فاطمه عسگرینیا| «دکتر شاهین حبیبزاده» یکی از پزشکان داوطلب جمعیت هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران است که ردپای حضورش در مناطق محروم درونمرزی و برونمرزی بسیار دیده میشود. کافیست باد به گوشش برساند که مردم منطقه محروم یا حادثهدیدهای به حضورش نیاز دارند. آن وقت است که دست از کاروبار روزانه میکشد و بار سفر میبندد و راهی این مناطق میشود. او متخصص اطفال است.سابقه فعالیتهای داوطلبانهاش به حدود 12 سال پیش برمیگردد، اما در همین یک دهه و اندی نهتنها در ایران بلکه در سایر کشورهای دنیا هم کارنامه خوبی از فعالیتهای داوطلبانه خود به یادگار گذاشته است. صبور است و مهربان و البته در کار متعهد و بادقت. آخرین پروژه داوطلبانهای که او حضور داشت طرح نذرآب4 در منطقه «زرآباد» سیستانوبلوچستان بود. در حاشیه این حضور گپ صمیمی با این پزشک داوطلب زدیم و به مرور خاطرات تلخوشیرینش پرداختیم.
تحمل هوای گرم و شرجی شهر زرآباد برای غیربومیهای حاضر در این منطقه آسان نیست، اما وقتی هدف از حضور در این شهر کمک به مردم و کاهش آلام آنها باشد کارکردن در این شرایط را به جانودل میخرند. دکتر «شاهین حبیبزاده» متخصص اطفال هم از این دست از افراد است. کسی که از ساعتهای نخست روز تا پاسی از شب در محل ویزیت کودکان بیمار در قالب طرح نذرآب 4 حاضر میشد و کودکان این منطقه را درمان میکرد. با چنان عشق و علاقهای این را انجام میداد که خستگی حریفش نمیشد. چراکه به گفته خودش روزی با چنین حسرت و آرزویی پای درس و مشق پزشکی مینشست: «من ورودی رشته پزشکی در دانشکده پزشکی بودم.سال 75 ، یک روز در کتابخانه دانشگاه مشغول ورق زدن مجلهای بودم که گزارشی درباره فعالیتهای داوطلبانه یک پزشک داوطلب هلالاحمری در کشورهای آفریقایی توجه مرا جلب کرد. همان لحظه نذری از دل من گذشت و با خودم عهد بستم بعد از اتمام درس بخشی از زمان خود را به درمان بیماران نیازمند دنیا اختصاص دهم.» همین که این تصمیم در ذهنش نقش میبندد مشغول جستوجو و جمعآوری اطلاعات برای ورود به عرصه فعالیتهای داوطلبانه میشود: «طی تحقیقاتی متوجه شدم جمعیت هلالاحمر یک سازمان عامالمنفعه مردمی است که به تمام آدمهای نیازمند به کمک دنیا یاری میرساند. این نتیجه مرا برای اجرای تصمیمم مصممتر کرد.»
سفر به اکوادور
دکتر حبیبزاده با همین عشق و آرزو درسش را تمام میکند و حدود 12 سال پیش وارد جمعیت هلالاحمر میشود تا بتواند به این آرزو جامه عمل بپوشاند. یکی از بهترین خاطرههایش به حضور داوطلبانهاش در «اکوادور» و کمک به زلزلهزدههای این منطقه برمیگردد: «ما آن سال همراه با تیمی از جمعیت هلالاحمر در اکوادور(آمریکای لاتین) بودیم. قدرت زلزله 8 ریشتر بود و تمام سواحل و شهرهای ساحلی کنار اقیانوس آرام را تخریب کرده بود. براساس وظیفه ذاتی جمعیت هلالاحمر این وضعیت به ایران گزارش شد و مجوز کمکرسانی به این مناطق را دریافت کردیم. قرار شد از ایران چادر برای استقرار موقت زلزلهزدهها ارسال کنند. اما با یک حساب سرانگشتی متوجه شدیم این کار هزینه گزافی در بردارد. لذا پیشنهاد دادیم چادرها را از محلی که مستقر هستیم تهیه کنیم. برای انجام این کار 50 هزار دلار جمعیت هلالاحمر کمک کرد. وقتی برای تامین چادر به کارخانجات تولیدکننده مراجعه کردیم متوجه شدیم دولت محصول تمام کارخانجات را پیشخرید کرده است. بعد از جستوجوی بسیار،بالاخره موفق شدیم مدیر کارخانهای را همراه خود کنیم و سفارش دوخت چادرها را بدهیم.
چادری که در کارخانه تولید میشد خیلی استانداردهای لازم را نداشت و با اولین باران یا طوفان کارایی خود را از دست میداد. همانجا با الگوبرداری از چادرهای جمعیت هلالاحمر ایران درخواست تولید چادرهایی مطابق با این استانداردها را ارایه کردند و قرار شد هفتهای 50 چادر تحویل بگیرند.» او میگوید: «بعد از انجام این کار پیشنهاد ویزیت رایگان در محل اسکان زلزلهزدهها را دادم و پذیرفته شد. از آنجا که مردم کشور اکوادور، اسپانیایی زبان بودند مجبور بودم از مترجم برای برقراری ارتباط با مردم کمک بگیرم. سفارت ایران هم وقتی حرکت داوطلبانه ما را دید پیشنهاد داد یکی از دیپلماتها ما را همراهی کند.» بنابراین تیم 3 نفره جمعیت هلالاحمر ایران به سمت مناطق زلزلهزده اکوادور راهی شدند.
حبیبزاده میگوید: «وسایل و تجهیزات لازم را خریداری کردیم و چادرهای آمادهشده را هم جمعآوری کردیم. کامیونی را کرایه کردیم و تصاویر پرینت گرفته از آرم هلالاحمر را روی خودرو زدیم و پرچم ایران را نصب کردیم.همراه با خودروی خودمان مجموعا دو خودرو شدیم و با طی کردن 500 کیلومتر راه به سواحل اکوادور رسیدیم.»
کاروان سه نفره ایران به مناطق زلزلهزده اکوادور رسیدند. کشورهای کمککننده با پرچمهای صلیب سرخ در منطقهای مستقر بودند و پرچم هلالاحمر ایران در آن میان میدرخشید: «تمام داوطلبان کشورهای دیگر وقتی ما را دیدند خیلی متعجب شدند و اعتراف کردند تا بهحال داوطلب هلالاحمر و پرچم این جمعیت را از نزدیک ندیدهاند و تمام آشنایی آنها محدود به آنچه بوده که در سایتهای اینترنتی دیدهاند.»
درخشش آرم هلالاحمر در کنار صلیبسرخیها
استقبال پرشور صلیبسرخیها از کاروان هلالاحمر ایران در اکوادور هیچوقت از ذهن دکتر حبیبزاده خارج نمیشود. او میگوید: «غرور خاصی همه وجودم را گرفت و خوشحال شدم که ایران در این منطقه حضور داشت. درخواست داوطلبان صلیبسرخی برای گرفتن عکس و فیلم با پرچم هلالاحمر و داوطلبان این جمعیت حس خیلی خوبی داشت.همه فکر میکردند کاروان ما از ایران این همه مسافت را طی کرده و خود را به اکوادور رسانده است و با این جمله که ایران چه جمعیت قدرتمندی دارد ما را تشویق میکردند.»
به محض ورود به کمپ، چادرها را برقرار کردند. هیچکدام از کشورهای حاضر برق در اختیار نداشتند اما آنها با کمک موتور برقهایی که با خود به آنجا برده بودند برق را به چادرها رساندند و کمپ به طور کامل روشن شد. تجهیزات در اختیار جمعیت هلالاحمر ایران همه را متحیر کرده بود.
دکتر آسیایی شدم
کار طبابت دکتر با روشن شدن چراغ چادر امدادرسانی جمعیت هلالاحمر ایران آغاز شد: «اغلب پزشکان حاضر اروپایی و آمریکایی بودند و من تنها پزشکی بودم که از قاره آسیا در این منطقه حاضر بودم. سرخپوستان منطقه زلزلهزده اعتماد بیشتری به کشورهای آسیایی و پزشکی که از این منطقه مشغول خدمت بود، داشتند. به خاطر همین درخواستها برای ویزیت توسط دکتر آسیایی زیاد شد. در گفتوگو با خیلیهایشان متوجه شدم آنها معتقدند ایرانیها و آسیاییها باسوادترند به خاطر همین حاضرند در صف طولانی ویزیت بایستند.»
مقاوم در برابر ابولا ایستادیم
خاطرههای دکتر حبیبزاده از حضور داوطلبانهاش در خارج مرزها به زلزله اکوادور ختم نمیشود. او در قحطی سومالی هم حضور داشت: «سال 90 بود که در کشور سومالی پیرو جنگ و شیوع بیماری «ابولا» مردم دچار قحطی شده بودند و به شدت نیازمند کمکهای درمانی بودند. جمعیت هلالاحمر از هر استان تعدادی از پزشکان داوطلب را به این منطقه اعزام کرد، ما هم از استان تهران اعزام شدیم. وقتی وارد منطقه شدیم در و دیوارهای شهر حکایت از شرایط سخت جنگی حاکم بر آن داشت. دیوارهای ترکشخورده و سوراخ و خانههای تخریبشده و نیمهتخریب. در کمپهای درمانی جمعیت هلالاحمر مستقر شدیم. سومالی از هر دو طرف در میان قطبهای شیوع بیماری ابولا قرار داشت و مراکز درمانی درگیر این بیماری به مدت یک ماه تعطیل میشدند. بنابراین اگر میخواستیم پایگاه درمانی ما به کارش ادامه دهد باید از ابولا در امان میماند. محدوده درمانگاه را ایمن کردیم و به سختی از ورود بیماری به درمانگاه و محدوده اطراف آن با انجام کارهای پیشگیرانه و آموزش مردم جلوگیری کردیم. این مسأله باعث شد تا آخرین روزی که در این منطقه فعالیت داشتیم اجازه ندهیم ابولا به جان مردم سومالی بیفتد.»
طبابت در طرح نذر آب 4
دکتر حبیبزاده در طول این سالها به عهدوپیمانی که روزی با خدای خویش و دلش بسته است وفادار مانده و میکوشد تا همواره بر درد درمندان دوایی باشد. مصداق عینی این مهم را میتوانستیم در طرح نذر آب 4 در زرآباد ببینیم. مطب او یکی از شلوغترین و پرمراجعهترین بخشهای اردوگاه جمعیت هلالاحمر تهران بود. مادرانی که با کودکان قدونیمقد خود از ساعتهای اولیه برای ویزیت توسط دکتر حبیبزاده مراجعه میکردند و گاه از کمکهای او حتی در راه بازگشت به خوابگاه یا سالن غذاخوری هم استفاده میکردند و دکتر با مهربانی و صبوری زیاد علیرغم همه خستگیها پاسخشان را میداد: «دو سالی میشود که در طرح نذر آب شرکت میکنم و متاسفم که باید شاهد شرایط بد کودکان این منطقه از لحاظ سوءتغذیه و بیماریهای عفونت ادراری و ... باشم. به اعتقاد من همه پزشکان کودکان اگر در سال یک هفته را برای این کودکان اختصاص دهند ما شاهد این همه مشکل در مناطق محروم نخواهیم بود.»
دکتر حبیبزاده میگوید نذر آب طرح جامع و کاملی برای مناطق محروم کشور است به شرط اینکه محدود به یک هفته خاص در سال نباشد و مردم بتوانند در طول سال از این شرایط بهرهمند شوند اجرای هر یکسال یکبار باعث ازدحام بیماران و تشدید بیماریها میشود: «مردم این مناطق یکسال صبر میکنند تا پزشکان داوطلب در منطقه حاضر شوند و این صبر یکساله زمان طلایی برای درمان خیلی از بیماریها را از ما میگیرد.»