شماره ۱۸۶۱ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۴ آذر
صفحه را ببند
دو پرونده جالب از زبان یک قاضی
تشت رسوایی مردان دو زنه

شهروند| دو هوو برای آزادی همسر جاعل‌شان با مدارک کامل آمده بودند و قاضی مانده بود با یک ‏پرونده کلاهبرداری و یک جاعل دو زنه؛ ماجرایی پیچیده و پرونده‌ای مرموز. دو شناسنامه  بی‌‏نقص که در هر دو اسم رضا با نام یکی از زنان ثبت شده بود اما هیچ‌کدام از همسران از وجود ‏یکدیگر خبر نداشتند. بهروز مهاجری، بازپرس سابق دادسرای فرودگاه، هنوز هم با خنده اتفاقات آن ‏روز را تعریف می‌کند: «راز مرد جاعل در بدترین زمان ممکن برملا شد؛ جایی که اصلا فکرش را ‏هم نمی‌کرد. او قرار بود با وثیقه از زندان آزاد شود، اما  با روشدن دستش دو هوو در دادسرا پرونده ‏همسر جاعل‌شان را رها کردند؛ همین هم شد تا رضا مدت زیادی را در زندان بماند. او همان ‌سال به ‏جرم جعل ویزا و گذرنامه و اسناد و مدارک دولتی به زندان افتاد ولی همزمان زندگی‌اش هم ‏متلاشی شد.»‏
ماجرای این پرونده خواندنی با بازداشت چند مسافر فرودگاه کلید خورد. پرونده‌ای که به یکی از ‏جالب‌ترین سوژه‌های قاضی مهاجری بدل شد. این قاضی‌ که  پرونده‌های جعل و کلاهبرداری ‏بیشماری را قضاوت کرده است، می‌گوید که همه این پرونده‌ها  پر از خاطرات تلخ و شیرین است. اما ‏ماجرای دو پرونده مردان دو زنه از همه بیشتر توجهش را جلب کرده است که باعث شده بعد از ‏همه این سال‌ها  پرونده‌هایش را ورق بزند و درباره این دو تبهکار دو زنه به «شهروند» بگوید. ‏پرونده‌ای که با دستگیری مسافران اروپا روی میزش قرار گرفت؛ مسافرانی که با ویزای شینگن ‏جعلی قصد مهاجرت داشتند؛ اما بررسی‌های پلیس فرودگاه نشان می‌داد که ویزای‌های جعلی ‏کار یک نفر است یک جاعل حرفه‌ای؛ همان رضا دو زنه. مردی که  خیلی‌ها را به همین ترتیب از ‏ایران خارج کرده بود. او از همین راه پول زیادی به جیب زده است. «بازجویی‌های فنی پلیس و بررسی ‏اظهارات افراد دستگیرشده چند ماهی زمان برد. اواخر تابستان همان سال هویت او تقریبا برای ‏مأموران مشخص شد. رضای سی‌وپنج ساله‌ای که هیچ سابقه‌ای هم نداشت.»‏
سرانجام در یکی از روزهای مهر ماه پلیس با قراری صوری موفق به دستگیری  او شد. او در مقابل ‏بازپرس فرودگاه قرار گرفت و  سعی داشت که به هر نحوی خودش را بی‌گناه نشان دهد؛ اما آن‎طور ‏که بازپرس مهاجری می‌گوید در همان جلسه اول بازپرسی رضا به جرمش اعتراف کرد و بعد هم با ‏قرار وثیقه 60‌میلیون تومانی روانه زندان شد. ‏
اما اصل ماجرا فردای روز دستگیری بود. وقتی که دو زن برای آزادی رضا با وثیقه به دادسرا آمدند. ‏هر دو مدعی بودند که همسر مرد جاعل بازداشت‌شده هستند. «صبح اول وقت خانمی با ظاهری ‏موجه به دفتر من آمد، سندی هم در دست داشت تا شوهرش را از زندان آزاد کند.» مدارک ‏شناسایی زن بررسی شد، همه چیز درست بود؛ اما سند نیاز به تأیید اداره ثبت داشت. بازپرس ‏درخواست استعلام را نوشت و به زن داد تا به اداره ثبت برود و جواب آن را بیاورد. هنوز دقایقی از ‏رفتن همسر مرد جاعل نگذشته بود که زن جوان دیگری به شعبه بازپرسی آمد. او هم می‌خواست ‏با تأمین وثیقه همسرش را آزاد کند؛ 60‌میلیون تومان پول نقد هم آورده بود: «خیلی تعجب ‏کردم و شناسنامه‌اش را  بررسی کردم. درست می‌گفت و من هم باید براساس قانون دستور آزادی ‏را صادر می‌کردم.» اما بازپرس به چیزی مشکوک شده بود؛ اینکه چطور یک مرد جاعل دو زن دارد ‏و هر دوی آنها هم برای آزادی او دست به کار شده‌اند: «برای اینکه موضوع برای خودم هم ‏روشن شود، کمی آن خانم را معطل کردم تا اینکه آن زن دیگر هم از اداره ثبت رسید.» ‏ حالا ‏بازپرس مانده بود و دو وثیقه برای آزادی رضا جاعل و قانونی که تنها یک وثیقه را برای آزادی ‏بازداشت شده می‌پذیرفت. همین هم شد تا بازپرس موضوع را در حضور دو زن مطرح کرد. هنوز ‏کلام مهاجری به آخر نرسیده بود که همسران رضا جاعل در شعبه بازپرسی به جان هم افتادند.
بعد از کلی جدل و درگیری زنانه و با آرام شدن فضا معلوم شد که جاعل بازداشت شده، پس از چند ‏سال زندگی مشترک و با وجود فرزند هفت‌ساله، اقدام به ازدواج مجدد با زن جوان‌تری کرده است. ‏مرد دوزنه با تبحری که در جعل داشت، توانسته بود شناسنامه قلابی برای خودش درست کند و ‏این راز را از همه مخفی نگه دارد. قسمت جالب ماجرا اما وقتی بود که هر دو زن تصمیم گرفتند ‏همسر خیانتکارشان تا روز برگزاری دادگاه در زندان بماند:  «وقتی آن خانم‌ها واقعیت ماجرا را متوجه ‏شدند، هر دو وثیقه‌هایشان را بازپس گرفتند.» ‏
چند‌سال گذشت تا بازهم پرونده مشابهی روی میز مهاجری گشوده شود. این بار اما خبری از ‏جعل و کلاهبرداری نبود. ماجرا مربوط به شکایت زنی بود.‏
بازپرس مهاجری آن ‌سال در دادسرای میدان منیریه کار می‌کرد. با اینکه چند سال از آن پرونده ‏گذشته، اما هنوز هم با جزئیات آن را به خاطر دارد:  «زن محجبه‌ای بود که با دست گچ گرفته به من ‏مراجعه کرد. صورت مجروح و کبودی هم داشت. از خانم جوانی شکایت کرد که او را به این روز ‏انداخته بود.» اما قصه این زن کتک خورده به دو‌سال پیش از آن روز بر می‌گشت. وقتی که زنی ‏جوان به‌عنوان مستاجر، همسایه آنها شد. آن طور که مهاجری می‌گوید آن زن جوان در ‏صحبت‌هایش مدعی شده بود که ازدواج کرده، اما همسرش بیشتر اوقات تهران نیست و او هم دنبال ‏خانه‌ای امن برای زندگی است. زن از همه جا بی‌خبر هم با اجاره دادن خانه به خانم جوان ‏موافقت می‌کند و مستاجر جدید در طبقه سوم خانه او ساکن می‌شود. مدتی به همین منوال ‏گذشت، اما هیچ وقت شوهرزن جوان به آن خانه نیامد. با این حال چون همسایه به ظاهر بی‌آزاری ‏بود، قرارداد اجاره برای‌سال دوم هم تمدید شد. تا اینکه یک روز  زن صاحبخانه زیرپوش ‏همسرش را روی بند رخت طبقه سوم دید. موضوعی که برای او خیلی عجیب بود. بلافاصله خودش را به طبقه سوم رساند و ماجرا را از زن جوان پرسید. زن جوان هم که ‏حسابی دستپاچه شده بود، داستانی سرهم کرد و درنهایت گفت که آن لباس در حیاط افتاده ‏بوده و او آن را برداشته است. اما دستپاچه شدن زن جوان در صحبت‌هایش خیلی شک برانگیز بود و از ‏آن روز به بعد زن محجبه به همسرش و آن زن جوان مشکوک شد. ‏
مدتی گذشت، اما رفتارهای مشکوک مرد صاحبخانه روزبه‌روز بیشتر شد و کار به جایی رسید ‏که تصمیم گرفت، با شگردی از اصل ماجرا با خبر شود. قاضی مهاجری می‌‏گوید آن خانم به بهانه رفتن به خانه اقوام از خانه خارج شد، اما بعد از مدتی به خانه بازگشت و ‏همسرش را نزد زن جوان دید. آن روز زن صاحبخانه وقتی به خانه برگشت، شوهرش را ندید. ‏مطمئن بود که از خانه خارج نشده است. به طبقه بالا رفت و کفش‌های شوهرش را پشت در خانه زن ‏جوان دید. دیگر همه چیز روشن بود. راز مرد دوزنه فاش شده بود. همانجا آن دو زن باهم درگیر ‏شدند. اعتراض‌های شدید همسر اول مرد صاحبخانه و شکستن آینه و شمعدان زن جوان باعث شد درگیری آنها بیشتر شود. آن طور که مهاجری می‌گوید زن جوان مربی ورزش‌های رزمی بود ‏و در حین دعوا دست همسر اول آن مرد می‌شکند و چند ضربه محکم هم به صورت او وارد می‌‏کند. موضوع جالب ماجرا ناپدید شدن مرد دوزنه بود. ظاهرا مرد میان‌سال در میانه درگیری فرار ‏می‌کند و برای مدت زیادی ناپدید می‌شود.‏


تعداد بازدید :  175