شماره ۲۰۳۶ | ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۶ مرداد
صفحه را ببند
زیباشهر

 در صفحه امروز «زیبا شهر»، مثل هفته‌های گذشته سراغ معرفی چند اثر سینمایی و ادبی و هنری رفته‌ایم. یکی از بخش‌های قابل تأمل این صفحه، معرفی فیلم «کوچه میداک» است؛ فیلمی که شاید اسمش را نشنیده باشید اما نسخه بومی آن یعنی «کافه ستاره» را لابد دیده‌اید. در بخش معرفی فیلم‌های سینمایی تأثیرگذار، «کوچه میداک» از سینمای مکزیک پیشنهاد شده که برنده 11 جایزه مهم بوده و در 49 فستیوال سینمایی شرکت داشته است. اگر حتی «کافه ستاره» را دیده‌اید، «کوچه میداک» را از دست ندهید.

فیلم

یک فیلم در دو سرزمین

  [ امین فرج‌پور]  وقتی «کافه سینما» روی پرده آمد، خیلی طول نکشید تا در نگاه سینمادوستان جواهری کوچک در گنجینه سینمای ایران لقب گیرد . فیلمی، جذاب با حس‌وحالی غریب که حداقل در سینمای خودمان نظیرش را نداشتیم. از آنهایی که تجربه تماشای فیلم را تبدیل می‌کنند به نوعی تجربه زیسته. «کافه ستاره» از این نوع فیلم‌ها بود، جوری که هنگام تماشای فیلم انگار می‌کردی در آن محله و بین آدم‌هایش زندگی کرده‌ای، همه‌شان را می‌شناختی و دلت برایشان می‌تپید و نگران‌شان بودی مبادا خبط و خطایی بکنند و زندگی‌شان از ریل خارج شود- که این اتفاق هم می‌افتاد و «سالومه» (که‌ هانیه توسلی بازی‌اش می‌کرد) و آن پسری که بازیگرش حامد بهداد بود، به دردسر می‌افتادند....
البته همان‌قدر که زود و خوب قدر و قیمت «کافه ستاره» و سامان مقدم شناخته شد؛ ریشه فیلم- و جذابیتش- هم کشف شد. یعنی یک‌دفعه دیدیم فیلمی دارد دست‌به‌دست می‌شود که می‌گفتند نسخه اصلی این فیلم است. یک فیلم مکزیکی به نام «کوچه میداک» یا «محله میداک»؛ که چند‌سال قبل از «کافه ستاره» ساخته شده بود، اما تا زمانی که مشخص شود پیمان معادی سناریوی «کافه ستاره» را تقریبا نعل به نعل از روی آن برداشته، بیشتر در آرشیوهای فیلمی‌ها به‌عنوان فیلمی از سلما‌هایک ارایه می‌شد. اما موفقیت «کافه ستاره» ارزش‌های آن فیلم را هم عیان کرد.
«کوچه میداک» که سناریوی آن براساس قصه‌ای به همین نام از نجیب محفوظ، نویسنده سرشناس مصری نوشته شده، داستان چند شخصیت را روایت می‌کند که داستان‌هایشان در هم گره می‌خورد و درنهایت در فرم کلی یک محله را ترسیم می‌کند که نام فیلم هم از آن گرفته شده. «کافه ستاره» هم همین است. حتی می‌شود گامی فراتر گذاشت و گفت که به‌رغم اینکه در تیتراژ فیلم داستان نجیب محفوظ به‌عنوان منبع اقتباس معرفی شده، اما «کافه ستاره» بیشتر اقتباس از این فیلم مکزیکی به کارگردانی خورخه فونس است.داستان این فیلم مکزیکی که در نمایش بین‌المللی خود به نام «کوچه معجزه‌ها» هم به نمایش درآمده، از سه زاویه مختلف روایت می‌شود: «دن‌رو» صاحب یک کافه که بیشتر مردان داستان آنجا برای نوشیدن و بازی دومینو جمع می‌شوند، «آلما» با بازی سلما‌هایک، دختر زیبا و بلندپرواز محله و «سوزانیتا» صاحب‌ آپارتمانی که بیشتر کاراکترهای فیلم آنجا زندگی می‌کنند. همین کاراکترها را بی‌کم‌وکاست در «کافه ستاره» هم می‌بینیم، با این تفاوت که با توجه به قواعد سینمای ایران، داستان‌های فرعی برخی‌ تغییر کرده و مسائل و مصایبی دیگر دارند. در بقیه موارد اما «کافه ستاره» همان «کوچه میداک» است، حتی شاید گرم‌تر و جذاب‌تر- هرچه باشد، داستان مورد اقتباس به ما نزدیک‌تر از مکزیکوسیتی است.  «کوچه میداک» با موفقیت قابل توجهی در مجامع و فستیوال‌های بین‌المللی مواجه شد. فیلم در مراسم اصلی سینمای مکزیک برنده 11 جایزه مهم شد و علاوه بر آن، جایزه اصلی 49 فستیوال دیگر را گرفت. مهم‌تر از این جوایز اما این بود که فیلم با توجه به مسائلی چون ترسیم و تصویر روابط عاطفی، طبقه متوسط و پایین مکزیک و البته روایت داستان بی‌شمار کاراکتر جذاب و متفاوت در بین تماشاگران عام سینما هم محبوب شد و چنان مورد استقبال قرار گرفت که خیلی‌ این فیلم را نقطه آغازی می‌دانند بر بیداری غول سینمای مکزیک- که این روزها با فیلمسازانی مانند ایناریتو، گی‌یرمو دل‌تورو و آلفونسو کوارون‌ هالیوود را تسخیر کرده است. «کافه ستاره» اما چنین خوش‌فرجام نشد. برای سامان مقدم که اصلا. مقدم که پیش از این فیلم «سیاوش»، «پارتی» و «مکس» را ساخته بود، نه‌تنها بعد از «کافه ستاره» و موفقیت سزاوارانه‌اش (اگر بی‌صداقتی‌ای هم رخ داده بود، به پیمان معادی برمی‌گشت که سناریست کار بود) به راه موفقیت نیفتاد، که روندی برعکس را هم طی کرد. بعد از آن «صد‌سال به این سال‌ها» توقیف شد. «یک عاشقانه ساده» نه دیده و نه پسندیده شد و تکلیف «نهنگ عنبر»ها هم روشن است دیگر. 

عکس

۹۹ سنتی

  [ سهیلا زمانی ] شاید درنظرگرفتن تصویر ساده‌ای از محصولات ارزان‌قیمت به‌عنوان یک عکس مهم و تأثیرگذار در نگاه اول عجیب به نظر بیاید، اما عکس «99 سنتی» از «آندریاس گرسکی» چیزی بیش از یک تصویر ساده از فروشگاه است. این تصویر یک عکس عریض است که در اثر کنار هم قراردادن تصاویر مختلفی به دست آمده؛ تصویری که از تنها فروشگاه ۹۹ سنتی لس‌آنجلس ثبت شده است. به نظر می‌رسد با ردیف‌های بی‌انتهایی از قفسه‌های محصولات طرف هستیم و خریداران ناشناسی که در میان این کالاها گشت می‌زنند. با نگاهی دقیق‌تر بیشتر به نظر می‌رسد با یک نقاشی انتزاعی یا امپرسیونیستی طرف هستیم تا یک عکس واقعی. نکته مدنظر گرسکی هم دقیقا همین بوده است. این معمار و عکاس آلمانی با رفتن به موقعیت‌های مختلفی مثل بازار سهام توکیو یا محل دفن زباله‌های مکزیکوسیتی، به دنبال این بود که با استفاده از امکانات دیجیتال و شیوه‌ای متمایز از ترکیب‌بندی، تجربیات روزانه مردم را به یک اثر هنری تبدیل کند. همان‌طور که پیتر گالاسی نمایشگاه‌گردان در کاتالوگی که برای نمایش کارهای گرسکی در موزه هنرهای مدرن نیویورک نوشته است: «هنر متعالی یا تجارت... نگاهی جدی یا مشاهده ناخودآگاه، عکاسی یا نقاشی... از نظر گرسکی تمام این موارد نه علیه یکدیگر بلکه از یک جنس هستند.» نگاه تازه او به ساختارهای ساخته دست بشر باعث شد عکاسی مدرن هم مورد مقبولیت دنیای هنر قرار گیرد. در‌ سال ۲۰۰۶، کمی قبل از آغاز بحران اقتصادی، عکس «99 سنتی» در یک حراج هنری به مبلغ 2‌میلیون و 300‌هزار دلار فروخته شد. بعدا عکس‌های دیگری موفق شدند این رکورد را بشکنند ولی فروش این عکس بیشتر از هرچیز ثابت کرد که در کنار نقاشی‌های رنگ روغن و مجسمه‌های کلاسیک، یک عکس مدرن هم موفق می‌شود به بالاترین سطح حراج‌های هنری ورود پیدا کند. 

سریال

 در بخش معرفی سریال این هفته سراغ «مجموعه حوادث ناگوار» رفته‌ایم؛ ماجرا از این قرار است که در یک حادثه مرموز، خانه مجلل بودلر در آتش می‌سوزد و پدر و مادر خانواده در آن کشته می‌شوند. سه فرزند این خانواده، به مردی شرور سپرده می‌شوند. کنت اولاف، نقشه‌ شومی در سر دارد تا ارث هنگفتی را که برای این سه کودک به جا مانده، تصاحب کند. این خلاصه داستان جذاب و هیجان‌انگیزی به نام «مجموعه حوادث ناگوار» است که توسط نتفلیکس ساخته و پخش شده است.

مجموعه حوادث ناگوار

  [ بردیا برجسته‌نژاد]  در یک حادثه مرموز، خانه مجلل بودلر در آتش می‌سوزد و پدر و مادر خانواده در آن کشته می‌شوند. سه فرزند این خانواده که حالا یتیم شده‌اند، به قیم جدیدی به نام کنت اولاف که مردی شرور است، سپرده می‌شوند. کنت اولاف، نقشه‌ شومی در سر دارد تا ارث هنگفتی را که برای این سه کودک به جا مانده، تصاحب کند. این خلاصه داستان جذاب و هیجان‌انگیزی به نام «مجموعه حوادث ناگوار» است که توسط نتفلیکس ساخته و پخش شده است.این سریال برگرفته از داستان مشهوری به همین نام است که دنیل هندلر، نویسنده آمریکایی، با اسم مستعار لمونی اسنیکت آن را به رشته تحریر درآورده است. مجموعه حوادث ناگوار در قالب داستان کودکان شامل سیزده کتاب نوشته شده که اولین قسمت آن در‌ سال 1999 منتشر شده است. این داستان یک اقتباس سینمایی نیز به همین نام دارد که در ‌سال 2004، به کارگردانی برد سیلبرلینگ و بازی درخشان جیم کری در نقش کنت اولاف اکران شده. این اقتباس البته فقط به داستان سه کتاب اول از این مجموعه می‌پردازد.پخش سریال «مجموعه حوادث ناگوار»، با ایفای نقش فوق‌العاده نیل پاتریک هریس در نقش کنت اولاف (کسی که سریال دوستان پیش از این او را در نقش بارنی سریال آشنایی با مادر دیده‌اند)، ‌سال 2017 از نتفلیکس آغاز شد و پس از سه فصل در‌ سال 2019 به اتمام رسید. فصل اول این سریال، شامل هشت قسمت، داستان چهار کتاب اول را پوشش می‌دهد. فصل دوم با 10 قسمت، به کتاب‌های 5 الی 9 می‌پردازد و فصل سوم، با هفت قسمت چهار کتاب باقی‌مانده را به تصویر می‌کشد.«مجموعه حوادث ناگوار» یک اثر در ژانر کمدی سیاه است که به همان اندازه کتاب توانسته تصویری رویاگونه و خیا‌ل‌انگیز از فضای قصه ارایه کند. کارگردانی، فیلمنامه، طراحی صحنه و لباس جزو موارد شاخص این اثر به شمار می‌آیند و ایفای نقش بازیگران، به‌خصوص نیل پاتریک هریس، آن را به یک اثر درخشان و تحسین‌برانگیز تبدیل کرده است.  

کتاب

یک وجب و چهار انگشت

  [ یاسر نوروزی]  «شروع كردند به زدن جعفر... آن‌قدر با كابل به بدن جعفر كوبيدند كه تمام بدنش خوني شده بود و بعد او را به طرف دالاني كه به جاي حمام استفاده مي‌شد، بردند و چند بطري نوشابه را زير پاهاي برهنه‌اش خُرد كردند و آن‌قدر او را زدند كه بيچاره روي شيشه‌ها مي‌افتاد و بلند مي‌شد تا جايي ‌كه تمام بدنش شرحه شرحه شد و خون از همه جايش بيرون زد... بعد عدنان رفت از آسايشگاه نمك آورد و روي بدن زخمي‌اش پاشيد...»
انتشارات «سوره مهر» در دهه80 شروع کرد به چاپ مستندهایی از زندگی اسرای ایرانی و عراقی. این کتاب‌ها فوق‌العاده‌اند و زندگی اسرا را به صریح‌ترین شکلی روایت می‌کنند؛ طوری ‌که به نظر می‌رسد هرکس آنها را نخوانده باشد، شاید هرگز واقعیت جنگ را درک نکرده باشد. بین این کتاب‌های خاطرات، یکی از بهترین‌شان، خاطرات روزهای اسارتِ «عظيم حقي» است. او در خاطراتش اشاره مي‌كند؛ اگر عراقي‌ها مي‌فهميدند كسي پاسدار است، بيش از همه زجر و توبيخش مي‌كردند. در بخشی هم که نقل کردم، شکنجه فردي‌ به نام «جعفر» را توصیف می‌کند. «جعفر»، پاسدار است اما موقعیت خود را سال‌ها از عراقي‌ها پنهان ‌مي‌كند. با این حال، ماجرا بالاخره لو مي‌رود و بعثی‌ها تا لحظه‌‌ مرگ شكنجه‌اش مي‌كنند. البته اين بخشي از ماجراست. در خاطرات «عظيم حقي» بخش‌هايي ا‌ست كه در اين يادداشت حتی نمي‌توان به آنها اشاره كرد. خودِ «عظيم حقی» (راوي) روزي نبوده كه بي‌ضرب‌وشتم به شب برساند. بنا به آنچه بعثی‌ها گفته بودند، اسامي او و دوستانش در فهرست صليب‌سرخ ثبت نشده بود و آنها مي‌توانستند هرطور خواستند، با اسرا رفتار كنند؛ بزنند، گرسنگي بدهند، توهين كنند، شكنجه كنند و اگر ميل‌شان كشيد، جان‌شان را بگيرند! براساس خاطرات اسرا در دهه70 سریالی هم ساخته شد اما پخش آن به شکلی نیمه‌تمام ماند. به ‌هرحال خانواده شهدا تماس می‌گرفتند و عنوان کرده بودند تحمل دیدن چنین صحنه‌هایی را ندارند. حق هم داشتند. فقط خواندن چند صفحه از خاطرات «عظیم حقی» نشان می‌دهد چرا فعلا نمی‌توان فیلم یا سریالی براساس زندگی این عزیزان ساخت. زمان باید بگذرد تا بیشتر روشن شود آنچه بر این سربازان وطن آزادگان گذشت.  

 


تعداد بازدید :  630