مریم رضاخواه| داستان گمشدنش سر به مُهر باقی نماند. راز ناپدیدشدن پسربچه اهوازی پس از چهار ماه فاش شد. نام مهرسام از لیست بلندبالای کودکان گمشده خط خورد و به آغوش مادرش برگشت. مادری که در این چهار ماه جز انتظار چیز دیگری را تجربه نکرد و عذاب تلخی که روز یکشنبه تمام شد. در این مدت برای این وصال به هرکاری دست زدند از مژدگانی میلیونی تا انتشار تصاویرش در فضای مجازی. پلیس هم در جستوجوی نشانی از این کودک پنج ماهه بود، اما انتشار تصویر مهرسام در پیج سپهر حیدری لبخند را بر چهره بارانی مادر اهوازی نشاند. با هر تماسی روزنه امیدی به دل غمزده مادر روانه میشد تا اینکه یک عکس نور امید بر دلش تاباند.
مهرسام که ساعت 11:30 شب، ۱۶ تیرماه امسال از مقابل خانهشان ربوده شده بود، در یک جستوجوی پرفرازونشیب از تهران به خانه و کاشانهاش در اهواز بازگشت. کودکی که 130 روز از آغوش مادرش دور ماند؛ سرنوشتش معمایی بود و رازآلود. چهار ماه و 6 روز تمام مادر اشک ریخت و با گذاشتن عکسها و فیلمهای تنها کودکش در فضای مجازی از مردم یاری خواست. همزمان هم پلیس آگاهی اهواز به دنبال ردی از کودک و مردان آدمربایی بود که در شب 16 تیرماه ماشین پدر کودک را به همراه مهرسام از مقابل خانه ربودند. پروندهای مشابه با پرونده بنیتا کوچولو که با خودروی پدرش از مقابل خانهشان در تهران ربوده شده بود، در اداره آگاهی اهواز گشوده شد. تابستان سال ۹۶ ربایش این دختربچه 10 ماهه منجر به مرگ دلخراش بنیتا شده بود. چهار سال از فاجعه دردناک قتل بنیتا میگذرد، اما فاجعه دوباره تکرار شده بود و ترس از پایان تلخ پرونده بر وجود خانواده مهرسام رخنه کرده بود. رسیدگی به این کودکربایی در دستور کار پلیس قرار گرفت.
ثانیههای تلخ
شامگاه آن شب سیاه زمانی که پدر مهرسام برای چند ثانیه خودرو را ترک میکند تا به کمک مادر برود، چند مرد که چهرهشان را با ماسک و کلاه پوشانده بودند، سوار خودرو میشوند و در چشم برهمزدنی ماشین را از مقابل خانه به سرقت میبرند.
اما ماجرا از این جهت رنگ فاجعه گرفت که مهرسام روی صندلی عقب خودرو به همراه ماشین ربوده شد.
ماجرای سرقت خودرو و گمشدن مهرسام در دستور کار پلیس قرار گرفت و ساعتی بعد خودروی پدر مهرسام حوالی منطقهای به نام سوسیه در شیرینشهر آبادان در حالی کشف شد که اثری از کودک در آن نبود.
تلاش کارآگاهان و تحقیقات پلیسی برای یافتن ردی از مهرسام ادامه داشت. روزها از ناپدیدشدن مهرسام گذشته بود که مادرش با انتشار عکسها و فیلمهای پسرش در اینستاگرام و فضای مجازی اشک ریخت و درخواست کمک کرد. از اینکه هیچ خبری از پسرش نبود، به شدت ناراحت بود. در این مدت پیر شد؛ پیر انتظار. گرد پیری روی چهرهاش نشست. در دلش صد آرزو نقش بسته بود، اما در آرزوی دیدار کودکش دلش شکسته بود. او میگفت: «فقط آرزو میکنم که پسرم زنده بماند و جایی باشد که کوچکترین اذیت و آزاری نبیند.»
گریههای مادر و کودک
حالا خدا به صدای این زن گوش کرده و دقیقا همان آرزویش برآورده شده بود. مهرسام پیدا شده است؛ آن هم سالم. خاله مهرسام در اینباره به «شهروند» میگوید: «مهرسام دست یک زوج بود که بچهدار نمیشدند، در این مدت اذیت نشده است و از او مثل فرزند خودشان نگهداری کردهاند. ولی این زوج باعث شدند ما 130 روز زجر بکشیم و شکنجه شویم؛ سمیه مادر مهرسام از لحاظ روحی به هم ریخته است. پسر خواهرم هم از لحاظ روحی آسیب دیده است و حتما باید او را نزد روانشناس ببریم. در این سنوسال نامش را تغییر داده بودند و او را امیرعلی صدا میکردند. نتوانسته بودند برایش شناسنامه بگیرند. او نخستین شبی را که پس از پیداشدنش در خانه خودش گذراند، مرتب گریه کرده است. به هرحال مادرش را در این سن کم نمیشناسد. انتظاری هم نیست چهار ماه را با خانوادهای دیگر گذرانده است. سمیه از این وضع بسیار ناراحت است و گریه میکند. چرا نباید تنها پسرش او را بشناسد. نمیتوانست پسرش را بخواباند. مهرسام هم مدام گریه میکرد، همین مسأله باعث شد که سمیه دوباره عذاب بکشد.»
کمک چهرههای شناختهشده
خاله مهرسام که در این مدت تمام تلاشش را کرده است تا تنها بچه خواهرش که پس از 18 سال به دنیا آمده، پیدا شود، از مسیر گمشدن تا پیدا شدن مهرسام میگوید: «16 تیرماه مردانی با ماسک و کلاه، ماشین و مهرسام را ربودند. به پلیسی که در نزدیکی خانهشان است، اطلاع دادیم. از همان موقع من در فضای مجازی دست به کار شدم. عکس و فیلمهای مهرسام را منتشر کردم و از مردم خواستم تا او را پیدا کنند. حتی مژدگانی هم تعیین کردیم. تماسهای زیادی برقرار میشد. هرکسی چیزی میگفت. دو ماه پیش زنی تماس گرفت و از مهرسام گفت. ادعا داشت مهرسام در کنار خانواده ثروتمندی زندگی میکند که بچهدار نمیشوند. مرد خانواده در انتظار بازنشستگیاش است و قرار است به آلمان بروند. پیگیری کردم و او را در جریان آدمربایی قرار دادم. این زن تا آن زمان تصور میکرد مهرسام را خانوادهاش نخواستهاند و او را به این خانواده سپردهاند. اما وقتی ماجرای آدمربایی را شنید، ترسید و گفت باردار است. نمیخواهد وارد این جریان شود و من را از همه جا بلاک کرد. شمارهاش را به پلیس دادیم. ولی از آنجایی که تماسهای زیادی برقرار میشد و ما هم در شرایط خوبی نبودیم، خیلی پیگیر نشدیم. تا اینکه از هفته پیش خواهرم خودش به فضای مجازی آمد. او هم شروع کرد به انتشار عکسها و فیلمهای مهرسام. همانجا بود که بازیگران، سوپراستارهای سینما و بازیکنهای فوتبال هم ما را همراهی کردند. استوری آقای سپهر حیدری سبب شد ما به مهرسام برسیم. یکی از اقوام این زوج استوری آقای سپهر حیدری را در اینستاگرام دیده بودند و به خواهرم پیام دادند. وقتی در جریان پرونده مهرسام قرار گرفتند، آدرس این خانواده را دادند و همین موضوع باعث شد ما به خواهرزادهام برسیم. ما به همراه پلیس آگاهی به تهران آمدیم. اما متوجه شدیم که این خانواده، مهرسام را به اهواز آوردهاند و او را به زنی برگرداندهاند که از او تحویل گرفتهاند. پلیس همزمان به خانه این زن رفتند و پسربچه را که در آغوش یکی از آدمرباها بود، گرفتند.»
نقشه مردان آشنا
گفته میشود مهرسام در سناریویی توسط یکی از بستگان نزدیک خود با انگیزه اختلاف خانوادگی ربوده شده است. این سه مرد به دلیل اختلاف خانوادگی مهرسام را از مقابل خانهاش ربودند و او را به زنی تحویل میدهند تا یک ماهی از او نگهداری کند. این زن هم با توجه به اینکه خواهرش در تهران صاحب فرزندی نمیشد، مهرسام را به او تحویل میدهد. این خانواده در پلیس آگاهی ادعا کردهاند که در جریان آدمربایی نبودهاند و تصور میکردند خانواده این پسربچه او را نمیخواستند و او را با مبلغ بالایی خریدهاند. این در حالی است که آدمرباها در بازجوییهای ابتدایی منکر هرگونه دریافت پولی شده و ادعا داشتهاند که بچه را تنها به دلیل اختلاف خانوادگی ربودهاند. تمام متهمان پرونده صبح یکشنبه در پلیس آگاهی اهواز بازداشت شدند و رسیدگی به این پرونده ادامه دارد.
گذشت نخواهم کرد
مادر مهرسام اما حالا در پرونده آدمربایی پسرش با چهرههای آشنایی مواجه است که به دلیل اختلافات دست به این جرم زدهاند. او به «شهروند» میگوید: «هرگز رضایت نخواهم داد، چراکه در این مدت عذاب زیادی کشیدهام. با دیدن مردان مجرم شوکه شدهام. هنوز باورم نمیشود این چهرههای آشنا زندگیام را ویران کرده باشند. همه این آدمرباها پابهپای من تمام مراحل پرونده را آمدند. همراه پلیس بودند. با من بغض میکردند و اشک میریختند. نمایش بازی میکردند. من 18 سال انتظار کشیدم تا خدا به من یک فرزند داد. تمام زندگی من مهرسام است و همه این را میدانند. چطور میشود کسی دست به چنین سناریوی وحشتناکی بزند. گذشت نخواهم کرد.