شماره ۱۸۵۴ | ۱۳۹۸ شنبه ۱۶ آذر
صفحه را ببند
گزارش «شهروند» ازآرامگاه شهدای 16 آذر در امامزاده عبدالله
در جست‌وجوی سه قطره خون

حسام‌خراسانی|  پیرمرد زُل زد به روبه‌رویش و با صدای گرفته و بلند گفت: «دنبال چی اومدی؟ حالا ۶۶‌ سال از اون ‌سال گذشته،‌ الان حوالی آذر هم اینجا سوت و کوره. چه برسه به طول سال.» حرف‌ پیرمرد را سرفه‌ مکررش قطع ‌‌کرد، پیرمرد این‌بار با مکث کوتاه آهسته‌تر گفت: «اون اوایل، جوونا  شبِ ۱۶آذر که می‌شد، شمع دست می‌گرفتن و از در و دیوار امامزاده عبدالله(ع) بالا می‌رفتن. آخه ساواک قدغن کرده بود، رفت و آمد رو. ولی الان؛ بگذریم جوون. از همین‌جا ۱۰۰ متر جلوتر برو، اولین کوچه، دست چپ، تابلو داره، ‌اسم خورده، کوچه امامزاده عبدالله(ع)‌‌.»

اینجا همه بی‌نشان‌اند
سردر کوچه، روی یک تابلو نارنجی‌رنگ با قلم درشت نوشته شده:   کوچه امامزاده عبدالله(ع). وارد کوچه که می‌شوی، چشم‌ها خیره می‌شود به گنبد فیروزه‌ای بقعه‌ امامزاده عبدالله(ع)؛ گنبدی که درست در مرکز گورستان تاریخی قرار گرفته. در سمت راست کوچه یک گل‌فروشی و در سمت چپ کوچه یک سنگ‌تراشی قرار دارد. هر دو دکان عمری صد ساله دارند. حاج عبدالله، سنگ‌تراش هفتادوهشت ساله‌ای است که از سیزده‌سالگی در این کوچه سنگ‌ تراشیده است. او دل‌ پری دارد، حرف‌هایش را با شکوه شروع می‌کند: «‌ببین جوان این گورستان دیگر آن گورستان قدیمی امامزاده عبدالله(ع) نیست. این خیابان پر بود از گُل شمشاد. برداشتند گورستان را به قولی آپدیت کردند. این‌روزها آدم‌ها باید ساعت‌ها به ‌دنبال نشانی از مزار عزیزان‌شان در گورستان بگردند که شاید آن را بیابند.»‌ صدا در گلوی پیرمرد می‌پیچد: «چند ‌سال پیش حیاط اصلی امامزاده عبدالله(ع) با بولدوزر صاف شد، حوض وسط امامزاده را جمع کردند، بعضی از قبرهای قدیمی را شکستند و حیات را سنگ کردند. حالا سنگ‌قبرهای قدیمی کنده  شده  و سنگ‌هایی یک‌دست را جایشان گذاشته‌اند.» حاج‌عبدالله از اهالی محله‌ هاشم‌آباد شهری ری است یک شاه‌عبدالعظیمی قدیمی. او از سال‌های دور می‌گوید از روزهایی که به قول خودش همه چیز اصالت داشتند: «دکان ما آن روبه‌رو بود. همان روبه‌رو سنگ‌مزار دکتر سحابی را آماده کردیم. آن زمان سنگ‌ها هم اصالت داشت، بعضی از سنگ‌ها وزن‌شان یک تن بود. چرخ دستی می‌آوردیم و سنگ را روی آن سوار می‌کردیم و چرخ را می‌کشیدیم.» سنگ‌تراش‌ حرف‌هایش را با گرفتگی صدا ادامه می‌دهد: «بعضی از مردم با درشکه  برای زیارت می‌آمدند. البته روزهای منتهی به 16 آذر، اینجا پر از مأمور بود. اجاز نمی‌دادند آدم‌ها به حیاط پشتی امامزاده بروند. در آن زمان به قدري محيط خفقان بود كه اجازه برگزاري مراسم را نمی‌دادند.» حاج عبدالله گلایه دارد، حرف گورستان که پیش می‌آید، اخم می‌کند و با ابروهای گره‌خورده می‌گوید: «حالا می‌روی داخل می‌بینی، اصغر تفکری بازیگر قدیم،‌ شهیدی، سحابی همه اینجا دفن شده‌اند؛ اما دریغ از یک تابلو و یک نشان. بعضی از مقبره‌ها دزدیده شده، بعضی تخریب شده، داخل برخی از آرامگاه‌ خانوادگی پر شده از زباله،‌ ته سیگار و سُرنگ. حالا بروی داخل خودت می‌بینی.»
در جست‌وجوی سه قطره خون
گورستان امامزاده عبدالله(ع)  ۱۴ هکتار وسعت دارد و از چند حیاط تشکیل شده است. آرامگاه‌های خانوادگی با معماری قاجاریه، پهلوی اول و دوم شکل گرفته است. نبود تابلو و نشان یافتن مزار چهره‌های سرشناس را سخت کرده است. مزار سه دانشجوی شهید در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در شمال غربی آرامگاه قرار دارد. از لابه‌لای سنگ‌هایی که
بر اثر مرور زمان مستهلک شده‌اند باید گذشت تا وارد حیاط پشتی امامزاده شد، برخی از ورودی‌ها بسته شده است. نداشتن تابلو یا نقشه‌ آرامگاه یکی از مشکلات امامزاده عبدالله(ع) است. وضع آرامگاه‌های خانوادگی هم مناسب نیست. اگر از  بخش غربی وارد قطعه‌ای دیگر در گورستان ‌شوید با نگاهی به سنگ‌های سوخته و شکسته، سه سنگ گور تقریبا نو و براق «محمد بزرگ‌نیا»، «احمد قندچی» و «مهدی شریعت‌رضوی» در میان این همه سنگ از بین رفته، کار سختی نیست. تصویر رنگ و رو رفته‌ هر سه آنها در کنار هم قرار دارد و بی‌اختیار آدم را  به آذر  ۳۲ می‌برد؛ داخل برخی مقبره‌ها تخریب شده و شیشه‌هایش شکسته است. هر حیاط یک نگهبان دارد، یکی از نگهبانان قدیمی امامزاده که دوست نداشت نامش فاش شود، می‌گوید: «من این شغل را از پدرم به ارث برده‌ام. از اوایل دهه 50 سرایدار این آرامگاه‌ها شدم؛ اینجا پر شده از معتادان. برای ساماندهی‌شان مسئولان اینجا به همه جا نامه نوشتند اما به نتیجه نرسیدند.»  نگهبان معتقد است: «بعد از تخریب اینجا، قبرها به‌حدی گود شده‌اند که می‌توانید یک جنازه جدید در آنها خاک کنید. »
چهره‌ها خفته‌ در خاک
قبرستان امامزاده «عبدالله» نامش با تاریخ و فرهنگِ طهرانِ قدیم گره خورده، آن‌قدر که نشان هر کس را بگیری به این قبرستان در شهر ری ختم می‌شود. مجموعه گورستان امامزاده عبدالله(ع) چهارده اردیبهشت ۷۸ در فهرست آثار ملی كشور ثبت شده است. گورستان این امامزاده ۱۴ هکتار است و به سبک دوران صفویه و قاجار ساخته شده است. هنوز گورستان‌های معتبر و قدیمی بسیاری در داخل شهرهای بزرگ باقی مانده‌اند. گورستان‌هایی که شناسنامه‌ شهر‌ هستند و  خاطراتی جدانشدنی با شهر دارند. اینجا نام‌های مردگان در هم ‌آمیخته است‌. تا چند‌ سال پیش می‌شد بر قبرهای این گورستان نام‌هایی را دید که این ‌روزها اثری از آنها نیست؛ نام‌هایی که هر کدام صفحه‌ای از تاریخ معاصر ایران را می‌توانند خوانش کنند؛ نام‌های همچون «تقی ارانی»، «احمد اخگر»، «حسین امیرفضلی»،‌ «مهدی برکشلی»، «ادیب پیشاوری»، «عبدالحسین تیمورتاش»، «شیخ خزعل»، «علی دشتی»، «صادق سرمد»، «اسکندر میرزا اولین رئیس‌جمهوری پاکستان»، «علی‌اکبر شهنازی»، «عمادالکتاب» «پوران شریعت‌رضوی»، «عباس مسعودی»، «توران میرهادی» «دوستعلی معیری»، «حسین قوللرآغاسی» و «محسن مقدم مهدی طباطبائی». اما این روزها جست‌وجوی نام‌ها در زمین 14 هکتاری امامزاده عبدالله(ع) ممکن نیست.
در جست‌وجوی قبری که پیدا نمی‌کنیم
برای جست‌وجو باید به سراغ مسئول امامزاده عبدالله(ع) رفت. در اتاق دست چپ دفتر امامزاده عبدالله(ع) چند نفر در حال بررسی نقشه‌ها هستند و ادامه روند عملیات عمرانی را مرور می‌کنند.‌ سعید کریمی تولیت آستان مقدس امامزاده عبدالله(ع) در این‌روزهاست. او 10 روز است که متولی این حرم شده است. کریمی توضیح می‌دهد که اینجا  تابلو داشته و به مرور زمان از بین رفته است: «من این مسأله را پیگیری خواهم کرد، چهره‌های دفن‌شده در این امامزده مشاهیر کشور هستند و باید گرامی داشته شوند.» او ادامه می‌دهد: «هر ساله  در حوالی آذرماه سالگرد شهدای سه قطره خون  در این آرامگاه برگزار می‌شود و امسال هم هماهنگی‌هایی با فرمانداری و وزارت علوم داشته‌ایم.» آقای کریمی ادامه می‌دهد: «‌در مورد آرامگاه خانوادگی ما محتاط هستیم، مبادا تغییر مقبره‌ها باعث دلخوری بازماندگان قبور شود. اما باید رسیدگی کرد و ما این را هم حتما دنبال خواهیم کرد.»
تاریخ فراموش شده
قدم می‌زنم در بین تکه‌سنگ‌ها و خیره می‌شوم به آنها که حالا بخش از یاد‏رفته این تاریخ چند صد ساله‌‌اند. اینجا بخشی از تاریخ فراموش‌شده‌ ما است ‏که این روزها انگار هیچ‌کس قصد حرف‌زدن در مورد آن را ندارد. در حوالی ۱۶آذر در امامزاده عبدالله(ع) همه قبرها ساکت‌اند؛ ساکت و بی‌نشان.

6 برداشت از 16 آذر32
 گزارش روزنامه اطلاعات در روز شانزدهم آذر ۱۳۳۲: « ساعت دو بعدازظهر امروز خبرنگار ما به بیمارستان شماره ۲ ارتش مراجعه کرد و اطلاع یافت که سه نفر از مجروحان حادثه امروز دانشگاه آقایان مصطفی بزرگ‌نیا و شریعت‌رضوی بر اثر اصابت گلوله به ناحیه ریه و سینه و خون‌ریزی شدید فوت کرده‌اند. جنازه مقتولان ساعت
 2 و 10 دقیقه بعدازظهر برای تعیین علت مرگ به اداره پزشکی قانونی منتقل شد. آقای احمد قندچی یکی دیگر از مجروحان که اینک در بیمارستان بستری می‌باشد، حالش خطرناک است و به‌طوری که پزشکان معالج اظهار می‌دارند امید بهبودی او نیز کم است.»

 دكتر چمران كه از دانشجويان دانشكده فني بوده و در روز حادثه در كلاس درس حضور داشته است، در خاطرات خود اين روز را اين‌گونه توصيف مي‌كند: «صبح 16 آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق‌العاده سربازان و اوضاع غيرعادي اطراف دانشگاه شدند، وقوع حادثه‌اي را پيش‌بيني مي‌كردند. آنها نقشه كشتن و شقه‌كردن دانشجويان را كشيده بودند و اين دستور از مقامات بالاتري به آنها داده شده بود. »

 خبر واقعه 16 آذر به‌سرعت در تمام تهران پخش شد و همان روز پليس از راديو اعلام کرد: «عده‌اي از دانشجويان در کلاس‌هاي درس نشسته بودند و به پليس چهره خشني نشان مي‌دادند و پليس را مسخره مي‌کردند و اين باعث شده که پليس به واکنش بيفتد. پليس قصد زدن دانشجويان را نداشت اما دانشجويان به پليس حمله کردند و مي‌خواستند اسلحه‌شان را بگيرند. پليس در قالب دفاع اين کار را کرده و قصدش زدن دانشجويان نبوده است.»

 برادر شهيد شريعت رضوى (غلام‌رضا) مى‏گويد: «بعد از شهادت اين سه تن به ما اجازه برگزاركردن شب سوم در خانه‌هايمان را هم ندادند اما در مراسم چهلم به خاطر پافشارى زيادى كه كرديم فقط 500 كارت كه مهر حكومت نظامى روى آن خورده بود به من دادند. هر كس مى‏خواست به طرف امامزاده عبدالله برود كارتش را كنترل مى‌كردند.»

 برادر شهيد بزرگ‌نيا نيز مى‏گويد: «از طريق علم، شاه به پدرم تسليت گفت و پيغام داد 200‌هزار تومان خون‌بها بدهند كه جواب رد داديم؛ بعد مى‏خواستيم مجلس ختم و شب هفت بگيريم، مخالفت كردند. تا اينكه خودم پيش سرتيب بختيار، فرماندار نظامى، رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقى افتاد خودم مسئول باشم.»

 صبح ورود نيكسون يكى از روزنامه‏ها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه‌اي سرگشاده به نيكسون نوشت:   «هرگاه دوستى از سفر مى‏آيد يا كسى از زيارت بازمي‌گردد يا شخصيتى بزرگ وارد مى‏شود ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او گاوى و گوسفندى قربانى مى‏كنيم؛ آن‌گاه نويسنده گفته بود كه آقاى نيكسون! وجود شما آن‌قدر گرامى و عزيز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين كشور يعنى دانشجويان دانشگاه را قربانى كردند.»


تعداد بازدید :  458