[شهروند] وقتی اردشیر بابکان در سال 224 میلادی سپاهیان اردوان پنجم یا به عبارتی اشک سیام را در هم شکست و بر دوران پارتها که به نام اشکانیان بر ایران مستولی بودند نقطه پایانی گذاشت، هیچکس گمان نمیبرد نطفه سلسلهای جدید که از آغاز تا پایان به مدت 427 سال بر ایران حکم خواهد راند، در حال بستهشدن است. ساسانیان که نام خود را از ساسان پدر بابک -موبد آتشکده آناهیتا- و پدربزرگ اردشیر بابکان اخذ کرده بودند بهعنوان آخرین سلسله شاهنشاهی پیش از ورود اسلام به ایران، موفق شدند بار دیگر مرزهای سرزمین پارس را به حدود عصر هخامنشیان رسانده و امپراتوری یکپارچه و متحد را در برابر دیگر ابرقدرت دنیای باستان یعنی امپراتوری روم بنیان گذارند. با آنکه از این دوران بهعنوان عصری طلایی در همه ادوار حکمرانی سلسلههای پیش از اسلام در ایران یاد میشود، اما ساسانیان نیز پاشنه آشیلهای خود را داشتند و درواقع همین نقطههای کور بودند که بعد از چهار قرن، دودمان ساسانی را به ورطه انقراض رهنمون کردند.
اختلاف طبقاتی به معنای واقعی کلمه
اداره جامعه ساسانی به روش طبقاتی را شاید بتوان بزرگترین نقطه ضعف این سلسله در نحوه حکومتداری قلمداد کرد. شیوهای که از قضا مورد حمایت همهجانبه موبدان زرتشتی بهعنوان بانفوذترین طبقه در ارکان حکومتی قرار داشت و اساس آن بر تقسیم جامعه به چهار گروه موبدان، جنگاوران، دبیران و توده مردم استوار بود. «موبدان» از آتش نگهبانی میکردند و «جنگاوران» حافظان تخت و تاج بودند و «دبیران» به مثابه کارمندان امروزی متشکل شده بودند از منشیان، محاسبان، مورخان، پزشکان و منجمان. در پایینترین طبقه نیز توده مردم قرار داشتند با مشاغلی چون کشاورزی، پیشهوری، بازرگانی و... که در عین پرشماری از کمترین حرمت در جامعه ساسانی برخوردار بودند و از قضا هم این گروه زودتر از دیگران در پی ورود اسلام به ایران آغوش خود را برای دین جدید گشودند. قوانین سفت و سخت برای جلوگیری از هرگونه تغییر مرتبه و ورود افراد به حیطه طبقات دیگر که در نازلترین سطحش سلب حق تحصیل را از توده مردم رقم زده بود یکی از عواملی بود که در طول سالیان زیادی موجبات نارضایتی عموم را از طبقات بالادست فراهم آورده بود. اما با همه این اوصاف نمیتوان منکر شد که ساسانیان برای 400 سال محدودهای محصور از رود سند تا شمال آفریقا و از دریای سیاه تا خلیج عدن را زیر سیطره خود داشتند و نقش مهمی در شکوفایی اقتصادی و فرهنگی این مناطق ایفا کردند.
پادشاهی یزدگرد بعد از هرجومرج
1378 سال پیش در چنین روزی، برابر 21 دی سال 20 خورشیدی، یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی به دست آسیابانی در شهر مرو کشته شد و به این ترتیب ساسانیان به نقطه پایان خود رسیدند. یزدگرد پسر شهریار و نوه خسروپرویز بود که از خشم عمویش شیرویه در امان ماند و همچون پدربزرگ و پدرش در جریان کودتای شیرویه به قتل نرسید. مرگ زودهنگام شیرویه بر اثر طاعون ارمغانی جز هرجومرج در پی نداشت و بعد از او طی کمتر از چهار سال اردشیر سوم، شهربراز، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، گشتاسب، آزرمیدخت، خسرو چهارم، فیروز دوم و خسرو پنجم هر یک برای مدتی کوتاه بر تخت سلطنت ساسانی نشستند. درنهایت موبدان زرتشتی پس از اضمحلال همه مدعیان سلطنت با به قدرت رساندن یزدگرد سوم موجب رقمخوردن دورهای کوتاه از ثبات در تیسفون شدند، هر چند که این آرامش ظاهری نیز دوام چندانی نداشت و با حمله سپاهیان سعدبن ابیوقاص به طرفهالعینی همچون کف روی آب ناپدید شد. نقل است وقتی فرستادگان عمر خطاب برای دیدار با یزدگرد راهی تیسفون شدند او در برابر دو پیشنهادشان یعنی «قبول اسلام» یا «پرداخت جزیه» به استهزای آنها پرداخت، اما کمتر از 6 سال بعد در جنگهای قادسیه، جلولا و نهاوند از لشکر اسلام شکست خورد و هنگام تدارک سپاه برای حمله دوباره به مسلمین، پرونده زندگیاش برای همیشه در شهر مرو بسته شد.
منبع: «ایران در زمان ساسانیان» نشر امیرکبیر