شماره ۱۸۶۱ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۴ آذر
صفحه را ببند
اسناد منتشرشده از جزئیات عملکرد نادرست نیروهای آمریکایی در افغانستان
«نمی‌دانستیم چه کار می‌کنیم»

مجتبی پارسا| در بحبوحه فشارهای شدید باراک اوباما در ‌سال2010 علیه طالبان در افغانستان، حیام محمد یکی از مردان سالخورده «پنجوایی» در نزدیکی مرز پاکستان با افسر هوابرد آمریکایی که وارد دهکده آنها شده بود، روبه‌رو شد. پیرمرد با تلخی به سرباز آمریکایی می‌گوید: «تو روزها اینجا قدم می‌زنی، اما شب‌ها طالبان می‌آیند و شب‌نامه پخش می‌کنند.» شبه‌نظامیان طالبان در این شب‌نامه‌ها افرادی را که با نیروهای خارجی همکاری می‌کردند، تهدید به کشتن می‌کردند.
پایان هجوم به افغانستان که مانند بسیاری دیگر از جنگ‌های بلند‌مدت به‌عنوان موفقیتی بزرگ جشن گرفته شد، اما حالا با مقالاتی که این هفته «واشینگتن‌پُست» منتشر کرد، فقط به شکل فریب و ناکامی‌ای بزرگ خود را نمایان می‌کند.
به گزارش گاردین، اداره بازرسی ویژه آمریکا در روند بازسازی افغانستان، موسوم به «سیگار» با انجام بیش از 600 مصاحبه با افراد کلیدی و جمع‌آوری محرمانه آنها، حالا پس از یک درگیری قضائی سه ساله، این اطلاعات را منتشر کرده است؛ اسناد و اطلاعاتی که به لحاظ اهمیت، با اسناد محرمانه پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) در مورد جنگ ویتنام که در‌ سال 1971 لو رفت، مقایسه می‌شود.
مانند اسناد جنگ ویتنام، اسناد جنگ افغانستان که به شکل تاریخ شفاهی جمع‌آوری شده‌اند، شکست در این جنگ را نشان می‌دهند. حقیقتی که در تقابل کامل با داستان‌های «گمراه‌کننده‌ای» است که مقامات آمریکایی و انگلیسی در آمار و ارقام دستکاری‌شده و ارزیابی‌های بیش از حد خوشبینانه بر زبان آورده‌اند.
اما حتی اگر فریبکاری آنها (سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی) در مورد موفقیت در جنگ، محور اصلی این گزارش‌ها بوده باشد، صدها مصاحبه –با ژنرال‌های ارشد و دولتمردان افغانستان، سفیرها، معاون‌ها و مشاوران سیاسی- موضوع دیگری را هم مطرح می‌کند: اینکه چطور روسای‌جمهوری پی‌در‌پی، از بوش و اوباما تا دونالد ترامپ، به صورت علنی «ساختن افغانستان» را رد و در عوض، یک کشور خشن، فاسد و ناکارآمد را ایجاد کرده‌اند که صرفا با زور سلاح‌های آمریکایی سرپا مانده است.
این اسناد این مسأله را فاش می‌کنند که چگونه آمریکا و متحدانش -درست مانند اتحاد جماهیر شوروی که پیش از آنها در افغانستان حضور داشت- با اعتمادبه‌‌نفس، غرور بیش‌ازحد و غفلت، چشم روی حقایق بستند و با یک رهبری سیاسی – هم در زمان بوش و هم اوباما- به جای توجه به تأثیر تصمیمات‌شان روی افغانستان، به سیاست داخلی خودشان توجه داشتند. (یعنی بوش و اوباما، به خاطر منافع‌شان در داخل آمریکا، از تصمیمات درست در افغانستان صرف‌نظر کردند.)
با خواندن مصاحبه‌ها بارها متوجه این موضوع می‌شوید که مصاحبه‌شونده‌ها تمایل بسیاری برای پیداکردن یک «اشتباه بزرگ» دارند که باعث شکست در افغانستان شد؛ حتی اگر قرار باشد با تمسک به این «اشتباه بزرگ»، خود را از جنگی تبرئه‌کنند که در طی 20 سال، یک تریلیون دلار (هزار‌میلیارد دلار) هزینه داشت و جان ده‌ها‌هزار نفر را گرفت.
همه افرادی که با «سیگار» مصاحبه کرده‌اند، بهانه‌های مختلفی را به‌عنوان دلیل اصلی روی کار آمدن مجدد طالبان بیان کرده‌اند؛ از کاستی‌های عملکرد ارتش آمریکا برای «عملیات ضدشورش» گرفته تا «فساد گسترده» و «جنگ‌طلبی». اما تم اصلی سخنان بسیاری از این افراد، این بود: «فقدان انسجام در رویکرد واشینگتن به افغانستان از همان ابتدا.»
همچنان‌که «ریچارد ‌هاس»، هماهنگ‌کننده سیاسی پیشین دولت آمریکا در موضوع افغانستان، در مصاحبه خود اعتراف کرده، وقتی طالبان در‌ سال 2001 از افغانستان بیرون رانده شدند، شور و شوق زیادی در کاخ سفید (در دولت بوش) برای افغانستان وجود نداشت.
او در مصاحبه خود گفته است: «من به یاد دارم که همه ما دور میز جمع شده بودیم و بوش هم در آنجا حضور داشت. احساس ما این بود که می‌توانیم هزینه زیادی را برای این کشور صرف کنیم، اما قرار نیست چیز زیادی عایدمان شود. نمی‌گویم نگاه بدبینانه‌ای در مورد نتیجه کار داشتیم، بلکه می‌گویم نسبت به رابطه میان سرمایه‌گذاری و بازدهی آن در افغانستان، بدبین بودیم.»
با این حال، سایر مصاحبه‌شونده‌ها حتی دلیل شکست در افغانستان را خیلی عقب‌تر می‌بینند و پیشینه این شکست را ادغام طالبان با اسامه بن‌لادنِ القاعده پس از حملات 11 سپتامبر می‌دانند.
از نظر افرادی مانند «جفری ایگرز»، افسر سابق نیروی دریایی و کارمند شورای امنیت ملی در زمان دولت جورج بوش و باراک اوباما، این دلیل اصلی شکست در افغانستان بوده است.
او در مصاحبه خود گفته است: «چرا وقتی القاعده به ما حمله کرد، ما طالبان را دشمن خود اعلام کردیم؟ چرا ما تلاش کردیم که طالبان را شکست دهیم؟ چرا ما تصور کردیم که برای ممانعت از بازگشت طالبان باید یک کشور بسیار فعال ایجاد کنیم؟»
از نظر ریچارد بوشر، معاون وزیر امور خارجه در امور آسیای جنوبی و مرکزی در سال‌های 2006 تا 2009، تضادها در اهداف، مأموریتی را به دنبال دارد که براساس غیرممکن‌ها بنا شده است.
او در مصاحبه با «سیگار» گفته است: «وقتی ما فکر می‌کنیم که استراتژی خروج ما از افغانستان، شکست طالبان است -که البته با توجه به شرایط محلی، منطقه‌ای و مرزی انجام شود- یا ایجاد یک دولت که بتواند با استفاده از ابزارها و روش‌های آمریکایی، دولت خوبی برای شهروندانش باشد، آن‌وقت ما در حقیقت هیچ استراتژی‌ای برای خروج از افغانستان نداریم؛ چراکه هردوی اینها غیرممکن است.»
با این حال جمع‌بندی او بسیار وحشتناک‌تر از حرف‌هایش بود:   «ما نمی‌دانستیم داریم چه‌کار می‌کنیم.»
فقدان چشم‌انداز واضح در ابتدای جنگ که رقابت آمریکا و متحدانش را در پی داشت و سرانجام باعث شد تا آمریکا در ‌سال 2003 به سمت عراق هجوم بیاورد با تصمیمات دیرهنگام برای مقابله با طالبانی که در خاورمیانه به‌سرعت خود را احیا کرده بود، تشدید شد.
ژنرال دیوید ریچاردز، رئیس نیروهای ناتو در افغانستان، در سال‌های 2006 تا 2007 از معدود افراد بریتانیایی است که نامش در این اسناد آمده است. ژنرال ریچاردز در مصاحبه با سیگار گفته است: «هیچ استراتژی منسجم و بلندمدتی وجود نداشت.» او همچنین اضافه کرده است که نیروهای ثبات بین‌المللی (ISAF) که تحت فرمان ناتو بودند، نیروهای کافی را برای انجام این کار نداشتند: «هر کشوری در این جنگ مسئول حفاظت از منطقه‌ای بود که بزرگ‌تر از توان نیروهای آنها بود و وقتی شما نیروی کافی برای محافظت از منطقه‌ای که قرار است از آن حراست کنید، ندارید، ثبات هیچ‌گاه به وجود نخواهد آمد.»
او سپس به آرامی گفت: «هیچ‌کس را نمی‌توان مقصر دانست؛ سیستم باعث شد همه شکست بخورند.»
اما اگر یک مسأله در اسناد منتشرشده جنگ افغانستان وجود داشته باشد، نگاه و بینش «خودی»هایی است که بر روی موفقیت در جنگ سرمایه‌گذاری کرده بودند؛ اما غالبا قادر به کنارگذاشتن اختلافات بعضا سخت و شدید نبوده‌اند.
آستین رایت که متخصص جنگ افغانستان در دانشگاه شیکاگو است، سوابق و اسناد ثبت‌شده ارتش را در مورد جنگ مطالعه کرده است. او با خواندن مصاحبه‌ها اما به جای توجه به «خودی‌ها»، به «بیگانه‌ها» و «غیرخودی‌ها» توجه می‌کند.
آستین رایت معتقد است که بسیاری از مردم با اظهارات مقامات رسمی آمریکا در مورد پیشرفت در جنگ «گمراه» شده‌اند. اما او معتقد است که در کنار این مسأله، بسیاری از سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران بلندمرتبه آمریکایی در تفسیر اطلاعات و داده‌های خود در مورد ماهیت، اهداف و توانایی‌های طالبان در نقاط مهم در جنگ دچار اشتباه شده و به سمت خوشبینی بیش از حد غلتیده‌اند.
رایت به تحقیقات ناتو و ارتش آمریکا اشاره می‌کند و می‌گوید که در نقاط مهم و کلیدی، خصوصا پس از اولین شکست‌شان، طالبان به‌سادگی عقب‌نشینی می‌کند؛ هم به این دلیل که نیروهای خود را بازیابی کند و هم برای القای این احساس به آمریکایی‌ها که آنها دوباره مشغول بازیابی نیروهایشان هستند.
رایت می‌گوید: «طالبان بسیار صبور است و استراتژیک عمل می‌کند. آنها همچنین در دستکاری اطلاعات و به غلط انداختن نیروهای دشمن بسیار مهارت دارند.»
او در ادامه می‌گوید: «به عنوان مثال، آنچه که شما در زمان باراک اوباما شاهد بودید، تحویل رهبری به نیروهای افغان، باعث کاهش چشمگیر خشونت‌ها در مناطق وسیعی شد که نیروهای خارجی در آنجا حضور داشتند؛ اما آنچه که تحقیقات نشان می‌دهد این است که طالبان همچنان حضور دارد و جایی نرفته‌ است، اما لزوما خود را درگیر جنگ و درگیری نمی‌کند. سپس وقتی شما عقب‌نشینی فیزیکی نیروهای آمریکایی را می‌بینید، خشونت هم دوباره افزایش می‌یابد. آنچه که این موضوع به شما می‌گوید، این است که آنها (طالبان) در یک گوشه نشسته و منتظر بودند که هزینه نیروهای آمریکایی را برای مداخله مجدد بسیار بالا ببرند.»
ژنرال دن مک‌نیل، فرمانده سابق نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان، در مصاحبه خود با «سیگار» گفته است که حتی پیش از اینکه در ‌سال 2002 به افغانستان برود، هیچ‌کس را پیدا نکرده بود که بتواند از «پیروزشدن» در جنگ افغانستان تعریفی ارایه بدهد: «اگر شما نتوانید پیروزی را تعریف کنید، چطور می‌خواهید شکست را معنا کنید؟ اما آنچه که واضح است، این است که شما باید مدت‌زمان زیاد و پیوسته‌ای را به تعهدات‌تان برای آموزش مردم و ممانعت از تبدیل‌شدن مجدد افغانستان به یک مشکل جدی اختصاص دهید. شما ممکن است که با خود بگویید با هجوم به افغانستان مانع از این شدیم که افراد بد بتوانند رشد کنند و این کشور را به پایگاهی برای خود تبدیل کنند؛ اما باید بدانید که برای این افراد بد گزینه‌های بسیار زیاد دیگری وجود دارد. با همه این اوصاف و با توجه به چیزهایی که می‌خواستیم به دست بیاوریم، آیا حالا شکست خورده‌ایم؟»
او لحظه‌ای تأمل می‌کند و سپس با صدایی آرام می‌گوید:   «احتمالا بله.»


تعداد بازدید :  145