شماره ۴۶۴ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۱ دي
صفحه را ببند
خشونت اجتماعی؛ ریشه‌ها و برون‌رفت

|  فرزانه رسانه  |    کارشناس‌ارشد روانشناسی   |

روزانه صحنه‌های زیادی در سطح جامعه دیده می‌شود که خبر از بروز نوعی خشونت در جامعه می‌دهد! حتما شما هم با صحنه‌هایی مشابه موارد زیر روبه‌رو شده‌اید؛ آتش‌زدن یا تخریب سطل‌های زباله در خیابان‌ها، پاره‌کردن روکش صندلی اتوبوس یا نوشتن یادگاری روی آنها، آتش‌زدن جنگل‌ها، استعمال دخانیات در مکان‌های عمومی و سربسته، پاره یا مچاله‌کردن اسکناس‌ها، شکستن شیشه‌های ایستگاه اتوبوس، تخریب یا دزدیدن تلفن‌های‌عمومی در سطح شهر، خط انداختن روی خودرو‌های مدل بالا، درگیری لفظی و فیزیکی در صف‌های نان، یا حتی شکل جدی‌تری از «خشونت اجتماعی» که امروزه شاهد آن هستیم؛ مانند پدیده اسیدپاشی!
آنچه عنوان شد، تنها چند نمونه از موارد بسیاری است که هر روزه با آنها مواجه می‌شویم. این رفتارها در ادبیات روانشناسی «پرخاشگری» نامیده می‌شود. روانشناسان، پرخاشگری را رفتاری می‌دانند که قصد آن صدمه‌زدن (جسمی یا کلامی) به افراد دیگر یا نابود کردن دارایی آنهاست. مفهوم اساسی در این تعریف قصد و نیت فرد است که تعیین‌کننده پرخاشگرانه بودن یا نبودن عمل است. بنابراین، اعمال سهوی و غیرعمد جزو رفتارهای پرخاشگرانه محسوب نمی‌شوند. در مثال‌های ذکر شده بالا، عمدی‌بودن و نیت قبلی وجود دارد. در نتیجه می‌توانیم آنها را در دسته رفتارهای پرخاشگرانه قرار دهیم. اما پرخاشگری چرا به‌وجود می‌آید؟ سریع‌ترین پاسخ این است، وقتی که افراد مهارت زندگی‌کردن را ندانند، ممکن است رفتارهای پرخاشگرانه را در پیش بگیرند. برای مثال، مهارت حل مساله، یکی از مهارت‌های زندگی پایه است که هر فردی در برخورد با مشکلات می‌تواند از آن استفاده کند و مشکل را به مسأله قابل‌حل تبدیل کرده و از این طریق تهدید را تبدیل به فرصت کند. اما متاسفانه بیشتر افراد در این زمینه دچار فقر اطلاعاتی هستند و با پیش‌آمدن کوچکترین مشکل، آسان‌ترین و بی‌نتیجه‌ترین و البته مخرب‌ترین راه، یعنی پرخاشگری یا همان خشونت اجتماعی را برمی‌گزینند. خشونت اجتماعی در نتیجه ناکامی نیز حاصل می‌شود. بدین‌صورت که وقتی فردی در راه رسیدن به هدفی به مانعی برخورد می‌کند و برای رسیدن به آن هدف ناکام می‌شود، پرخاشگری می‌کند. این موانع که ممکن است مسائل مختلفی اعم از افراد دیگر باشند، هدف پرخاشگری فرد ناکام‌شده قرار می‌گیرند. برای مثال، در گذشته دانش‌آموزان زیادی پشت‌کنکور می‌ماندند و پس از سال‌ها تلاش و تحمل محرومیت‌هایی مثل گذشتن از تفریحات، بازهم برای چندمین‌ سال موفق به قبول‌شدن در کنکور و ورود به دانشگاه و تحصیل در رشته مورد علاقه نمی‌شدند. در چنین وضعی، این افراد یا برای همیشه ترک‌تحصیل می‌کردند و نفرت و خشم نسبت به تحصیلات دانشگاهی از خود نشان می‌دادند، حرفه‌ای را برای خود برمی‌گزیدند و مشغول می‌شدند یا در برخی موارد (مطابق اطلاعاتی که منتشر شده است) خشم را متوجه خود کرده و ‌دست به خودکشی و اقداماتی از این قبیل می‌زدند. چنین رفتاری (هر دو روش) از منظر تعریف روانشناسانه، به‌نوعی پرخاشگری محسوب می‌شد، اولی پرخاشگری رو به بیرون (نسبت به دیگران) و دومی پرخاشگری رو به درون (پرخاشگری نسبت به خود)!
از طرفی، خشونت اجتماعی در نتیجه نیاز به کنترل نیز ایجاد می‌شود. برخی افراد برای برآورده کردن این نیاز مرضی، که باید کنترل امور را به دست بگیرند و از این طریق احساس قدرت کنند، به دیگران پرخاش می‌کنند تا به اصطلاح، دیگران حساب کار دستشان بیاید! مثال این افراد فراوان است که برای پنهان‌کردن احساس حقارت عمیق خود دست به پرخاشگری می‌زنند. این‌گونه افراد در همه اقشار جامعه نیز دیده می‌شوند مانند برخی مدیران، سیاستمداران، کارفرمایان، کارمندان و...! علاوه بر این، گاهی پرخاشگری پاسخی رفتاری به تهدیدی واقعی یا خیالی است. فشار روانی، تنش، ترس و تهدید هرکدام به نحوی موجب پرخاشگری می‌شود. برای مثال، دانشجویی که توسط استاد خود تهدید شده که نمره نخواهد گرفت، ممکن است خشمگین شود و شروع به پرخاشگری کند.
براساس یکی از نظریه‌های روانشناسی اجتماعی که به نظریه «یادگیری اجتماعی» معروف است، پرخاشگری در نتیجه مشاهده و یادگیری رفتار پرخاشگرانه از الگویی که پرخاشگری می‌کند، انجام می‌گیرد. براساس این نظریه، روانشناس اجتماعی «آلبرت بندورا» معتقد است که پرخاشگری مولفه آموخته‌شده‌ای است که از طریق سینما و تلویزیون و الگوهای مشابه یاد گرفته می‌شود. در چند‌سال اخیر توجه زیادی به تأثیر مخرب الگوها در ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه شده است. بسیاری از کارتون‌ها، فیلم‌ها و بازی‌های رایانه‌ای که برای کودکان و نوجوانان ساخته شده و محصول کشورهای غربی است، پرخاشگری را در کودکان نهادینه می‌کند. این موضوع در خانواده‌ها نیز باید مورد توجه قرار گیرد. والدینی که مدام بر سر مسائل جزیی در خانواده باهم جروبحث می‌کنند، الگویی برای پرخاشگری فرزند خود محسوب می‌شوند. افرادی که دارای شخصیت‌های ضداجتماعی هستند نیز جزء دسته افرادی هستند که رفتار پرخاشگرانه را در جامعه نشان می‌دهند. این‌گونه افراد که دچار اختلال روانی هستند، آرام و قرار ندارند و به هر مکانی که وارد می‌شوند از نظر عمومی، نوعی خرابی به بار می‌آورند. به‌هرحال خشونت اجتماعی و رفتارهای پرخاشگرانه علل گوناگونی دارد که با شناسایی و حل و رفع آنها می‌توان با این معضل اجتماعی برخورد مناسب کرد. به‌طور خلاصه، برای مقابله باخشونت‌های اجتماعی و مشکلات ناشی از آن لازم است چند نکته را در نظر داشته باشیم. در درجه اول ضرورت دارد تا مهارت‌های زندگی را از سنین خردسالی به‌کودکان آموزش دهیم، رشد شخصی و آستانه تحمل ناکامی را در آنان بالا ببریم، روش‌های حل‌مسأله را به آنها آموزش دهیم، مراقب الگوهای آموزشی و رفتار خود با فرزندانمان باشیم و... برای داشتن جامعه‌ای سالم باید همه افراد مثل اعضای یک خانواده باشند و همه، خود را در مشکلات به وجود آمده و رفع آنها سهیم بدانند. تنها از این طریق است که می‌توان سلامت روان را در تک‌تک افراد یک جامعه
تضمین کرد.


تعداد بازدید :  211