شماره ۴۷۵ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۴ دي
صفحه را ببند
دوسِش‌ داشتم‌؟

|  اوریانا فالاچی |

یه‌ روز باید من‌ُ تو درباره این‌ دوست‌ داشتن‌ با هم‌ گَپ‌ بزنیم‌! راستش‌ُ بخوای‌ من‌ هنوز نفهمیدم‌ منظور از عشق‌ چیه‌! به‌نَظَرَم‌ میاد عشق‌ یه‌ حقّه گُنده‌س‌ که‌ واسه‌ سرگرم‌ کردن‌ِ مَردُم‌ ساخته‌ شُده‌! هَر کی‌ُ می‌بینی‌ داره‌ از عشق‌ حرف‌ می‌زنه‌: کشیشا، آگهی‌های ‌تبلیغاتی‌، نویسنده‌ها، آدمای‌ سیاسی‌ُ بالاخره‌ اونایی‌ که‌ راس‌ راسی‌ عشق‌ می‌کنن‌! من‌ از این‌ کلمه لعنتی‌ که‌ همه‌جا وُ تو تموم‌ِ زبونا وردِ دهن‌ِآدماس‌، متنفّرم‌!
راه‌ رفتن‌ُ دوس‌ دارم‌! نوشیدن‌ و دوس‌ دارم‌! آزادی‌ُ دوس‌ دارم‌! رفیقم‌ُ دوس‌ دارم‌! بچّه‌م‌ُ دوس‌ دارم!
سعی‌ می‌کنم‌ هیچ‌وقت‌ کلمه دوستت‌ دارم‌ُ به‌ کار نَبَرَم‌ُ هیچ‌‌وقت‌ به‌ خودم‌ نگم‌ این‌ چیزی‌ که‌ قلب‌ُ روحم‌ُ داغون‌ می‌کنه‌ عشقه‌! نمی‌دونم‌ تو رُدوس‌ دارم‌ یا نه‌! من‌ به‌ تو فقط‌ با حس‌ِ عاطفه زندگی‌ نگاه‌ می‌کنم‌، نه‌ با عشق‌! هَر چی‌ فکر می‌کنم‌ می‌بینم‌ پدرت‌ رُ هَم‌ هیچ‌ وقت‌ دوست‌ نداشتم‌...!
برشی از کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد»


تعداد بازدید :  315