شماره ۱۸۵۹ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۱ آذر
صفحه را ببند
کوچه اول

خاطرات یک دفترچه قسط  | امیرعباس کرمی|
هفتم فروردین 1400| از صبح دل توی دلم نیست؛ 10روزِ تمام برگه‌شماری کرده‌ام تا تعطیلات نوروزی تمام شوند. از شدت استرس نمی‌توانم برگ به مُهر بزنم، آخر قرار است متقاضی وام بعد از تعطیلات بیاید و مبلغ وام و مرا، همراه با خود ببرد؛ اما تا به امروز مراجعه نکرده است.
یازدهم فروردین 1400| تسهیلات‌پور می‌گوید به جای نگرانی باید خوشحال باشم، زیرا فقط متقاضیان خیلی پولدار در موعد مقرر حاضر نمی‌شوند و احتمالا متقاضی تحویل‌گیرنده من هم بین‌التعطیلین رفته شمال جوج بزنند. تسهیلات‌پور چهارسال است به متقاضی‌اش که رئیس همین شعبه است، تحویل داده شده اما هنوز جلدش حتی یک چین هم نخورده. تسهیلات‌پور اینجا به ما راه و رسم «وام داری» هم یاد می‌دهد. او عصرها با چند دفترچه قسط دیگر کارشان این است که در گاوصندوق‌های لاکچری دور هم جمع شوند کاغذ گلاسه سفارش دهند و راجع به مسائل اختلاسی با هم بحث کنند.
چهاردهم فروردین 1400| بالاخره روزهای انتظار به سر رسید. حوالی ظهر از گاوصندوق بزرگ انتهای بانک به میز بزرگ و خیلی شیکی منتقل شدم. حدود نیم‌ساعت بعد، آقا و خانم جوانی نزد رئیس بانک آمدند تا وام بگیرند. راستش را بخواهید از دیدن آقای جوان خیلی ذوق‌زده شدم و جوهر در خط‌هایم دوید. 10دقیقه بعد که مشخصات متقاضی روی تنم درج شد، از خوشحالی داشتم بال درمی‌آوردم.
بیست‌وچهارم فروردین1400| حدود 10روز از زمان تحویلم به زوج جوان می‌گذرد. اوایل که فهمیدم دفترچه قسط وام ازدواج شده‌ام، خیلی خوشحال بودم، چون باعث شروع یک زندگی شیرین شده بودم اما کم‌کم بحث و جدل‌ها شروع شد. زن و مرد سر هیچی با هم بحث می‌کردند و هرچی ظرف تو خانه بود را سمت هم پرت می‌کردند. خدا به خیر کند.
بیستم خرداد 1400| دیروز برای اولین‌بار در موعد مقرر قسطم را پرداخت نکردند، برای همین از طرف بانک به ضامن وام اطلاع دادند که به زودی نامه کسر حقوق را اجرایی می‌کنند. دیشب زن و شوهر باز هم مشاجره طولانی‌ای داشتند، آخر عروس جوان معتقد است آبرویشان پیش نوه عمه پدری که ضامن‌شان شده، می‌رود. بیچاره نامه کسر حقوق، فکرش را هم نمی‌کرد آنقدر زود اجرایی شود.
دوست دارم برگردم همان شعبه‌ای که بودم. این چه بخت بدی است که من داشتم؟


تعداد بازدید :  387