وقتى مىخواهيد به جايى برويد رسيدن به آنجا ساعتها طول مىكشد، چون قدم به قدم با تقاضاى كمك افراد فقير و بيچارهاى مواجه مىشويد كه همه اين مردان در طرف چپ هستند، چرا به طرف راست مىروم، مردانى كه بدون هيچ كلمهاى از مهربانى يا تسلى خاطر، بدون ليوان آبى كه عطش سوزان آنها را فرو نشاند خواهند مرد. حس والاى اهميت زندگی انسان؛ ميل انسان به كمى سبك كردن رنج و عذاب اين بيچارههاى بدبخت و يا زندهكردن شجاعت در هم پاشيدهشان؛ فعاليت شديد و بیامانى كه انسان در چنان موقعيتهايى در پيش مىگيرد، تمامى اينها نيرويى به انسان مىبخشد كه او در نوعى اشتياق براى رهايى افراد از درد با تمام توان خود، ايجاد مىكند. ديگر حزن و اندوهى بر سر صحنههاى اين تراژدى ترسناك و حقيقى وجود ندارد. در عوض بىتفاوتى وجود دارد؛ هنگامى كه شخصى از مقابل حتى ترسناکترين جسد از شكل خارج شده عبور مىكند و تخمين و برآورد بىترحم در مقابل ترسهايى بسيار وحشتناکتر از آن چه اين جا شرح داده شد وجود دارد كه قلم از نوشتن آنها سرباز مىزند، ولى گاهى اوقات ناگهان احساس مىكنيد كه قلبتان درحال شكستن است. همانند اين است كه شما ناگهان با حسى از اندوه تلخ و غير قابل مقاومت برانگيخته شدهايد و مسبب آن هم مىتواند اتفاقى ساده، تعدادى حادثهپراكنده، يا حقايقى غير منتظره باشد كه بر اعماق و نزديكتر به روح ضربه وارد مىسازد و همدردىهايمان را در چنگ مىگيرد و آن حساسترين تارهاى وجودى ما را مىلرزاند.
ادامه دارد...