لیلا مهداد| «آتنا» امید آخرشان است برای التیام زخمهایی که سالها بر جسم و روحشان نشسته؛ ایستگاه آخر برای شروع دوباره. رهاشدگانی که سالها فریادزدن را فراموش کرده بودند. فراموششدگانی که صدایشان در گلو خفه شده و حالا یاد میگیرند زندگی را ذرهذره مزه کنند. از دَر این خانه که بیایند تو، پنجرههای تازهای به رویشان باز میشود. پنجرههایی با قابهای فلزی و تزیین شده با پردههای نباتی که گلهای سرخ لاله رویشان نقش بسته. کاناپههای سرخ هم هستند که خوش نشستهاند به این خانه برای گرمکردن دورهمیهای شبانه. آشپزخانه زینت شده به کابینت و همه ملزوماتش برای تداعی خانهای گرم در ذهنهایی که زندگیکردن را فراموش کرده بودند. همه چیز اینجا بوی زندگی و شوق میدهد؛ جایی برای اوجگرفتن و تمرین پرواز برای کسانی که روزگار پرهایشان را بسته.
دانشآموزانی که پشت نیمکت نشستند
سالهای دور به «سلام رحمان» شهره بود. دورانی که چند دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران آستین بالا زدند برای آموزش بچههای خاک سفید؛ به سال 1385. دختر و پسرهای 18-19ساله سال اول و دوم دانشگاه. جوانانی که باور داشتند آموزش مرهم زخم آسیبهاست. تصمیم گرفته بودند به کوچه پسکوچههای حاشیه شهر سرک بکشند و بچهها را پشت نیمکت درس و مشق بنشانند. میگفتند آموزش بیشتر و بهتر زیست این بچهها را تغییر میدهد. آموزشی که از آنها آدمهای دیگری میسازد برای تمرین زندگی بهتر.
میخواستند موفقیتها و مسیر تازهای از زندگی را به روی این بچهها باز کنند. شروع کار هدف را میگذارند روی بچههای خاک سفید. با مساجد و مدارس رایزنی میکنند برای شناسایی دانشآموزان و خانوادههای نیازمند. منطقهای که بیشک پُر بوده از این خانوادهها و کودکان. سرای محلهها و مساجد میشود کلاس درس این بچهها. اما درد این بچهها در درس خواندن یا نخواندن خلاصه نمیشد. روزها و ماهها که میگذشت، دردهای بیشتری سر باز میکردند و دردهایی که لانه کرده بودند در خانه این بچهها. بچههایی که یا گرسنه بودند و آموزش برایشان کارایی نداشت یا دانشآموزانی بودند خشونتدیده. بچههایی که سر کلاس درس نشستن تنها برایشان فایدهای نداشت.
این بود که تصمیم گرفته شد بستر آموزش مهیا شود. تصمیمی به معنای ورود به مسائل خانوادگی دانشآموزان. مسائل مالی و نواقصی بود که باید برطرف میشدند. پدران معتادی که باید میرفتند کمپ. مادرانی که باید توانمند میشدند برای چرخیدن چرخ زندگی.
مادرانی پشت چرخهای خیاطی
دانشجویان دانشکدههای دیگر هم آمدند پای کار و کار وسعت پیدا کرد. جوانانی که دغدغه آینده داشتند. همت دانشجوها شد ساختمان اجارهای، دوطبقه 35متری. یک طبقه کلاس درس بود برای بچهها. طبقه دوم هم پُر شد از چرخ خیاطیهای اجارهای سایر موسسات برای مادرها؛ کارگاه خیاطی کوچک. روزها و ماههای تقویم را ورق میزنند. مسائل بیشتر از گذشته میشوند؛ مشکلاتی که شکل و تعدادشان بیشتر و بیشتر میشود. اما در میانه همه این مشکلات، نور امید زنان و دخترانی بودند آمدند پای کار برای مهارتآموزی و فعالیت. زنان و دخترانی که همکاری و پیشرفتشان امید تازهای بود برای جوانان دغدغهمند موسسه. هرچند واکاوی نهانخانه این زنان و دختران از آسیبهایی میگفت جسم و روحشان را نشانه رفته بود. زنانی که طبیعتشان میطلبید، امنیت بیشتری داشته باشند میانه چهاردیواری خانههایشان. شاید برای همین بود اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 «سلام رحمان» فعالیتش را برد سمت دختران و زنان در معرض آسیبهای خانوادگی و اجتماعی. زنان و دخترانی که بیش از سایرین در معرض آسیب بودند و نواقص قانونی هم نمیتواند حامیشان باشد. اینجا بود که «آتنا» متولد شد برای حمایت از زنان و دختران آسیب دیده و خشونتدیده.
تولد «آتنا»، امید زنان خشونتدیده
«آتنا» متولد میشود. مجوزها از سازمان بهزیستی گرفته میشود تا اولین خانه امن غیردولتی استان تهران جان بگیرد. موسسه «آتنا» سال 93 تأسیس شد و سال 97 خانه امن «آتنا» شروع به کار کرد. خانه امن؛خانههایی که به روایت گزارشهای معاونت زنان و خانواده ریاستجمهوری به 26 میرسند. 11 خانه دولتی و 15 خانه غیردولتی. خانههایی که با تعداد استانها همخوانی ندارد و از کمبود این خانهها میگوید. خانههای امنی که بعد از ماجرای «رومینا اشرفی» افزایش را به خود دیدند و حالا نزدیک 25 عدد رسیدهاند. هرچند همین معاونت از در حال تأسیسبودن 6 خانه امن غیردولتی دیگر هم خبر میدهد. پای زنان و دختران که به «آتنا» میرسد، ابتدا مشاوره میگیرند. مشکلشان که معلوم شد، پذیرش میشوند تا پروندهای تشکیل شود. بعد نوبت به تحتنظربودن روانپزشک و روانشناس میرسد. زنان و دخترانی که تحت حمایت مالی قرار میگیرند، مایحتاج روزمرهشان تأمین میشود؛ خوراک و پوشاک و امور پزشکیشان.
پای پرونده حقوقی هم که در میان باشد، وکلای موسسه پیگیر ماجرا میشوند. تا خانه برایشان امن نشود، خبری از برگشت به زندگی قبلی نیست. گاهی اوقات عرض یکی، دوهفته همه چیز آرام میشود و با خیال راحت به خانه برمیگردند. زمانی هم برخی 5-4 ماه شاید هم 9-8 ماه میهمان «آتنا» میمانند. هستند زنان و دخترانی که بالای دوسال است میهمان «آتنا» ماندهاند. زنان و دخترانی که هنوز با گذشت دوسال بستر خانوادهشان مناسب نیست برای بازگشت. دخترانی با پدرهای متجاوز که مادری به خانه نمیبینند. طلاق و ازدواج مجدد سرنوشت مادرانشان بوده و حالا اصلا خانوادهای نیست برای بازگشت. میان زنان هم ایرانیها هستند هم زنان و دخترانی از افغانستان.
کارگاههایی برای توانمندسازی زنان «آتنا»
زنان و دخترانی هم هستند که سرپناه و حامی به خود نمیبینند. آنهایی که خانوادههایشان در ایران نیستند. زنان و دخترانی که با پشتیبانی و حمایت «آتنا» از نظر مالی امکان رقمزدن شرایط بهتر را پیدا میکنند. هرچند از نظر حقوقی، جسمی و روحی هم باید وضعیت بهتری پیدا کنند برای جداشدن از «آتنا». زنان و دختران خشونتدیدهای که یا در کارگاه خیاطی مهارتی را میآموزند یا در کارگاه شیرینیپزی مشغولند. تعدادی هم در کارگاه تهیه غذا ساعتها سرگرم کارند. هم کار میکنند، هم مهارت پیدا میکنند تا کمک هزینه زندگی باشند که قرار است روزی مستقل شوند. صبح که خورشید هوس طلوعکردن میکند، زنان مشغول در کارگاهها همپای مددکاران میروند سر کار. غروب که سایه میاندازد، شهر راه رفته را همراه مددکار برمیگردند به «آتنا». حالا دیگر برای آنها وقت استراحت است. زمان سرهمکردن شام و گپهای شبانه. یک وعده غذای گرم هم از تهیه غذای «آتنا» میآید سر سفرههایشان. تجربه یک زندگی خوابگاهی اما با حضور مددکاران.
برخی از این زنان با حکم قضائی مهمان «آتنا» شدهاند. افرادی با شرایط خاص و نیازمند مراقبت شاید برای همین است مددکاران همیشه کنارشان هستند. عدهای هم زندگی به جایی رساندهشان که میل به خودکشی دارند. زنان و دخترانی که مددکاران، روانشناس و روانپزشک مجموعه اتفاقنظر دارند بر چنین تصمیمی. این اتفاقنظر که باشد، کار سخت میشود. باید هر امکانی حذف شود تا مبادا خودکشی شکل بگیرد. داروخانه و عطاری رفتن نباید باشد. نظارت بر رفتوآمدها شدیدتر میشود، حتی خرید ژیلت برایشان ممنوع میشود. چاقوهای آشپزخانه هم جمع میشوند و دور از دسترس. زنانی که بیشک نیازمند مراقبت بیشتر، دلگرمی و گپ و گفت هستند.
زخمهای قدیمی و امید به التیام دردها
اینجا از دختران 17-18 ساله تا زنان 60 سال دیده میشوند. زنان و دخترانی که قربانی ازدواج اجباری بودند یا کودکهمسری. مددجوهایی که خشونت خانگی راهی بیمارستان یا اورژانس اجتماعیشان کرده. عدهای هم از خانههای امن دیگر راهی «آتنا» شدند. قانون میگوید خانههای امن دولتی تنها 120 روز میتوانند از فرد خشونتدیده نگهداری کند. مددجویانی که 120 روز گرهای از مشکلاتشان باز نمیکند، راهی «آتنا» میشوند تا راهی برای ساختن زندگی نو پیدا کنند. «آتنا» یکی از خانههایی است که زنان و دختران آسیبدیده به آنها معرفی میشود. عدهای از زنان و دختران هم خودمعرف هستند. آنهایی که طاقتشان طاق شده از خشونتی که میبینند و پناه میآوردند به «آتنا». مادرانی که «آتنا»یی میشوند گاهی کودکانشان را میآورند. آنهایی که مرغ سعادت بر دوششان نشسته و توانستهاند جگرگوشههایشان را از خانه ناامنشان بیرون بکشند. اتاق کودک «آتنا» دختربچههای زیر پنج سال را به خود میبیند هرچند کمی بزرگترها جای دیگری نگهداری میشوند. آنهایی که به وقت درس و مدرسه رسیدهاند.زنان و دختران «آتنا»یی یا کبودی و پارگی پرده گوش را تجربه کردهاند یا ضرب و شتمهای منجر به شکستگی. برخی هم با شکم چاقوخورده راهی بیمارستان شده بودند که سر از «آتنا» درآوردهاند. دنده و دندان شکسته هم بوده میانشان. زنان و دخترانی که قربانی خشونت جسمی و آزارهای جنسی بودهاند چه در بستر زندگی زناشویی، چه میان خانواده. زنانی که محکوم بودند به روابط نامتعارف همسر تا روح و جسمشان آسیب ببیند. چه آنهایی که روی پروندهشان نوشته شده تجاوز محارم. دست یاری دراز کردهاند به سوی «آتنا» برای تسکین آلامشان به امید شروع زندگی دوباره.
داوطلبان همیشه آماده به خدمت «آتنا»
چشم امید «آتنا» به خیرین است. آنهایی که پای ثابت کارند برای اجاره ساختمان و هزینههای جاری و هزینه خوراک و پوشاک این زنان و دختران. کمکهای مردمی هم هست برای گذران امور «آتنا» از هفت هزار تومان تا مبالغ بالا. در این میانه هستند دغدغهمندانی که همراه درد این زنان و دختران شدهاند. روانپزشکی که پنجشنبههایش را میان این زنان و دختران میگذراند. طی هفته هم تلفنی گوش میسپارد به درددلهایشان؛ دوسالی است که مینشیند پای درددل این زنان داوطلبانه.وکلا هم داوطلباند در این موسسه یک وکیل ثابت و سه، چهار وکیل دیگر که همیارند. روانشناس موسسه هم چهار روز از هفته را با میهمانان «آتنا» میگذراند. بقیه هفته هم میشود ارایه خدمات مشاوره تلفنی. بعضی از مددکاران هم داوطلب ارایه خدمتاند در موسسه. اما بعضیها جزو پرسنل موسسهاند در قبال دریافت مستمری تعریفشده در عرف. داوطلبان جاهای دیگر هم هستند. آنهایی که شیرآبی خراب شود یا کولر به مشکل بر بخورد، میآیند پای کار.
درس خواندن دختران «آتنا» برای ترمیم عزتنفس
اعتیاد که داشته باشند، جایی در «آتنا» ندارند و راهی مراکز دیگر میشوند. مرکزی که تخصصی به مسأله اعتیاد این زنان ورود پیدا میکنند. آنهایی که توان بهبود و مدیریت این زنان و دختران را دارند.
و اما تحصیل یکی از خدماتی است که دختران «آتنا» از آن بینصیب نیستند. تحصیل برای اینکه عزتنفس از دست دادهشان را پیدا کنند. دخترانی که «آتنا» حمایتشان میکنند تا درس بخوانند چه در مدارس شبانه چه حالا به شکل آنلاین. «آتنا» پای ثبتنام و تهیه کتاب و… هست تا آنها درس بخوانند. دخترانی که با چهار، پنج کلاس سواد با «آتنا» آشنا شدند و حالا کنکور میدهند برای ساختن آینده بهتر. «آتنا» دوست دارد دخترانش به نقطهای برسند که دیگر روحیه قربانیشدن نداشته باشند. دخترانی با نقش کنشگر در اجتماع و خانواده و آماده برای تشکیل زندگی مستقل عزتمند.
امید حتما جوانه میزند میان دختران «آتنا»
ارتباطشان دوسویه است. همیشه حواسشان به زنان و دخترانش است. گاهی مرهم میشود بر درد روحشان. زمانی هم روی زخمهای جسمشان مرهم میگذارد. همیشه کنارشان هست برای رسیدن به توانمندی. عدهای حمایت مالی میگیرند از «آتنا» گروهی هم تحت حمایتهای مشاورهای و حقوقیاند. حالا حدود 250 خانوادهاند که امیدشان به «آتنا»ست. عدهای هم بیش از 10سال است که با او آشنایند. «آتنا» صبور است برایشان. آرام و با حوصله گرههای زندگیشان را یکی، پس از دیگری باز میکند.حواسش به ریشه دردهایشان است و سرسری از هیچ چیز نمیگذرد. میداند مأمن کسانی است که از نزدیکترین کسانشان آسیب دیدهاند. شاید برای همین است انتظار رفتارهای نرمال از آنها ندارد. تنها صبوری میکند تا جایی که آنها قد بکشند، بزرگ شوند و زندگی را جور دیگری ببینند. باورش این است دردهایشان ترمیم که شود، اعتمادشان که برگردد، عزتنفسشان که درست شود، امید جوانه میزند.امید به دیدن این روزها برای «آتنا» لذتبخش است. دیدن روزهایی که تکتک دخترانش مهارتی آموخته باشند و به استقلال مالی برسند. کلاسهای درس را یکی پس از دیگری پشتسر گذاشته باشند. سوادشان بالا رفته باشد و رفتارشان با گذشته تفاوت بسیار کند، همه اینها او را امیدوار میکند به ادامه این مسیر طولانی و سخت.