شماره ۱۹۷۷ | ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱ خرداد
صفحه را ببند
حضور امدادگر هلال‌احمر در برنامه تلویزیونی
ناجی قدرتمند، روایتگر داستان احیا
یک ماموریت خاص و بازگرداندن زندگی به چهار نفر، امدادگر و عضو تیم واکنش سریع جمعیت هلال‌احمر استان تهران را تبدیل به سلطان احیا کرد

 [الهام علمشاهی] اربعین 98؛ تیم واکنش سریع جمعیت هلال‌احمر استان تهران برای خدمت به زائران حسینی به کربلا اعزام شدند. مأموریتی خاص که حالا خاطراتش نه‌تنها در خاطر اعضای پنج نفره این تیم باقی‌مانده، بلکه دستان نجاتگران هلال‌احمر تداعی‌کننده امید به زندگی در ذهن مردم شده  است، اما از حق که نگذریم از بین این پنج امدادگر، یک نفر بیشتر درخشید و زندگی را به یک جوان و سه پیرمرد برگرداند و نام ناجی قدرتمند را گرفت. او امیر استکی ا‌ست؛ جوانی با 31‌سال سن، درجه ایثار و سابقه هجده ساله که هنوز داوطلب جمعیت هلال‌احمر است.«عملیات واقعی و عجیب احیای قلبی یک زائر در کربلا توسط امدادگر ایرانی» تیتر فیلمی پربازدید بود از او که اربعین تمام نشده روی خط رسانه‌های ایران آمد و دست‌به‌دست چرخید. این نخستین مأموریت امیر استکی به کربلا بود تا با خدمت خالصانه‌اش به زائران حسینی خوش‌بدرخشد و شاید بهانه‌ای هم باشد تا با قصه‌های امدادونجات‌های این امدادگر هلال‌احمر بیشتر آشنا شویم.

روایت قصه‌های نجات ناجی قدرتمند
این روزها و در ایام ماه مبارک رمضان، شبکه سلامت سیما برنامه زنده «خرم‌شهر» را روی آنتن می‌برد. برنامه‌ای گفت‌وگو محور که هر روز با دعوت از یک میهمان روایتگر قصه آدم‌های متفاوت در جامعه و افرادی کمتر شناخته شده است. امیر استکی، امدادگر هلال‌احمر هم یکی از همین افراد متفاوت بود، با قصه‌هایی واقعی از جنس زندگی.
امیر شروع به روایت‌کردن قصه زندگی‌اش کرد و از تلنگر تلخی گفت که باعث شد از همان کودکی سودای امدادگرشدن را در سر بپروراند؛ اتفاقی که ممکن است برای همه پیش آمده باشد، او ماجرای مرگ یکی از بستگانش را روایت کرد که به دلیل گیرکردن لقمه در گلویش جلوی چشمان او و همه کسانی که در آن میهمانی بودند، از دنیا رفت.
استکی بیش از 12‌سال است که مدرس کمک‌های اولیه است و همان اتفاق تلخ دوران کودکی‌اش را بهانه یادگیری و بعد تدریس این حرفه می‌داند و می‌گوید: «بعد از این ماجرای تلخ، این فكر ذهنم را حسابی به خود مشغول كرده بود كه آیا در آن لحظه نمی‌شد او را نجات دهیم؟ جواب این سوال را وقتی چهارم ابتدایی بودم و در كلاس كمك‌های اولیه شركت‌كردم، پیدا كردم و متوجه‌شدم اگر آن موقع كمك‌های اولیه را آموخته بودیم، می‌توانستیم او را نجات دهیم.»

احیای مادر و اشک ذوقی که از چشمان او سرازیر می‌شود
انگار گیرکردن لقمه در گلوی خانواده و خاندان استکی موروثی شده! تقریبا 18‌سال پیش وقتی امیر سیزده ساله بود، توانست با انجام روش «هایملیخ» یا کشش شکمی که یکی از مهم‌ترین اقدامات حیاتی برای نجات دادن فردی از خفگی است، مادر را از مرگ نجات دهد. قصه نجاتی که با بغض و اشک او  همراه بود، به گفته او زمانی که به خانه می‌آید، مادرش را سرگردان دور سفره می‌بیند و متوجه می‌شود لقمه در گلوی او گیر کرده است، بلافاصله تلاش می‌کند با همان روشی که در هلال‌احمر یاد گرفته است، مادرش را نجات دهد و موفق هم می‌شود.

احیا به کمک دست‌انداز خیابان
خاطره‌ بعدی مربوط به ‌سال 83 بود و انتقال بیمار با پاترول-آمبولانس. قصه از این قرار بود؛ مصدومی که داخل این آمبولانس درحال انتقال به بیمارستان بود، دچار ایست قلبی-تنفسی شده و قرار بود راننده با سرعت بالا برود تا زودتر به بیمارستان برسند که ناگهان در حین انجام عملیات احیا آمبولانس روی یک دست‌انداز می‌رود و امیر استکی با 90 کیلو وزن روی مصدوم می‌افتد! در همین لحظه ضربان قلب بیمار به حالت عادی برمی‌گردد.

قصه آن فیلم معروف چه بود؟
این عضو واکنش سریع استان تهران روایت می‌کند: «اربعین پارسال وقتی برای نخستین بار به‌عنوان امدادگر به پیاده‌روی اربعین اعزام شدم، در اتوبوس آمبولانس مستقر بودیم، بیماران و مصدومان را از مراكز درمانی كربلا تحویل می‌گرفتیم و در مرز مهران تحویل آمبولانس‌های ایران می‌دادیم. ظهر بیست‌وششم مهرماه بود؛ یك زائر حدودا شصت ساله ایرانی را به بیمارستان الحسین(ع) کربلا منتقل کردند که به علت بیماری دیابت دچار ایست قلبی و تنفسی شده بود. به دستور پزشک بیمارستان مصدوم به ‌آی‌سی یو منتقل شد تا عملیات احیا روی او انجام شود. نخستین نكته در چنین لحظاتی كه تجربه آن را داشتم، انجام كمپرس قلبی است تا قلب پمپاژ كند. این عمل نباید با وقفه باشد و باید مدام انجام شود. از مقابل در تا ‌آی‌سی‌یو حدود 3-2 دقیقه راه بود و این دقایق برای بیمار زمان طلایی به حساب می‌آمد. در حین حركت به ذهنم رسید كه روی برانكارد قرار بگیرم و شروع به احیا كنم. بعد از پمپاژ قلبی خوشبختانه قلب و تنفس برگشت و بیمار را به بیمارستان تحویل دادیم.»

قصه این بازگشت به زندگی‌ها چه بود؟
به گفته امدادگر هلال‌احمر استان تهران زمانی كه عملیات احیا شروع می‌شود، اگر نبض و تنفس برگردد، سی‌پی‌آر موفق بوده است، اما همیشه هم این‌طور با خیر و خوشی تمام نمی‌شود. گاهی قلب و تنفس مصدوم برمی‌گردد، اما مغز برنمی‌گردد، گاهی هم برمی‌گردانیم، اما مصدوم زنده نمی‌ماند. مثلا در عملیات اربعین، چهار نفر سی‌پی‌آر داشتیم كه برگشتند، اما دو نفرشان مرگ‌مغزی شدند. پیرمرد دیگری هم بود كه در اتوبوس آمبولانس ایست قلبی كرد كه سریع عملیات احیا را آغاز كردیم و بعد از چند دقیقه بیمار برگشت و او را تا مرز رساندیم كه خوشبختانه سرحال بود. مورد دیگری هم بود كه بعد از سی‌پی‌آر به زندگی برگشت و بلافاصله شروع به حرف‌زدن کرد و دلش می‌خواست یک سیب بخورد، با وجودی که منع خوردن وجود داشت، اما به دلیل اصرار مصدوم به ناچار سیب را به او دادیم و با کمال میل هم آن را خورد.

یک زخم شیرین
زخمی روی پیشانی‌اش جا خوش کرده است، او از روایت این زخم می‌گوید: «خاطره خوبی از این زخم دارم. یک بار در سفری به بابل کنار رودخانه‌ای اتراق کردیم، ناگهان صدای شیون و کمک‌خواهی مادری را شنیدم که کنار آب ایستاده بود. به رودخانه که نگاه کردم، بچه‌ای را دیدم که روی آب شناور بود. برای نجات این کودک مجبور شدم همه قوانین نجات مانند کارگاه و نحوه ورود به آب را فراموش کنم. کنار رودخانه دویدم تا محلی مناسب برای پریدن به داخل آب پیدا کنم.»
بعد از چند متر دنبال‌کردن کودک، به جایی رسید که رودخانه تغییر مسیر می‌داد. کمی فکر کرد، باید به دل آب می‌زد، وگرنه شدت جریان آب رودخانه آن قدر زیاد بود که اگر دیر می‌جنبید، حتما بچه را با خود می‌برد. چند قدم بلند برداشت و به داخل رودخانه وحشی شیرجه زد. ناگهان سرش با سنگی برخورد کرد و شکاف برداشت. به هر زحمتی بود خود را به کودک رساند، او را در آغوش گرفت و چند متر پایین‌تر توانست خودش را از آب بیرون بکشد: «پسربچه دو ساله را کمی تکان دادم که شروع به گریه کرد. چند لحظه بعد مادرش سراسیمه خودش را به من رساند و بچه‌اش را در آغوش گرفت. تازه آن موقع متوجه دردهای شدید در بدنم شدم. وقتی به مرکز درمانی رفتم، مشخص شد علاوه بر سرم، دنده، آرنج و انگشتم نیز به علت اصابت با سنگ‌ها در رودخانه هنگام نجات پسربچه شکسته است. به این زخم افتخار می‌کنم و نشان می‌دهد امدادگران هلال‌احمر هر جایی که باشند برای کمک به هموطنان آماده‌اند.»

به گفته امدادگر هلال‌احمر استان تهران زمانی كه عملیات احیا شروع می‌شود، اگر نبض و تنفس برگردد، سی‌پی‌آر موفق بوده است، اما همیشه هم این‌طور با خیر و خوشی تمام نمی‌شود. گاهی قلب و تنفس مصدوم برمی‌گردد، اما مغز برنمی‌گردد، گاهی هم برمی‌گردانیم، اما مصدوم زنده نمی‌ماند


تعداد بازدید :  885