محمدرضا نیکنژاد آموزگار
۱- گفت: «امروز وقت داری با هم برویم و چند کتاب بخریم.» با شگفتی گفتم: «کتاب!؟» گفت: «بله، چرا سکته کردی؟» گفتم: «در این 10سال که همکاریم، ندیدم کتابی دستت باشد، یا از درونمایه کتابی سخن بگویی یا از کتابهای ارزشمندی که خواندهای جملهای بیاوری و...» خندید و گفت: «گمان کنم واپسین کتابی که تا حدودی کامل خواندهام، در نیمسال پایانی دانشگاهم بود! که استادش با جزوه گفتن مخالف بود و ما را وادار کرد کتاب بخوانیم.» گفتم: «پس یا به سرت زده، یا سرت به جایی زده!» خندید و گفت: «نه بابا، در خانهای که به تازگی رفتهایم، کتابخانهای پیش ساخته است. همسرم دستور داده تا برای آراستگی خانه، کتابخانه را پر کنیم.» یکه خوردم و از روی درد پرسیدم: «اصلا در عمرت کتاب غیردرسی خواندهای؟» گفت: «یکی دوتا کتاب داریم، برخی شبها که خواب از کلهام میپرد، یکی از آنها را بر میدارم و دراز کشیده به صفحههای آن نگاه میکنم و به سرعت به خواب میروم.» گفتم: «پس بفرما کتاب برایت حکم دیازپام را دارد. چه کاربرد خوبی برای کتاب یافتهای!»
۲- دوستی با انگیزههای ژرف هنری - فرهنگی، به دوست دیگری که در روزنامهها یادداشت مینویسد گفت: «چرا این همه پُرنویسی؟ همواره صفحه فیسبوکت چندین پست دراز دامن دارد! من تابِ خواندن این همه یادداشت را ندارم. پیشنهاد میکنم که از یادداشتهایت، چکیدهای تهیه کنی تا به آسانی بتوان از آنها بهره برد». همکار نویسنده درِ گوشم گفت: «کلی وقت میگذارم و مینویسم. حالا بیایم برای این آقا چکیدهنویسی کنم! واقعا باید لقمه را جوید و گذاشت دهن اینها!»
کتابخوانی امروزه یکی از سنجههای توسعه انسانی در کشورها به شمار میآید. آمارهای گوناگون و گاه بسیار متفاوت، از سوی کاربدستان برای سرانه کتابخوانی ایرانیان منتشر میشود که از کفِ 2 دقیقه آغاز و تا سقف ۱۲۰ دقیقه! ادامه مییابد. این سرانه برای آمریکا ۲۰ دقیقه، انگلیس ۵۵ دقیقه و ژاپن نیز ۹۰ دقیقه است. آمارها هرچه باشد، واقعیت آن چیزی است که با چشم میبینیم و با گوش میشنویم. کتابخوانی باید از خانواده و مدرسه آغاز و در بزرگسالی ادامه یابد. بیگمان بسیاری از خانوادهها چنین فرهنگی را در فرزندان خویش نمیپرورانند و پیگیر سریالهای بیمایه تلویزیونی و ماهوارهای هستند. آموزش و پرورش نیز با پراکندگی عنوانها و گستردگی درونمایههای درسی و البته ساختار نمرهمدار و تست و کنکورمحور، خود عاملی است تا دانشآموزان را از کتاب و کتابخوانی گریزان کند. فرهنگ آموزشی گریزان از کتاب، چه از سوی آموزگاران و چه از سوی خانوادهها و دانش آموزان، در روندی فزاینده گسترش یافته و آموزگارانی که دانشآموزان را به سوی خواندن کتابهای درسی یا غیردرسی میبرند، به بیسوادی متهم شده و برخی از آنها برای ماندن در دور آموزش «همرنگ جماعت» گردیده و وادار به جزوهگویی میشوند. بیگمان دانشآموز جزوهخوان، نمیتواند کتابخوان شود. رسانه ملی نیز بجای اینکه با برنامهریزی درست و همکاری با نهادهایی که میتوانند در افزایش فرهنگ کتابخوانی یاری رسان باشند، در میانه برنامههای خویش، دهها دقیقه را صرف تبلیغ کتابهای کمک درسی میکند و بر طبل کتاب نخوانی میکوبد. از این روست که شمارگان کتابهای غیرآموزشی نسبت به کتابهای کمک آموزشی به گونهای خجالتآور پایین است و نادیده گرفتن زمان خواندنِ درس در مدرسه و دانشگاه، به گونهای شرمآور سرانه کتابخوانی را کاهش میدهد. فرهنگ کتابخوانی در 3 ضلعی خانواده، مدرسه و رسانه ملی گرفتار و دچار دورِ بیپایانی گردیده است. آیا کسانی یا نهادهایی یافت میشوند تا بر این دورِ شومِ پیشرونده نقطه پایانی بگذارند!؟