شماره ۳۴۸ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۸ مرداد
صفحه را ببند
اتفاق تلخ

امیرحسین جلالی روانپزشک

اگر قرار باشد از دو اتفاق، دو مواجهه با مردم، یا دو برخورد خوب و بد مردم با یکدیگر سخن بگویم، که من شاهد آن بوده‌ام، یا در برخورد با خود من اتفاق افتاده باشد، این دو ماجرایی که ذکر می‌کنم، به نظرم مهم‌ترین این اتفاق‌ها هستند. ترجیح می‌دهم از اتفاق و مواجهه بد و تلخ شروع کنم تا هم تلنگر بیشتری به ما بزند و هم این‌که پایان این یادداشت، با یک برخورد و اتفاق خوب تمام شود.
آن اتفاق و مواجهه بد از این قرار است: مدتی نه چندان دور، سوار تاکسی شده بودم و راننده درحال رانندگی بود که ناگهان موتورسواری از کوچه فرعی جلوی خودرو پیچید اما خدارو شکر، تصادف یا اتفاق ناگواری رخ نداد و راننده تاکسی، به سرعت ترمز کرد و عکس‌العمل مناسبی نشان داد. اما متاسفانه موتورسوار، لگد محکمی به در خودرو کوبید و به سرعت دور شد. راننده تاکسی به قصد گیرانداختن آن موتورسوار پیاده شد، اما نتوانست موتورسوار را بگیرد. متاسفانه، وقتی نگاهی به در خودرو انداختیم، دیدیم که به خاطر شدت ضربه لگد موتورسوار، آسیب دیده است و نیاز به صافکاری دارد. راننده تاکسی به من گفت: «می‌خواستم او را بگیرم؛ نه برای این‌که از او بپرسم چرا چنین کاری کردی، بلکه به این علت که با قفل فرمان یا یک تکه چوبی که در خودرو دارم، محکم بر سرش بکوبم!»؛ وقتی دلیل این سخنش را از او پرسیدم، گفت: «چون قانون از من هیچ حمایتی نمی‌کند! من دایما در تمام مسیر، در خیابان، درحال رانندگی یا پیاده، احساس ناامنی می‌کنم؛ حتی وقتی همسر و فرزندانم در این کوچه و خیابان هستند، نگرانی، سر تا پای من را می‌گیرد. می‌خواستم با یک تکه فلز بر سر آن موتورسوار بکوبم تا احساس من را درک کند! با این‌که مقصر بوده و از خیابان فرعی، اینطور جلوی خودرو پیچید، و با این‌که اتفاقی نیفتاد، اما او نه‌تنها خود را مقصر نمی‌داند بلکه خود را محق می‌داند که عصبانی شود و خشمش را بر سر من و خودروام خالی کند.»
دو چیز نگران‌کننده و تاسفبار در این واقعه نظر من را به خود جلب کرد. یکی این‌که حتی اگر چنین حس خشم و ناراحتی‌ای اصالت نداشته باشد و واقعی نباشد، «وجود» چنین احساس و نگاهی در جامعه و میان افراد، آسیب‌زننده و خطرناک است.  دومین موردی که تاسف انسان را بر می‌انگیزد، این است که چرا یک چنین فردی و افراد دیگر در جامعه، نمی‌تواند هیچ راهی را برای احقاق حقوق خودش بیابد؟ چرا احساس آرامش و امنیت در او وجود ندارد و چرا به جای فرو خوردن خشمش، اینطور در فکر تخلیه آن بر سر فرد خاطی و مقصر هست؟
باید بیشتر به این مسائل فکر کنیم و این اتفاق‌ها را در ذهنمان آنالیز کنیم؛ آستانه تحمل و خشم‌مان را بالا ببریم و نگذاریم که خشم و عصبانیت، موجب شود دست به کار خطایی بزنیم که بعدا پشیمانی برایش فایده‌ای نداشته باشد.
اتفاق شیرین
اتفاق خوبی که می‌خواهم به آن اشاره کنم، مربوط به مدتی پیش است که من با یک تور داخلی، به سفری رفتم. افراد مختلف، با عقاید و باورهای متفاوت و گاها متضاد که یکدیگر را نمی‌شناختند. افرادی که از نظر سبک زندگی، نوع نگاهشان به اجتماع، سیاست، مذهب و خلاصه تمام جوانب زندگی، با یکدیگر اختلاف سلیقه داشتند و در سطح اجتماع، مقابل هم می‌ایستادند و موضع می‌گرفتند. دیوارکشی و مرز‌هایی میان خودشان، حایل می‌کردند. حالا اما به واسطه این سفر، دور هم جمع شده و با یکدیگر همسفر شده بودند. من هم یکی از این افراد بودم که بنا به سلایق و نگاهم به زندگی و باورهایم، در تقسیم‌بندی افراد، در یکی از همین گروه‌ها قرار می‌گرفتم. بعد از یک روز زندگی و معاشرت و هم سفری، دور هم نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم؛ سخن می‌گفتیم و گفت‌وگو می‌کردیم؛ از اقتصاد گرفته تا خانواده و فرزندان؛ ما با نگاه‌های متفاوت و حتی متضاد، همدلانه، دور هم نشسته بودیم و گفت‌وگو می‌کردیم. چقدر زیبا بود و دلنشین؛ و چقدر باورناپذیر! چقدر ما خودمان و یکدیگر را نمی‌شناسیم! همه افرادی که آن‌جا بودند و با یکدیگر هم کلام و همدل شده بودند، به واهی بودن مرز‌ها و خیالی بودن حایل‌های میانمان پی برده بودیم؛ به دسته‌بندی‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی، فرهنگی و مذهبی؛ فارغ از تمام باورها و عقایدمان و سوای همه قضاوت‌ها و پیش‌داوری‌ها، با یکدیگر سخن گفتیم و حتی یکدیگر را تحمل نکردیم! فراتر رفتیم از تحمل حرف‌ها و نگاه مخالف نظرگاهمان؛ یکدیگر را دوست داشتیم. این جزو زیباترین اتفاقاتی بود که من اخیرا با آن مواجه شدم. کاش فرصتی برای همه ما پیش بیاید تا یک چنین وضعیتی را دریابیم. تا درک کنیم که برای هم کلامی و هم‌صحبتی و گفت‌وگو، احتیاجی به یکسان بودن نظرگاه‌هایمان نیست؛ نیازی نیست تا باورها و عقایدمان یکی باشد تا بتوانیم با یکدیگر مصاحبت کنیم. باید این مرزهای خیالی و موهوم را از ذهنمان بزداییم و باور کنیم که هیچ مرزی میان انسان‌ها
وجود ندارد.

 

 


تعداد بازدید :  54