آرزو مکتوبیان| مراسم بزرگداشت و بررسی کارنامه مطبوعاتی احمدرضا دالوند، کارتونیست، طراح، نقاش و گرافیست شهیر ایران همزمان با نخستین سالگرد درگذشت او در خانه وارطان برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، سیروس علینژاد، روزنامهنگار و سردبیر نشریه آدینه یاد احمدرضا دالوند را گرامی داشت و گفت: «یکسال از درگذشت دالوند گذشت، اما گویی که سالها از این مرگ گذشته است. خیال میکردم دو یا سهسال از این اتفاق گذشته، ولی درست یکسال پیش بود که او در بیمارستان از دنیا رفت. چنان مرگومیر افزایش یافته که آدمها زود درگذشتگان را از یاد میبرند. به قول ارنست همینگوی: «این جهان چنان بیرحم است که همه را میکشد و اگر نشد آنها را له میکند.» پس چه خوب که برای اهالی مطبوعات نیز بزرگداشت برگزار شود؛ در مطبوعات عموما نام کسی پایدار نمیماند و امید است که برگزاری این قسم مراسمها نام و یاد بزرگان را زنده نگه دارد.»
علینژاد در ادامه از به فراموشی سپرده شدن مطبوعاتیها گلایه کرد و گفت: «جالب است وقتی یک روزنامه یا مجله را میگشاییم مخاطبان عموما خبرها و گزارشها و هرچه در آن است را بیارزش میبینند که البته این موضوع به شرایط زمانه برمیگردد. غلامحسین ساعدی و مهدی سمسار هم که روزی در عالم مطبوعات شهرت و آوازه بسیاری داشتند، امروزه چنان شناختهشده نیستند. این فراموشیها شامل عکاسان مطبوعاتی و پاورقینویسان هم میشود.
علینژاد در آخر با مروری بر سرگذشت مطبوعاتیها پس از مرگ به گرافیستهای مطبوعاتی رسید و اظهار داشت: «گرافیک به معنای امروزی کلمه که تصویر را در مطبوعات وارد کرده، اتفاق نو و کمسابقهای است. گرافیک از بدو شکلگیری در خدمت تبلیغات بوده است. اما پس از اینکه از گرافیک در مطبوعات استفاده شد دیگر فقط تبلیغات نبود. حال در میان گرافیستها نامهایی که بیش از بقیه میدرخشد مرتضی ممیز، حقیقی و دالوند است. دالوند از آن گرافیستهاست که در خدمت تبلیغات نبود، بلکه در خدمت مطبوعات بود. یادش گرامی!»
بعد از سخنرانی علینژاد، پارسوا باشی، گرافیست و طراح کتاب به ایراد سخن پرداخت. او از آشنایی خود با دالوند گفت: «دالوند 1368، کسی که من ملاقات کردم، آدم متولد 1337 تا آن سال نبود. مثلا بگو از تولد تا لحظهای که من کشفش کردم، او مردی بالغ هفتساله بود، اندازه سال 60 تا 67، سالهای جنگ، اسیری، مفقودی، کشته شدن، محبوس، شهید، نیمه جان و نیمه روح. او انگار پیش و پس از آن هفتسال زندگی نکرده بود. نوعی قطعشدگی. هنرمند اکسپرسیونیست مثل او، با جهان اندوهبار خشمگین درونش، موضوع طرح را، محمل طراحی را، گیرم داستانی در «آدینه»، مقالهای در «ایران فردا» یا نقدی در «دنیای سخن» را به مثابه موضوع یا سوژه در تبدیل و تحولی جانفرسا به ضرر خود موضوع و به سود انرژی شخصی هنرمندانه درونش ضبط و قربانی میکرد. قصه را مال خود میکند، شعر یا مفهوم سیاسی را در خود و در ابزار رسم و طرح و در اثر پدیدآمده ادغام میکند، دیگر نمیشود خطکش گذاشت و طرح را از فرم و فرم را از محتوا، داستان را از تصویر، شعر را از کلماتش جدا کرد. دیگر نمیشود جوهر را به جوهردان برگرداند. هنر در مفهوم اصلیاش همین تفکیکناپذیری است.»
پس از پارسوا باشی، هادی حیدری، کارتونیست مطبوعاتی به سخنرانی پرداخت: «دالوند، پای مرا به روزنامهها باز کرد. در نخستین دیدارمان در دفتر روزنامه «جامعه»، کارهایم را با دقت دید و یکی از کارتونها را بهعنوان نمونه انتخاب کرد و گفت که تو را با این طرح میشناسم و اگر میخواهی طرحهایت را منتشر کنم باید به همین کیفیت کار کنی. دالوند مرا با خودم مقایسه کرد و نه هیچکس دیگر و همین رفتار سبب شد تا نیروی بزرگی را در درونم به حرکت واداشت.» حیدری درمورد تأثیرات دالوند بر مطبوعات گفت: «گرافیک روزنامهها با نگاه خاص او متحول شد و نفس تازهای کشید. سلیقهای که او در نشاندن عناصر بصری کنار هم داشت، سلیقه مخاطبان را ارتقا بخشید؛ به طوریکه بعد از روزنامه جامعه، دیگر گرافیک مطبوعات ایران به پیش از آن برنگشت. او شاگردان زیادی تربیت کرد. پژوهشهای او در عرصه گرافیک و گرافیک مطبوعاتی، میراثی ماندگار برای جستوجوگران باریکاندیش است.»
در پایان آرش تنهایی، مدیر مسئول مجله آنگاه درخصوص کارنامه مطبوعاتی دالوند آغاز سخن کرد. تنهایی عنوان کرد: «من دالوند را هیچ وقت از نزدیک ندیدم و با او دوستی و رفاقتی هم نداشتم. هیچ دینی نیز بر گردن من ندارد. این سبب میشود که شبیه خود دالوند صریح و روشن او را قضاوت کنم. برای ما طراحان گرافیک دو یا یک نسل پس از او، دالوند همیشه دو ویژگی بارز داشته: یکی اخلاق تند و قاطع و دیگری روحیه انتقادی و نوشتههای منتقدانه.»
تنهایی اضافه کرد: «جامعه، دالوند را حرام کرد. امشب وقتی به سالن مراسم پا گذاشتم خلوتی جمعیت مرا به این فکر انداخت که خلوتی انتخاب دالوند بود. خلوت در مقابل جلوت و جلوهگری.»
مدیرمسئول مجله آنگاه به ذات فراموشیناپذیر هنر نیز اشاره کرد و گفت: «درست است که اهالی روزنامه فراموش میشوند، اما آنچه ماندگار است نفس هنر است. اگر قرار باشد روزی از دالوند بنویسیم هنر و روح هنر دالوند است که خودنمایی میکند. بهتر است بگویم هنر دالوند هرگز نمیمیرد. من پیشگو نیستم، ولی روزی را میبینم که هنر دالوند همچنان زنده و پایبند است.»
در پایان مراسم نیز جمعی از حاضران در این نشست روایت خود از احمد رضا دالوند و نقش او در گرافیک و گرافیک مطبوعاتی را بیان کردند.