم ویژگیهای منحصر به فردی برای خود دارد که زاییده زمان و مکان و شرایط محیطی مختلفی است. زلزله بم اگر در ساعتی به جز 5:26 دقیقه صبح رخ میداد، شهری به جز بم بود و ... ، با تغییر هر پارامتری خسارتها و تاثیر دیگری از خود به جا میگذاشت. این میزان از آسیبپذیر بودن در برابر چنین حوادثی را، تنها با کنترل شرایط انگشتشماری میتوان کم کرد؛ اقداماتی که برای آمادگی سیستم مدیریت بحران کشور میتوان انجام داد و آمادگی مردم در شهرها و روستاهای مختلف برای رویارویی با حوادث و بحرانها. «علی حافظیان» مسئول ستاد امدادرسانی جمعیت هلال احمر در زلزله بم بوده. او میگوید :«صبح 5 دی ماه 1382، دمای هوای بم 5 درجه زیر صفر بود. مردم در خانههای خود خواب بودند و تعداد کمی از آنها با پیشلرزههای قبلی حاضر شده بودند بیرون از خانه و در جای امن بمانند. زلزله وقتی آمد که تقریبا همه شهر در خواب بود و بازار و مدارس و ... تعطیل بودند. اغلب مردم هیچ آمادگیای برای مقابله با زلزله اصلی نداشتند. نه تنها مردم، بلکه سیستم مدیریت بحران هم آمادگی قبلیای برای مقابله با حوادث نداشت.» در هجدهمین سالگرد زلزله بم، گوشههایی از شرایط آن روزهای بم را مرور میکنیم.
به ارگ اعتماد کرده بودیم
جای خالی امکانسنجی در شهرهای مختلف کشور خالی بود. خبری از اصول ساخت و ساز در شهرها به چشم نمیخورد. مردم بم هم به قدمت چندین و چند ساله ارگ اعتماد کرده و اغلب خانهها را از خشت و گل میساختند. حافظیان میگوید :«بعد از حادثه سردرگمی شدیدی در امدادرسانی به چشم میخورد. کسی برای چنین حادثه بزرگی آماده نبود. زیرساختهای شهر از بین رفته بود و تا رسیدن اولین نیروهای کمکی، زمان زیادی از دست رفت. حدود 95 درصد نجاتیافتهها از زیر آوار را خود خانوادههای بم از مرگ نجات داده بودند. بقیه افراد اگر هم زنده بودند به دلیل تردد اشتباه روی آوار و دیر رسیدن نیروهای امدادی به شهر، جان خود را از دست دادند.»
بیشترین خرابیها در مرکز شهر رخ داده بود. ویرانیای که تا به چشم نمیدیدی، باورت نمیشد: «من ساکن بم بودم، اما زمان زمینلرزه در شهر کرمان بودم. از جاده زمینی خودم را به بم رساندم. هرچه به بیرون شهر نزدیکتر بودیم، خرابیها کمتر بود. اما به محض رسیدن به مرکز شهر عمق فاجعه را از نزدیک دیدیم. زلزله حدود 40 هزار نفر را به کام مرگ کشانده بود و افراد زیادی مجروح شده بودند.» و این تازه ابتدای راه طولانیای بود که هلال احمر برای سامان دادن به مردم زلزلهزده در پیش داشت. حافظیان میگوید: «ما از تجربههای بویین زهرا و رودبار هیچ درس عبرتی نگرفته بودیم. آنچه در حوادث گذشته بر ما در مدیریت بحران گذشته بود، در حوادث بعدی مورد استفاده قرار نگرفت.»
کمکهایی که به شهر بم میرسید به دلایل مختلف قابل استفاده نبود؛ حجم تفکیکنشدهای از لباسهای نو و دست دوم که روی هم تلنبار شده، والور و بخاریهایی که زیر حجم بزرگی از وسایل دیگر، در کامیونها له شده و ... کمکهای بیثمری بود که به این منطقه میرسید. کمپهای اسکان موقت خارج از شهر دایر شدند، اما مردم تمایل چندانی برای دور شدن از ویرانههای خانه خود نداشتند، چراکه دزدی و ناامنی شایع شده بود. حافظیان میگوید :«سیل چادر و پتو بود که به بم میرسید، اما کسی توجه نداشت که مردم به جز چادر و پتو به اقلام دیگر هم نیاز داشتند. پدهای بهداشتی برای زنان، لباسهای مناسب فصل، دارو و ... در منطقه وجود نداشت. از طرفی حجم زیادی از لباسهای دست دوم از طرف مردم به زلزلهزدهها اهدا شده بود که قابل پوشیدن نبودند.»
اطلاعات بهروزی از جمعیت شهر و خانوارها در دست نبود. با گذشت چند روز از زلزله، دفترچههای امدادی از راه رسید، اما به دلیل نبود همین اطلاعات جمعیتی و خانوار در بم، مشکلات تازهای برای توزیع اقلام سر باز کرد. مسئول ستاد امدادرسانی جمعیت هلال احمر در زلزله بم میگوید: «سه برابر جمعیتی که از زلزله متاثر شده بود، در این منطقه دفترچه امدادی توزیع شد، چون افراد زیادی برای سوءاستفاده و دریافت خدمات رایگان به بم آمده بودند. از طرفی خانوادههای داغدیدهای بودند که خدمات مناسب به آنها نمیرسید. همه اینها به دلیل نبودن بانک اطلاعاتی جامع و کاملی از خانوادهها و جمعیت هر خانوار بود. هلال احمر بیمارستانی صحرایی در نزدیکی شهر دایر کرد تا به مصدومان خدماترسانی کند، همچنین افرادی مثل زنان باردار و بیماران بتوانند نیازهای درمانی و بهداشتی را برطرف کنند. اما صحبت از امکانات بهروز این بیمارستان صحرایی و در بوق و کرنا کردن آن باعث شد سیل زیادی از مردم برای دریافت خدمات درمانی رایگان به این بیمارستان صحرایی بیایند و درواقع شانس استفاده از این خدمات برای مردم متاثر از زلزله و حادثهدیده کمتر میشد.»
رنجی که زلزله در بم بر جای گذاشت
86 نفر از اعضای خانواده و اقوامش را در زلزله بم از دست داده است. حادثه تلخی که گرچه او و همسر و فرزندانش از آن جان سالم به در بردند، اما ویرانهای از خانه و جسم بیجان برادران و خواهران و دیگر اعضای خانوادهاش را روی دست او گذاشت. حافظیان میگوید :«60 درصد کشتهشدگان زلزله بم را نوجوانان بین 9 تا 16 سال تشکیل میدادند. این افراد اگر زنده بودند حتما امروز سر و سامانی گرفته و برای خودشان خانه و زندگی مستقلی تشکیل میدادند. میتوانید رنجی که این مصیبت بر سر مردم بم آورد را متصور شوید؟»
از جمعیت 12 هزار نفریای میگوید که بعد از زلزله خودشان را به فرودگاه بم رسانده بودند؛ سالن بزرگ و تاریکی که تمام شیشههایش فرو ریخته و هیچ امکاناتی برای نگهداری از این تعداد مجروح در آن وجود نداشت: «به دلیل نداشتن آمادگی و برنامه قبلی، هیچ خبری از اولویتبندی و تریاژ بیماران نبود. افرادی که آسیب زیادی ندیده بودند و با شکستگی دست و جراحت جزیی، خودشان را به پروازها میرساندند، اما افرادی که خونریزی داخلی داشتند یا صدمه زیادی دیده بودند، نمیتوانستند به سرعت خود را به پرواز برسانند. همان روز اول، تعداد زیادی از مردم به همین دلیل در فرودگاه بم جان خود را از دست دادند.»
جای خالی درسآموختهها
بیش از 16 ماه بعد از زلزله همچنان به فعالیت در بم مشغول بود. از همان ابتدا کاستیهای زیادی در بازسازی و روند فعالیت ادارههای مختلف به چشم میآمد که تا مدتها برای مردم دردسرساز شده بود. حافظیان میگوید: «یکی دو هفته بعد از زلزله، به جای اینکه وزارت مسکن فکری به حال بازسازی خانههای شهر کند، دستور ایجاد پایگاههای اسکان موقت را دادند. همین موضوع باعث شد تا سالها مردم به جای خانه در کانکس زندگی کنند. یک سال تمام هلال احمر باید به مردم با آب معدنی آبرسانی میکرد. در حالی که چند هفته بعد از زلزله، دیگر وقت آن بود که اداره آب و فاضلاب مشکل آب شرب شهر را برطرف کند.»
جای خالی درسآموختههای حوادث گذشته را در حوادث امروز خالی میداند؛ همانطور که در بم خبری از این درسآموختهها نبود. او میگوید: «بعد از زلزله بم بارها با هلال احمر کشورهای خارجی درباره این تجربه دردناک و سخت صحبت کردیم و آنها مشتاقانه به دنبال دریافت این تجربهها بودند. اما در کشور خودمان کمتر گوش شنوایی برای این تجربهها وجود داشت. با هر حادثه بزرگی که در کشور رخ میدهد، میبینم که تجربههای گذشته تاثیر زیادی در بهبود امدادرسانی و مدیریت بحران نگذاشته است.»