شماره ۱۹۷۴ | ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۹ ارديبهشت
صفحه را ببند
گزارشی از هنرمند کم‌شنوای بلوچستانی
نقاشی‌های زهرا را بشنوید
یکی از دلایل افسردگی بچه‌هایی مثل زهرا موانعی است که در راه تحصیل‌شان وجود دارد و آنها را از رسیدن به هدف‌ها و آرزوهایشان باز می‌دارد

   [نیره خادمی] جهان پر از رنج است/ با این حال اما/ درختان گیلاس شکوفه می‌دهند.‌ هایکو را کوبایاشی ایسا، ‌هایکوسرای ژاپنی حدودا 200‌سال پیش نوشته و درخت گیلاس و شکوفه‌هایش را زهرا بلوچ زهی با چشم گرداندن در تصاویر دنیای مجازی روی بوم نقاشی آورده است. درخت گیلاس زهرا اما همین چند روز پیش همراه تابلوی انار، تابلوی نخل‌ها و چند اثر دیگر او در آتش سوخت. نه اینکه ناخواسته باشد، زهرا خودش همه را آتش زد. برای یک لحظه زندگی بدون حامی برای زهرای شانزده ساله کم‌شنوا سخت شد و فکر کرد که چقدر «تنهاست» و چقدر «تنهایی سخت است». بدون پدر و مادر، بدون معلم، بدون نشستن در کلاس نقاشی و آموزش‌های استاندارد حتی بوم، پارچه و قاب نقاشی‌اش را خودش می‌ساخت. تا کلاس پنجم در مدرسه استثنایی نیکشهر درس خوانده است و به دلیل نبود مدرسه استثنایی در مقاطع بالاتر در محل زندگی‌شان، هنوز زبان اشاره را به‌طور کامل یاد نگرفته است. وقتی زهرا سه ساله بود، پدر و مادر او را برای درمان مشکل کم‌شنوایی به مشهد بردند، اما در راه بازگشت تصادف کردند. پدر و مادر زهرا و یکی از برادرانش فوت‌کردند و او و برادر دیگرش با تن زخمی به نیکشهر  برگشتند.

می‌خواهم با دخترهای عادی اطرافم برابر باشم
زهرا بلوچ زهی تمام این سال‌ها در خانه پدربزرگ و مادربزرگ زندگی کرده است. اطرافیانش، خاله‌ها، دایی‌ها و همه بچه‌های فامیل تحصیل کرده‌اند، اما او نتوانسته درس بخواند و همین موضوع همیشه آزارش می‌دهد. زهرا در تماس تصویری که به کمک یکی از دختران فامیل با او برقرار شد، از تنهایی‌اش گفت و از آرزوهایی که در سر دارد. نمی‌توانست با زبان کلام حرفش، هدفش و مقصودش را بگوید و ابزارش برای این گفت‌وگو تنها زبان اشاره بود که دخترخاله‌اش ترجمه می‌کرد. «احساس تنهایی می‌کردم و در این تنهایی یاد گرفتم نقاشی بکشم. خواهر و برادرم حمایتم کرده‌اند، اما هیچ حامی دیگری ندارم.» درباره آتش‌زدن تابلوهایش می‌گوید که یک‌دفعه احساس تنهایی کرده و تابلوها را سوزانده است. او دوست دارد به دانشگاه برود، در رشته گرافیک درس بخواند و بتواند کار کند: «می‌خواهم نمایشگاه برگزار کنم، قوی باشم و با تمام دخترهای عادی اطرافم برابر باشم. دوست دارم به ناشنواها و خواسته‌های آنها بیشتر توجه شود.» زهرا برای رسیدن به این آرزوها و حتی برای طی‌کردن مراحل گفتاردرمانی در تهران نیاز به یک همراه و حامی دارد، اگرچه تا به حال دخترهای فامیل و خواهر و برادرش به او کمک کرده‌اند، اما همه آنها حتی خواهر و برادرش هم برای خود زندگی دارند. مادربزرگ هم آن‌قدر پیر است که توان یاری رساندن به او را ندارد.

ناامید که می‌شود دست از نقاشی می‌کشد
نیکشهر برای تحصیل کودکان استثنایی یک مدرسه بیشتر ندارد، بنابراین کودکانی که معلولیت دارند، تنها می‌توانند تا کلاس پنجم درس بخوانند، مگر اینکه بخواهند مثل زهرا مقاطع بالاتر تحصیلی را در مدارس عادی بگذرانند یا آموزش را از طریق دنیای مجازی دنبال کنند. شرایط تحصیل برای معلولان در سیستان‌وبلوچستان بسیار سخت است و آموزش رشته‌های هنری و به صورت آزاد برای آنها سخت‌تر. در هر حال زهرا به صورت خودخواسته این کار را یاد گرفته است و تلاش می‌کند در آن تبحر بیشتری پیدا کند.  فاطمه بلوچ زهی، خاله او می‌گوید که زهرا از کودکی نقاشی می‌کشیده است، اما از سه‌سال پیش آن را حرفه‌ای‌تر دنبال‌می‌کند: «مادرم می‌خواست زهرا هم مثل همه زنان بلوچ سوزن‌دوزی کند، اما خودش علاقه‌ای نداشت، به جای آن مدتی سکه‌دوزی کرد، اما زود خسته می‌شد. دست آخر نقاشی را انتخاب‌کرد و برادرش هم وسایل نقاشی را از ایرانشهر برای او تهیه‌کرد تا شروع کند.» از آنجا که خاله زهرا دبیر هنرستان است، مدتی او را با خود به آنجا برد تا از معلمان رشته گرافیک کمک‌بگیرد، اما گویا از طرف مدیریت مدرسه به آنها اعلام شد که آمدن زهرا به مدرسه غیرقانونی است، بنابراین زهرا با رفتن به مدرسه عادی در مقطع راهنمایی و آموزش‌های مجازی توانست کمی درس بخواند و نقاشی یاد بگیرد. گاهی هم برای یادگیری نقاشی مقابل تلویزیون و آموزش‌های باب راس، نقاش آمریکایی معروف نشست و خلاصه اینکه یاد گرفت چطور قلم‌مو را روی بوم نقاشی سُر بدهد تا نقش درخت، اسب، میوه، کوه و دریا را روی آن به تصویر بکشد.«نحوه درست کردن بوم را هم در یک جلسه از یکی از همکارانم یاد گرفت. حالا طرح‌ها را در اینترنت می‌بیند و روی بومی که خودش ساخته است، می‌کشد، اما وقتی می‌بیند حمایت نمی‌شود، ناامید می‌شود. چند باری پیش آمد که برخی، نقاشی‌هایش را با قیمت ناچیزی خریدند و همین موضوع او را افسرده‌تر کرد. من هم به آنها اعتراض کردم و گفتم که با این کارشان به روحیه زهرا ضربه نزنند، چون با این رفتار زهرا افسرده‌تر می‌شود و دست از کار می‌کشد. وقتی هم که او افسرده می‌شود، اوقات تلخی می‌کند، دست به هیچ کاری نمی‌زند، نه سمعکش را می‌گذارد، نه نقاشی‌می‌کشد، نه غذا می‌خورد و نه حتی لباس‌های زیبایش را به تن می‌کند.»
مشکل زهرا مالی نیست و تنها چیزی که به‌عنوان یک هنرمند نقاش خودساخته و کم‌شنوا او را خوشحال می‌کند، جدی گرفته‌شدن تلاش‌هایش و حمایت مسئولان برای برگزاری نمایشگاه است. هفته گذشته پس از آنکه محمد بلوچ زهی، بخشدار نیکشهر درباره وضع زهرا بلوچ زهی در صفحه اینستاگرامش نوشت، از سوی وزارت ورزش و جوانان با او تماس گرفتند و قول‌هایی هم برای حمایت از زهرا دادند. گویا وزارتخانه به یک «ان‌جی‌او» مأموریت بررسی آثار زهرا بلوچ زهی را داده است تا در صورت مثبت‌بودن نتیجه بررسی‌ها و به شرط فروکش‌کردن ویروس کرونا در تهران، ترتیب برگزاری یک نمایشگاه در پایتخت برای او داده شود. زهرا هم از همین چند هفته پیش با کمک دختر دایی‌اش صفحه‌ای را در اینستاگرام راه‌اندازی کرده و تصاویر تابلوهایش را در آنجا گذاشته است تا زحماتش بیشتر دیده شود، بلکه هم بتواند سفارشی بگیرد. او از وقتی که این پیج راه افتاده و حرف‌ها و قول‌ها درباره نمایشگاه را شنیده است، حال بهتری دارد و حتی یک نقاشی هم به دست گرفته است؛ نقاشی که در اصل طرحی است از یک زن بلوچ درحال سوزن‌دوزی.

 


تعداد بازدید :  720