شماره ۴۵۸ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۴ دي
صفحه را ببند
با خود همدستم... پس هستم!

|  علی درویش (عشقالگر)   |   

نگو «روز بدی» داشتم... بگو «روز بعدی» دارم...
تا «زمینی» هستیم... «دور خود» می‌چرخیم...!
معتاد چیزی را «اختیار کرد»... که او را «بی‌اختیار کرد»...
«دوراندیش»... «دور اندیشه» را خط نمی‌کشد...
با خود «همدستم»... پس «هستم»!
برای اینکه «پا بگیری»... لازم نیست «پایی را بگیری»...
گذشته را نمی‌توان «پس گرفت»... باید از آن «درس گرفت»...
وقتی به تابلو «این راهش نیست» رسیدی... «دور بزن»...
برای اینکه راه را «بیابم»... باید با زندگی راه «بیایم»...
بچه‌ها باید «بابا آب داد» را بیاموزند... نه «بابا دسته گل به آب داد» را...!
در بزرگراه زندگی... همواره «راهت»، «راحت» نیست...
به «خوشرویی»... «روی خوش» نشان دهیم...
به «احترام خودش»... «کلاهم را برداشت»...!
وقتی «مشکلاتش» زیاد شد... دست به «خودکوشی» زد...
«دسته گل» به آب داده... انتظار «دسته گل» داره...!
تا اینجا بار زندگی را «کشیده‌ایم»... چقدر مزه آن را «چشیده‌ایم»...!؟
غصه «یکی داشت»، «یکی نداشت»... در جامعه فرق باز می‌کند...
آنگاه که محبت «گران شد»... باید «نگران شد»...
هر «برخوردی» کنی... «بر خود» کنی...
قدر‌شناسی از «هوا‌شناسی»... دستتون درد نکنه «امروز هوا خوبه»...!
«حرف حساب» بزنیم... «بی‌حساب حرف» نزنیم...
افراد محترم، «پاک کن متاسفم» را... «همواره همراه» دارند...
تورم وقتی «متورم می‌شود»... برایم «گران تمام می‌شود»...!
خواب ببینی «تعبیر می‌کنی»... خوب ببینی «تغییر می‌کنی»...
«به طرف» گوش بده... «بی‌طرف» نظر بده...
به معتاد گفتم: «چه می‌کشی؟»... گفت: «خجالت»...!
«عادت کنیم»... یکدیگر را «رعایت کنیم»...
چون «مشکل مسکنش» حل نشد... «متواری الاضلاع» است...!


تعداد بازدید :  295