مجتبی پارسا| «بریانا رویاس» وقتی به سمت محل کارش در شهر «تیجوانا» حرکت کرد، مانند همیشه شاد و سرخوش بود. دوستانش به یاد دارند که بریانای 20 ساله وقتی به سمت محل کارش که شرکت بیمه بود، حرکت کرد، برای آنها دست تکان داد و با لبخند گفت: «بعداً میبینمتان!»
اما ظهر، رویاس دیگر زنده نبود. قاتلی از فاصله نزدیک، با تفنگ به سر او شلیک کرده بود؛ قاتلانی که با کشتارشان، آمار مقتولان را از ابتدای سال جاری تاکنون به یکهزار و 800 نفر در این شهر و نزدیک به 26هزار نفر در سراسر مکزیک رساندهاند.
وقتی نخستین نیروهای امدادی رسیدند، با صحنه ترسناکی مواجه شدند؛ مقتول به پشت روی صندلی چرخداری افتاده بود، بازوهایش به سمت پایین آویزان بود و خون زیادی زیر صندلی بود. انگار او در لحظه قتل کاملا شوکه شده بود. پدر یکی از دوستان او میگوید: «او دختر بسیار خوب و مهربانی بود. همیشه لبخند بر لب داشت.» او به خبرنگارانی که در صحنه قتل حضور داشتند، گفت: «اتفاقات ویرانکنندهای درحال وقوع است و همهچیز از کنترل خارج شده است.»
آرامکردن مکزیک
وقتی دسامبر گذشته، آندرس مانوئل لوپز رئیسجمهوری مکزیک شد، قول داد مکزیک، یکی از خشنترین کشورهای آمریکای لاتین را با جنگ علیه ریشههای اجتماعی جرم و جنایت «آرام» کند. به گزارش گاردین، با گذشت نزدیک به یکسال شواهد حاکی از پیشرفت اندکی در این زمینه است. شرایط کنونی حتی از روزهای تاریک قتل و کشتار «فیلیپه کالدرون» در مبارزه با مواد مخدر در بین سالهای 2006 تا 2012 هم بدتر است.
ماه گذشته، «آلفونسو دورازو» رئیس امنیت مکزیک، گفت بحران به مرز غیر قابل کنترلی رسیده است، تا جایی که یک گروه خلافکار در یکجا 13 پلیس را به قتل میرسانند و سپس یک شهر بزرگ را به منظور آزاد کردن پسر «جواکوین الچاپو» یکی از بزرگترین قاچاقچیان مواد مخدر مکزیک، فلج میکنند. در 9 ماه اول سال جاری میلادی، بهطور میانگین، روزانه نزدیک به 100 نفر در مکزیک به قتل رسیدهاند. ویکتور کلارک، متخصص و فعال امنیت شهری میگوید: «کشور کنترل قتلها را از دست داده است.»
قتلهایی که برای هیچکس مهم نیست
خبرنگاران روزنامه گاردین برای تهیه این گزارش، یک هفته در شهر تیجوانا بودند. هفته آنها بسیار با آرامش آغاز شد و در روز اول هیچ قتلی اتفاق نیفتاد؛ تا جایی که «آرتورو گونزالس» شهردار جدید تیجوانا، به دروغ به آنها گفت که سالهاست در اینجا هیچ قتلی رخ نداده و رسانهها با ناامیدی و سیاهنمایی سعی در نادیدهگرفتن دستاوردها دارند. اما با آغاز روز دوم حضور خبرنگاران گاردین، کشتارها آغاز شد. ساعت 6 صبح، جسد مردی در منطقه «امپرادورس» در گوشه خیابان پیدا شد. ساعت 11 صبح، دو پای قطع شده در جنوب شهر یافت شد و ساعت 3 بعدازظهر، قاتلی ناشناس وارد خانهای شد و صاحبخانه را به قتل رساند.
یکی از مغازهداران محلی میگوید: «افسران پلیس عملیاتی برای ردیابی قاتل انجام دادند، اما در کشوری که بیش از 90درصد جرایم بیمجازات، فراموش میشود، هیچ نشانهای از موفقیت پلیس وجود نخواهد داشت.» بیرون از بیمارستان عمومی تیجوانا، جسد مردی را که شاهد تیراندازی شب گذشته بوده، آوردند. پلیس میگوید: «اتفاقی تیر خورده است.» این افسر پلیس سعی میکند خبرنگاران را از اطراف جسد دور کند.
بعدازظهر روز بعد، «خسوس برنال» جوان 30 ساله در کوچهای افتاده که دستکم از چهار نقطه در پاها و دستهایش مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و خون، پشت سرش جاری است. هنگامی که نیروهای امدادی با آمبولانس او را به بیمارستان میرسانند، یک افسر پلیس ادعا میکند این مرد هنگام دزدی از خانهای مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. با این حال، مانند بسیاری دیگر از موارد، گزارشی از این مرد هم در رسانهها منتشرنمیشود؛ او برای جامعه اهمیتی ندارد و برای پلیس هم به پروندهای غیرقابل حل تبدیل میشود. «ویکتور کلارک» میگوید: «این قتلها برای هیچکس اهمیتی ندارد.»
دوران وحشت روانی بزرگ
بیش از یک دهه است که جنگی بزرگ برای کنترل قاچاق موادمخدر به آمریکا باعث شده شهر تیجوانا به یکی از خطرناکترین شهرهای روی زمین تبدیل شود. هنگامی که مبارزه علیه کارتلهای موادمخدر آغاز شد، آنها نیز شروع به قتلعام مردم کردند. اجساد زیادی از پلها آویزان میشدند و به بسیاری شلیک میشد. این اتفاق حتی در شلوغترین بخشهای شهر هم میافتاد. در یکی از خشونتبارترین حوادث، 12 نفر کشته شدند و زبانهای آنها از دهانشان بیرون کشیده شده بود. «دورا النا کورتس»، روزنامهنگار محلی میگوید: «شما نمیتوانستید از خانه بیرون بروید، چون نمیدانستید که چه بلایی ممکن است بر سرتان بیاید. آن زمان، دوران وحشت روانی بزرگ بود.»
اما تیترهای منفی روزنامهها باعث شد دولت تا جایی که میتواند با این موضوع مقابله کند و تا سال 2012، تعداد قتلهای سالانه کاهش پیدا کرد. اما با این حال نرخ قتلعام در تیجوانا دوباره درحال افزایش است و به امری عادی تبدیل شده؛ تا جایی که یک روزنامه محلی روزانه، تعداد قتلها را بهعنوان خبری عادی منتشر میکند. مقامات و دانشگاهیان از موج جدید خشونتها و قتلعامها در تیجوانا بسیار انتقاد میکنند.
کلارک میگوید: «این مرگها ربطی به مبارزه برای کنترل مسیرهای قاچاق مواد به آمریکا ندارند. آنها در بازارهای محلی به وقوع میپیوندند.»
شهردار تیجوانا در مصاحبهای میگوید تز رئیسجمهوری برای مقابله با این جرمها، «احیای بافتهای اجتماعی» و ریشهکنکردن فسادهاست. او میگوید: «فساد، مادر همه جرمها و جنایتهاست که همهچیز را تحتتاثیر قرار میدهد.» کلارک که سالهای زیادی از عمر خود را صرف مطالعه امنیت تیجوانا کرده، معتقد است چنین اقداماتی که مدنظر رئیسجمهوری است، به تنهایی کارایی ندارد: «همچنان که میبینید تاکنون هم هیچ تاثیر چشمگیری نداشته است.» کلارک میگوید: «من شک ندارم که او نیت خیری دارد، اما مسأله این است که داشتن نیت خوب به تنهایی فایدهای ندارد.»
روز نهم اکتبر، وقتی مادر بریانا برای تشخیص هویت دخترش آمد، اجساد زیادی در سردخانه بودند و بوی پوسیدگی آنها به مشام میرسید. سردخانهای که دیگر جایی برای نگهداری اجساد ندارد. مادر بریانا گفت: «خیلی وحشتناک است. هر روز ما مرگ را بو میکشیم.» در بخشهایی از شهر که جرم و جنایت بیشتری وجود دارد، بسیاری از قاتلان، اجساد را در آنجا رها میکنند. در یکی از این محلهها زنی زندگی میکند. او میگوید: «بعضی از شبها ما حتی نمیتوانیم پنجره را باز کنیم. بوی بسیار بدی به خاطر اجساد در هوا میپیچد. انگار 60 سگ مُرده را در آنجا رهاکردهاند.»
چهل و هشت ساعت پس از حضور خبرنگاران گاردین، نیروهای امدادی فردی را که تیر خورده بود به بیمارستان انتقال میدهند. یکی از خبرنگاران میپرسد: «زنده میماند؟» نیروی امدادی همچنانکه محل تیرخوردن مجروح را میبندد، میگوید: «پنجاه، پنجاه است!»